در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | زهرا سلیمیان: فصل شکار بادبادک ها - سالن اصلی تئاتر شهر - ساعت 20:45 نکیسا راستی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:57:15
فصل شکار بادبادک ها - سالن اصلی تئاتر شهر - ساعت 20:45

نکیسا راستین در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک گذاشته است :

«نسل من نسل بی‌آرزو»
در ستایش متن، بازی، دکور، نور و موسیقی... تئاتر «فصل شکار بادبادک‌ها» تمام حرف‌ها گفته شده و از جلال تهرانی توقعی کم‌تر از این نمی‌توان داشت. اما حرف من چیز دیگری‌ست. جای دیگری‌ست. مگر می‌شود هفتاد و سه دقیقه به تماشای یک مونولوگ نشست؟ مگر می‌شود نشست و خسته نشد؟ مگر می‌‌شود خسته نشد و لذت برد؟ مگر می‌شود لذت برد و مغموم شد؟ مگر می‌شود مغموم شد و آرزو کرد که این غم تمام نشود؟ بله آرزو.
چندی پیش مصاحبه‌ای دیدم با مردم ایران که در مقابل سوال «چه آرزویی دارید؟» بعد از کمی فکر آرزوهایی کلی و کلیشه‌ایی مانند سلامتی و خوشبختی ... دیدن ادامه ›› جوان‌ها... مطرح می‌کردند. گویی با سوالی عجیب مواجه شده بودند. وقتی فکر می‌کنم من هم در دم هیچ آرزویی به ذهنم خطور نمی‌کند.
حالا «فصل شکار بادبادک‌ها» حکایت زندگی ماست؛ ما که تک‌تک‌مان نسرین‌های درون‌مان را گم کرده‌ایم و موساهای رویاهای‌مان در دام اعتیاد افتاده‌اند؛ مایی که رویاهای‌مان هر روز خراب‌تر می‌شوند و ما هر روز غمگین‌تر؛ هر روز بیش‌تر خودمان را گم می‌کنیم و نمی‌دانیم ما مرده‌ایم یا رویاهای‌مان.
اما حرف من این‌ها نیست. آنچه مرا شگفت‌زده کرده این‌ست که تا پیش از دیدن «فصل شکار بادبادک‌ها» هرگز لزوم این مونولوگ‌های خسته‌کننده با ‌منطق‌های زورچپان‌شان را نمی‌فهمیدم و گمان می‌کردم که دلیل جلال تهرانی برای تک پرسوناژ بودن کار دست یافتن به تجربه‌ای جدید است و بی‌شک توانایی توفیق‌اش به رخ کشیده می‌شود. اما حالا دلیل مونولوگ بودن این کار آنقدر مبرهن است که حرفی برای گفتن ندارم.
حرفی برای گفتن ندارم چون حالا می‌دانم من خودم را در این حوض فیروزه‌ایی گم کرده‌ام و هرچه به دنبال خودم می‌گردم تنها چیزی که می‌یابم این‌ست که تمام راه‌ها به رم ختم می‌شود.