در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شمس درباره فیلم مدراتو کانتابیله (هفته فیلم پیتر بروک): تقابل ساختار و تخطی:نگاهی به «اندیشه ی خارج» در مُدراتو کانتابیله
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:43:59
تقابل ساختار و تخطی:نگاهی به «اندیشه ی خارج» در مُدراتو کانتابیله

مدراتو کانتابیله اثر پیتر بروک(1960)،که اقتباسی است از رمان(1958) مارگریت دوراس به همین نام یکی از آثار مهمی است که از سرآغازهای سینمای موج نو به شمار می رود.اهمیت اقتباس بروک از دوراس در این جاست که آثار دوراس را می توان به منزله ی شکل گیری یک «صدای نوین زنانه»تلقی کرد،که هنوز در مولفه های «هیستریک»خود اسیر است.ستایش لکان از دوراس که او «هر آن چه را من تعلیم می دهم ،بدون من می داند»،نشان از اهمیت جنبه های پیش رو زنانه در کار دوراس دارد.آثار دوراس دقیقاً در فضایی میان«تخطی هیستریک از ساختار» و بازگشت مایوسانه به امر پیشین به سر می برند.از این رو، سر پناه خویش را در آن چیزی می جویند که از زبان«آن دِبار»(ژَن مورو)به منزله ی «خوشی های کوتاه مدت»تلقی می شود.عشق های بیرون ساختار به منزله ی لحظاتی موقت از رهایی و سرخوشی و بار دیگر بازگشت به «همان چیزها»... گویی نخست باید «ادیپی و ساختاری» شد و سپس دست به ساختار زدایی و رویکردی ضد ادیپی زد...در این جاست که پرسش اساسی سینمای موج نو به منزله ی یکی از پشگامان یا تبارهای «انقلاب مه 68» اهمیتی اساسی می یابد.جایگاه مرزی سینمای موج نو در «میان ساختار و تخطی از آن»به خوبی در فیلم بروک قابل مشاهده است...«آن» که همسر مردی کارخانه دار و از طبقه ی بورژواست و اسیر در زندگی تکرای و بی معنای خود،هر روز در ساعاتی معین کودک اش را به «کلاس پیانو» می برد و سپس با او مسیری در آب را با قایق و گاهی جنگل نزدیک را قدم زنان می پیماید...نخستین مواجهه ی این زن با «فضای خارج» صدای فریادها و ضجه ی زنی است که پسرک در حال نواختن پیانو را متوجه آن می کند...پسر نخستین کسی است که حواسش معطوف«خارج»از اتاق می شود: دوربین ناگهان از فضای درونی اتاق به بیرون می رود و نمای کشتی،آسمان و مردمی که در حال گرد امدند را آشکار می کند.معلم از کودک می خواهد به صدا توجه نکند و به نواختن ادامه دهد،مادر نیز تا حدودی ... دیدن ادامه ›› با معلم هم راهی می کند،اما کودک نمی تواند نسبت به صدا بی تفاوت باشد،او می خواهد به سمت صدا برود و آن را دریابد...(نمونه ی این رفتن به خارج از ساختار در صحنه ای دیگر از راهپیمایی مادر و کودک در جنگل تکرار می شود،جایی که مادر درباره ی گوزن ها صحبت می کند که به جنگل می آیند و سپس به سرزمین های درودست می روند...اما پسر متوجه دروغ مادر می شود،و می گوید:«نه اون ها رو می کشند»...مادر نمی خواهد کودک با واقعیت جهان خارج روبرو شود....)مادر و کودک پس از کلاس به پایین می روند:مردی معشوقه اش را در کافه به قتل رسانده است و این سبب آشنایی «آن» با مردی به نام «شوون» می شود که در جمع حاضران در صحنه است ....به تدریج در می بابیم که شوون کارگر اخراجی کارخانه ی همسر «آن»است...کارخانه ای که همه ی شهر مزدبگیران آن هستند...«این صدای خارج از قابِ»زن به قتل رسیده ،«آن» را رها نمی کند و در این بین بهانه سردرآوردن از ماجرا از طریق این کارگر،زمینه ی نزدیکی شان را فراهم می آورد... عشق بی فرجام و «ناممکن» آن ها با رفتن شوون و بازگشت او به خانه پایان می یابد...پایان فیلم در حقیقت به نوعی حدّ فراروی موج نو از ساختار را نشان می دهد:ساختار همواره در تقابل با تخطی به یکی از دو قطب باز می گردد...مشابه این سرنوشت در فیلم «ژول و ژیم» فرانسوا تروفو که دو سال پس از این فیلم بروک ساخته می شود و بازیگر زن اصلی آن هم ژن مورو است در قطب دیگر تقابل پایان می یابد : با خودکشی (ژیم و کاترین) تخطی آن ها از ساختار خانواده به رخ کشیده می شود...
موریس بلانشو یکی دیگر از نویسندگانی است که مفهوم «اندیشه ی خارج» را در رمان هایش پیش می کشد و فوکو در مقاله ای در 1966 به این مسئله می پردازد...در سینمای موج نو هنوز نشانه های اولیه ی این خارج وجود دارد...که نتوانسته چندان از «تقابل تخطی و ساختار» فراروی کند...نماهای خانه ی زیبای زن از پشت میله ها، زندانی را متصور می سازد که او در آن اسیر است...و نظرگاه دوربین از «خارج» خبر می دهد،اما خارجی که هنوز کاملاً کشف نشده است...وضعیت سومی که هنوز در اندیشه 68 نیز به رهایی خویش نرسیده است...تنها عشقِ غیر ساختاری است که اکنون می آید تا از این تقابل و تسلسل بی پایان خارج شود و بیرونی را نمایان سازد که «سینمای موج نو»اولین نشانه های آن را در تصویر آشکار کرده بود...عشقی که هنوز سینما منتظر فرا رسیدن آن است....
مدراتو کانتابیله به چه معناست؟.. پرسشی که معلم در ابتدای فیلم مطرح می کند...و پاسخ او «خواندن نرم و ملایم»، گویای وضعیت میانه روی خود این اندیشه است،که هنوز در فضای میان «نافرمانی و ساختار»در نوسان است....یادداشت آربی آوانسیان که در ابتدای جلسه قرائت شد بر هر دو این جنبه ها اشاره دارد...بروک هنوز منتظر لحظه ی خروج تمام عیار از ساختار است که زن را به جایی خارج از خانه و رفتن با مرد کارگر می برد،خارجی که جویس کارول اوتس،نویسنده ی آمریکایی در یکی از داستان هایش در فراروی از این دو حد آن را به تصویر می کشد...
در این جا تنها چیزی که تصور حقیقی مفهوم «خارج»است خود کودک است...این اوست که به اتوریته ی معلم و زندگی عادت مند روزمره تن نمی دهد و رابطه ی او با مادرش را نمی توان به ردپاهای ادیپی برگرداند(آن جا که او شاخه های درختان را به دور گردن مادر می اندازد،یا برگ ها را به روی پاهای مادر می گذارد و بدن اش را با شاخه ها می پوشاند،گویی می خواهد او را از سبزی و زندگیِ خارج پر کند......مادر از طریق کودک است که به خارج(جنگل،دریا،بیرون از خانه)متصل می شود و بیرون رفتنش را توجیه می کند..هر چه مادر به «شوون» نزدیک می شود کودک بیش تر از صحنه و قاب فیلم خارج می شود...به طوری که از جایی به بعد دیگر در فیلم حضور ندارد...و این نشان از «بیرونی بودن ذاتی او از ساختارها» دارد.در صحنه ای که زن و همسرش بر روی میز غذا هستند و فاصله ی بسیار زیاد آن ها در دو سر میز به خوبی سردی شدید و رسمیت میان تهی روابط شان را نشان می دهد،زن از عقیده ی معلم پیانو در مورد کار پسرشان می گوید و این که از دید معلم او بی استعداد نیست ،اما یک "mauvaise volonté" در او وجود دارد.این اصطلاح دقیقاً معرف تن ندادن کودک به قوانین ساختار است.خود اصطلاح دارای معانی مختلفی است چون«بی میلی،عدم تمایل،اکراه،بی علاقگی»(unwillingness) و یا«سوء اراده»(ill will) و یا «اراده ی منفی»( evil will)که از نظر امر مسلط به منزله چیزی ناهنجار تلقی می شود...این دقیقاً میل کودک به نپذیرفتن قواعد بازی مسلط است...کودک در فیلم بروک یگانه امید برای خروج از ساختار باقی می ماند که دیگر در پی تقابل با ساختار مسلط نیست،بلکه به آرامی و به شکلی ملایم از آن خارج می شود و این است معنای یا سویه ی دیگر «مدراتو کانتابیله»...کودک در پایان با عدم حضور خود این خارج را تجسم می بخشد و معنای حقیقی «مدراتو کانتابیله» را به آن می دهد،پرسشی که رمان و فیلم با آن آغاز می شود:«خروج ملایم و بی سرو صدا از ساختار»...
نیلوفر ثانی این را خواند
ابرشیر این را دوست دارد
لذت بردم شمس گرانقدر
نکته ای که به نظرم می آید این است که آیا به راستی ما را از ساختارها رهایی هست؟ یا اساسا این یک انتزاع فلسفی است که ما را در بستر ساختار زدای رهنمون می شود
شاید پسرک فیلم جوان انقلابی می ۶۸ خواهد شد اما زمان ثابت می کند که او در قرن بیست و یک ساختار دیگری را پذیرفته ..همانطور که کوهن دانشجوی لیدر ۶۸ در قرن بیست و یک به عضویت اتحادیه اروپا در آمده و از تصمیم گیران داخل سیستم است
۰۵ شهریور ۱۳۹۵
ابرشیر جان سپاس از تو...
امیدوارم به زودی بتوانیم در مورد پرسش هایی که طرح کردی بیش تر صحبت کنیم...چرا که نیاز به نوشتن چندین صفحه ای دارد و نمی توان به آن جواب هایی حاضر آماده داد....
۰۶ شهریور ۱۳۹۵
شمس عزیز ممنون از تو که با قدرت اندیشگی ات و شناخت و آگاهی پر وسعتت ، افق های جدیدی می افرینی و به تفکر بیشتر دعوت مان می کنی
درود بر تو..حتما در فرصتی مناسب مباحث را پی می گیریم
۰۶ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید