امشب بعد از هفته ها اشتیاق و بالا و پایین کردن کامنت ها و خرید و ابطال ناچاری بلیط و ... فرصتی شد تا بالاخره به دیدن دپوتات بروم و دوستی را نیز همراه کنم.. نه اینکه انتظارم خیلی زیاد بود، اما تصور اینکه بعد از نیم ساعت از گذشت تئاتر شک کنم که یا سالن را اشتباه آمده ام و یا صفحه کامنت ها در تیوال جابجا شده بود، برایم سردرد آورده بود.. و قهقهه های تشدیدشده و گاها بی دلیل برخی از اطرافیان و دریغ از یک لبخند کمرنگ بر چهره دوست همراهم که میتوانست عرق شرم م را کمتر کند.. باورم نمیشد که این همان تئاتری ست که کلمات شاهکار و بهترین تیاتر چند ماه اخیر و تامل برانگیز و و و در مورد آن بکار رفته بود.. تئاتری که اگر کمال احترام را بخواهم در مورد آن بکار ببرم با ارفاق نهایتا عامه پسند بود و نه بیشتر .. گاها سردرگم و ضعیف با شوخی های دم دستی و جنسی بخصوص در نیمه اول تئاتر که پس از آن، اندکی منجسم تر شد ولی متاسفانه شوخی های سطحی و فیزیکی و جنسی آن برای خنده گرفتن از تماشاچی ادامه داشت و البته که دوستداران این نوع کمدی کم نیستند و صدای خنده هایشان هم غرا و طنین انداز..به راحتی و با چشم بسته ضعیف ترین بازی را شبنم قلی خانی عزیز انجام دادند و البته جناب نادری عزیز که بخصوص در نیمه اول تیاتر گویی آشفته و عصبی بودند.. اینکه با انتظار حداقل تئاتری خوب و نه عالی به سالن بروی و پس از نیم ساعت شدیدا دودل باشی که از سالن و حین اجرا خارج شوی، حس دردناکی ست که البته در تئاتر این روزها ناشایع نیست