در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حسن فضلی درباره نمایش نگهبانان: حضور صحنه ای به مثابه رسیدن به زروان برخی متون متوسط این پتانسیل را
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:30:10
حضور صحنه ای به مثابه رسیدن به زروان

برخی متون متوسط این پتانسیل را دارا هستند تا در اجرا به یک تکامل و پختگی برسند. به طور مثال همین متن نگهبانان تاج محل (البته اگر از قسمت میانه به بعد را ملاک قرار دهیم). متنی که تقابل دو دیدگاه هستی شناسانه را برای مخاطب مساله می کند. یکی تابع تقدیر است و فرمانبر قدرت و دیگری سرکش است و طغیان می کند. یکی طالب بقا است و دیگری طالب آزادی ست که دچار خسران می شود. همین تقابل دو دیدگاه را اگر به هستی تعمیم دهیم متوجه می شویم مساله از اضطرار وافری برخوردار است. نهایت این تعمیم بقا و مرگ است. یعنی شمارش معکوسی که رو به پایان است و ما برای متوقف کردن آن مبارزه می کنیم. همین حیاتی بودن ثانیه ها و لحظات جوهره تیاتر را تشکیل می دهند.
ما در تیاتر یک زیست فشرده و کوتاه را آغاز می کنیم و به پایان می بریم. در این بازه فشرده ما در توالی عطف ها، آنگاه که هجوم انرژی نظاره گران ما را در یک انقباض ناخواسته حصر می کنند، ما به میزانی از فرامن می رسیم. میزان این فرامن حضور صحنه ای بازیگر را رقم می زند. در این لحظه بازیگر در هیبت یک اسطوره بر زمان فایق می آید و برآن پیروز می شود.
پس طبق این مقدمه به این نتیجه می توان رسید که هیچ عملی حتی نفس کشیدن و هیچ لحظه ای در تیاتر بی اهمیت نیست و حکم مرگ و زندگی را دارد.

حال، ... دیدن ادامه ›› چه شد که تیاتری که امشب دیدم به این سطح از پتانسیلش نزدیک نشد:

1-همان موقعیت اولیه که نگهبانی از یک مکان باشد حکم مرگ و زندگی را برای بازیگرها نداشت یا اگر داشت تظاهر بود و تصنع!!
2-هر دو بازیگر ادراکی از جغرافیای عجیب غریب شان نداشتند. این را می شد از نگاه های بلاتکلیفشان تشخیص داد.
3-مناسبات دلقک وار این دو نگهبان فارغ از شوخی ها و پاساژهای متن بین بازیگرها اتفاق نیفتاده بود. دلیلش جدا شدن آن ها از من نقش شان و پناه بردن به من خودشان بود.
4-شمایل و استایل جذاب شان موفق نشده بود خلاء حضورشان را پر کند. حضورشان من مخاطب را تحت الشعاع قرار نمیداد تا چشم روی آن ها نگه دارم.
5-هیچ طراحی و مکانیزمی برای شخصیت ها چه در ایست ، چه در لحن و چه در نقاط پیک اتفاق نیفتاده بود تا من مخاطب هویتی یونیک و مستقل برایشان قایل شوم.
6-هیچ گونه حیاتی بین مکالمات این دو شخص جز در لحظات اوج شکل نمی گرفت. هیچ تاثیری بین دیالوگ ها در مناسبات شخصیت ها احساس نمی شد. هیچ فضایی بین دیالوگ ها منتقل نمی شد. انگار ناظر یک روخوانی ساده باشیم. هیچ اهمیتی به ارزش زمانی نقطه ها ، ویرگول ها و مکث ها در حین ادای دیالوگ مشاهده نمی شد.

در کل اجرای ذوق آوری نبود و از طرفی خسته کننده و آزار دهنده هم نبود. جز طراحی صحنه چیز بالقوه ای اجرا برایم نداشت. از طرفی خوشحال شدم از اینکه بازیگران برای جلب توجه مخاطب و خنداندن آن ها اضافه کاری نکردند. خوشحال شدم که بازیگران به یکدیگر احترام می گذاشتند و حریم یکدیگر را روی صحنه مخل نمی کردند. به نظرم معضل اجرایی که دیدم حیاتی بود که در صحنه جاری نشد.

خسته نباشید و خداقوت به عوامل گروه.