نقطهای بود از نمایش که من واقعا با خودم رو به رو شدم
و احساس کردم پنجاه پنجاه برای من، ماجرای بودنه... رنجِ بودن... زندگی.
"بازی می کنیم تا زنده بمونیم
زنده بمونیم تا به بازی بگیریمون
به بازی بگیریمون تا به حد مرگ شکنجه بشیم
به حد مرگ شکنجه بشیم که زنده بمونیم
زنده بمونیم تا هر لحظه بارها بمیریم...'"
قیصر میگه
مردن چه قدر حوصله میخواهد
بیآنکه در تمامی عمرت
یک روز
یک نفس
بیحس مرگ زیسته باشی