فقط دوستانی که میخوان خلاصه ای از نمایش رو بدونن این متنو بخونن.
جوانی نحیف از خانواده ای متوسط( فلورنتینو) که در تلگرافخانه کار می کند، موقع رساندن یک تلگراف به خانه ای عاشق دختر خانواده (فرمینا) می شود. فرمینا با پدر ثروتمندش که با اینکه از خانواده اشراف نیست و میخواهددخترش با خانواده ای با اصل و نسب ازدواج کند زندگی میکند.
پس از فهمیدن عشق دخترش, او را به مسافرت طولانی می برد و ارتباطات به صورت تلگرافی ادامه پیدا می کند. پس از بازگشت فرمینا از مسافرت، سر و کله جوانی از خانوادهای اشراف زاده که برای تحصیل علم طب به اروپا رفته و با کوله باری از علم و کلاس و انگیزه به شهر خود بازگشته است(دکتر خوونال اوربینو) پیدا می شود...
رمانی است در ستایش عشق شاید هم در اثبات جاودانگی زندگی.