پردهها را بکش فخری... پنجرهها را ببند... هوا سرد شده است... آدمها سرد شده اند...
بنشین بر سرخیِ قالیِ قاجاریات دامن بگستران... بگذار اقیانوس بریزد از سر و رویت به خاکِ خستهی عمارتِ بیباران...
بگذار آتش ببارد از دستان داغ شعله ورت... شعر بخوان... بلند... بلندتر...