صمد چینی فروشان0عضوکانون ملی منتقدان ج.ا.ا
ابراهیم پشت کوهی ازچهره های مطرح تئاتر بندرعباس و یکی از پرکارترین آن ها و نیز از چهره های شناخته شده و مورد توجه تئاتر کشور،ازاواخر دهه ی هفتاد به این سوست.پشت کوهی راهمچنین می توان از چهره های تحول خواه ، نوآور ومعترض تئاتر"خودبسنده" ی کشور تلقی کرد.او با رویکردهای نامتعارف خود به تئاتر و نمایش،کوشیده است ، نه فقط درک معمول از نمایش و تئاتر را در جنوب کشور دگرگون سازد ، بلکه سعی کرده است با بهره گیری از ظرفیت های بدیع اما پنهان مانده ی نمایشی خطه ی جنوب و زادگاهش بندرعباس، نوع تازه ای از تئاتر و نمایش را با درآمیزی هنرمندانه و شاعرانه ی جهان بینی و فرهنگ بومی با فرهنگ جهانی تئاتر، پی ریزی کند ودراین مسیر نیز، به اعتبار بازخورد ها ی ملی و جهانی آثارش، گام های موفقی برداشته است که ازآن جمله می توان به موارد زیراشاره کرد:
- انتخاب نمایش "وقتی برمی گردیم دوپای آویزان مانده است" به عنوان اثربرگزیده ازسوی هجدهمین جشنواره ی تئاتر فجر (1378).
- انتخاب ابراهیم پشت کوهی از سوی کانون نمایشنامه نویسان ایران به عنوان نمایشنامه نویس برتر
... دیدن ادامه ››
سال (1379)
-دریافت جایزه ی بهترین نمایش بخش تجربه های نو، ازسوی بیست و هشتمین جشنواره تئاتر فجر، برای نمایش "تنها سگ اولی میداند چرا پارس میکند مکبث" (1388).
- اجرای عمومی نمایش "........مکبث" درتهران که با استقبال گرم اهالی تئاتر مواجه شد.(1389)
- دعوت نمایش "......مکبث"به جشنواره ی آوینیون و اختصاص حدود 10 اجرا برای آن درجدول جشنواره(1390)،
- حضور نمایش "....مکبث "در جشنواره ی شب های مسکو و دریافت عنوان بهترین نمایش از سوی این جشنواره (1390).
- حضورنمایش "...مکبث" درجشنواره ی هایفست ارمنستان – ایروان- و دریافت تقدیرنامه ازاین جشنواره (1392).
- اجرای عمومی همین نمایش در ایروان ....
نگاهی به نمایش "وقتی ما برمی گردیم دوپای آویزان مانده است"
وحالا پشتکوهی با اعمال تغییراتی درنمایش برگزیده ی 15سال پیش خود درجشنواره فجرهجدهم:"وقتی ما برمی گردیم دو پای آویزان مانده است"، و با کوله باری از تجربیات تلخ و شیرین استانی و جهانی،به تهران آمده است تا،به دوراز فضای پرالتهاب جشنواره ای و محدودیت های استانی، یک باردیگر، بخت خویش را در مواجهه با مخاطبان تهرانی، در تالار حافظ محک بزند؛که اگر حمایت تبلیغاتی مرکزهنرهای نمایشی و پوشش های لازم تبلیغاتی مطبوعات تهرانی را به دست بیاورد، می تواند اهداف فرهنگی خود را محقق شده تلقی کند و آنگاه ما تهران نشین های شکاک نیز، خواهیم توانست درمورد میزان موفقیت آثاراین هنرمند بندرنشین،درعبوراز مرزهای محدود استانی وملی و دست یابی به زبانی جهانی، به قضاوت روشن تری دست پیداکنیم.
اما درباره ی اجرای نمایش " وقتی ما برمی گردیم دوپای آویزان مانده است" درتالارحافظ :
ابراهیم پشت کوهی در این نمایش، درتداوم رویکردهای سنت شکنانه و نوآورانه ی خود کوشیده است هرچه بیشتر، از سنت رئالیسم فاصله بگیرد.او دراین نمایش، با تلفیق شاعرانه ی فرم ، حرکت ، آوا و موسیقی ، درآتمسفری جادویی (متاثر ازفرهنگ خاص جنوب) نوعی تئاتر متن گریز مبتنی بر میزانسن پدید می آورد ؛ تئاتری که در آن، بیش از کلام و داستان، جنبه های زیبایی شناسانه ی میزانسن و کمپوزیسیون های آوایی- حرکتی اجراگران است که توجه تماشاگر را به خود جلب می کند و درنهایت نیزاورا، با نوعی رضایت خاطر حاصل از تجربه های زیبایی شناختی صوتی و بصری برآمده از فرهنگ خود،به زندگی روزمره ی باز می گرداند ( شاید درفقدان ارتباط معنادار میان تئاتر و زندگی روزمره ی مخاطب امروزما، این نوع رجوع به فرهنگ و جامعه، بهترین گزینه برای تئاتر کشورمان باشد). این، نوعی از تئاتر است که از طریق جایگزین کردن فرآیند دریافت داده ها، بجای دریافت توالی ها وتقویت دایمی حس حضور مخاطب، ابعاد و دامنه ی ارتباطی صحنه و مخاطب را توسعه می بخشد؛ همان گرایش قابل دفاعی که این روزها ، نمونه های به ندرت موفق و بعضاً ساده انگارانه ای از آن را، در تئاتر تهران و شهرستان ها شاهد هستیم.
ابراهیم پشت کوهی، برآمده از فرهنگی است که درآن، شعر و ریتم و موسیقی، با لحظه لحظه ی زندگی روزمره ی مردمانش عجین است و به همین دلیل هم این عناصر به مهم ترین و کلیدی ترین اجزای ساختاری آثار او و گروهش "تی تووک" تبدیل می شود.دراثبات تاثیراین بخش بنیادی از فرهنگ بندری برذهن و روان خلاق هنرمند، همین بس که به نام انتخابی برای گروه نمایشی او"تی تواک" اشاره کنم که " نام پرندهای است به رنگ سیاه و سفید با نوک قرمز که کنار آب زندگی میکند.مردم (جنوب) .........اعتقاد دارند که اگر این پرنده، روی خانه ای بنشیند،در آن منطقه باران میبارد و بر طبق افسانه ای،این پرنده شبها ،....پاهایش را روبه آسمان می گیرد تا اگر آسمان افتاد، آن را نگه دارد. او در واقع نگه دارندهی زمین است". 1
وقتی درفرهنگی، پرنده ای واقعی، نگهدارنده ی زمین و" الهه ی" باران می شود، تعجبی نخواهد داشت اگر در نمایشی برآمده ازهمین فرهنگ(وقتی ما برمی گردیم....)عینیت و ذهنیت ،درچارچوب یک روایت دراماتیک، چنان درهم تنیده شوند که درآن ،واقعیت و خیال،درفرآیندی سیال و جادویی،ازدل یکدیگر سربرآورند.روایتی که درآن، آدم ها گویی ، نه درزمان و مکانی واقعی که چون ارواح سرگردان،ازاعماق خوابی آشفته سربرمی آورند،ازپس دیوارها درمی گذرند و چون بادی سرگردان اینسوی و آن سوی صحنه جاری می شوند."وقتی ما برمی گردیم......"درمجموع، کولاژ سیالی از پاره صحنه های مرتبط و غیر مرتبط ، بربستر روایتی ساده و تک خطی از موقعیتی دراماتیک است که درآن، راننده ی مینی بوسی به نام آسم، (با اجرای زیبای شهروز دل افکار) برای تطهیر خود از گناهی که درمورد یک عروس و داماد مرتکب شده است ( ربودن عروس که به مرگ وی می انجامد )،مستاجر همان اتاقی می شود که قرار بود عروس و داماد درآن زندگی کنند.آسم دراین خانه،برای رهایی از رنجِ گناهی که مرتکب شده است، اعتراف نامه ای می نویسد و آن را بدون ذکرآدرسی به جعبه پست می سپارد که یک زندانی تازه آزاد شده به نام لوک(با اجرای قابل تقدیر نادرفلاح)، ازمحتوای آن با خبر می شود وآن را وسیله ای برای اخاذی قرارمی دهد و درپایان، با ورود داماد غمگین به خانه( با اجرای قابل توجه پژمان جمشیدی) ، آسم، با رها کردن چمدان محتوای اعتراف نامه اش، از صحنه خارج می شود.غیبت او،اهالی را به اتاق می کشاند که به افشای عمومی راز آسم منتهی می شود، جریانی که به نوبه ی خود، بهانه ای می شود برای همسرایی زیبای گروه بازیگران نمایش به لحجه ی بندری که بسیار دل انگیز و به خاطر ماندنی است.
اما کارگردان نمایش،با خلق آتمسفری جادویی و با طراحی میزانسن های زیبا (نگاه کنید به رابطه ی وهم آلود آسم با صدای مادر داماد و موضوع گم شدن رازآلوده ی گاو مادر گلی و خوراندن شیر خود به عوض شیرگاو به آسم و میزانسن های دیداری – شنیداری زیبای مربوط به روابط گلی و مادرش با آسم) و نیز به کمک اصوات موسیقایی دل انگیز وهمسرایی های افکتیو گوش نواز،ازهمان آغاز، ازاهمیت خط روایی دربرابر جنبه های دیداری و شنیداری نمایش چنان می کاهد و ذهن مخاطب را از پی گیری روند داستان ، چنان آزاد می کند که دیگر دغدغه او، نه پی گیری روند روایت و کشف منطق روابط و مناسبات میان اشخاص نمایش بلکه، دیدن و شنیدن رویدادهای متنوع صحنه است.
گذشته از صحنه ی خیال انگیز رویای "گلی پیشه" ی عاشق(با اجرای بسیارتاثیرگذار الهام اسکندری) درجریان گفت وگو یش با آسم، که به اجرای نمایش واره ی آوازی – حرکتی زیبایی به سنت ترانه های هندی ( با اجرای شگفت انگیز مهشید مولایی و اجرای جذاب حسین اصیلی ) بر سکوی انتهای صحنه می انجامد و آوازخوانی های گوش نواز و زیبای مادر گلی (با اجرای دوست داشتنی عصمت رضا پور)، موسیقی دراماتیک و پراحساس بهرنگ عباس پور(آهنگ ساز نمایش) که بعضاً با تک خوانی ها و همسرایی های گوش نواز بومی همراه می شود ، ازدیگر عوامل تاثیرگذار و سازنده ی فضای شاعرانه و آتمسفر جادویی این نمایش است .
از ویژگی های مهم اعضای گروه "تی تواک" که تعدادی از آن ها را بعضاً، هنرجویان آموزشگاه بازیگری ابراهیم پشت کوهی تشکیل می دهند، بدن های مستعد و صداهای زیبا و آشنایی اجباری تغریباً همه ی اعضا و دست اندرکاران گروه با موسیقی است . همان عناصری که مهم ترین تکیه گاه کارگردان در خلق جلوه های صوتی و بصری زیبا و به یادماندنی نمایش "وقتی ما برمی گردیم...." بوده اند .
سخنی با کارگردان نمایش:
نباید ازیا ببریم که حتی درنوین ترین و انقلابی ترین ساختارهای اجرایی هم ، وجود نوعی هماهنگی و همخوانی میان زمان و مکان و رعایت قراردادهای اجرایی که مولود سبک خاص کارگردان هستند ، برای تحکیم روند ارتباط صحنه و مخاطب،الزامی است. به عبارت دیگر، نوعی منطق روایی ، حتی در انقلابی ترین انواع نمایش های ضد روایت هم حاکم است که چشم پوشی ازآن، به وحدت ساختاری اجرا لطمه وارد می سازد .از این رو شاید تجدید نظری در نحوه ی پردازش دوصحنه یا دو میزانسن مستقل و بی ارتباط با کلیت نمایشِ "وقتی ما برمی گردیم..." یعنی صحنه ی نانوایی و صحنه ی زیبا اما نافی قراردادهای سبک شناختی بنیادی نمایش، یعنی صحنه ی شتربان و مرد زن نمای پایانی، برای حفظ یکپارچگی ساختاری اجرا ضروری باشد.
این نوع درام پردازی مدرن، البته درپی ایجاد"توهم صحنه ای" برای مخاطب نیست.به همین دلیل ازهرگونه فضاسازی آشنا برای مخاطب می گریزد و او را با چشم اندازی شاعرانه و نا آشنا و تجربه نشده روبرو می کند تا مخاطب، خود روش دیدن و پردازش اطلاعات را در کنترل بگیرد. با اینحال اما، خالقان این نوع درام ها، خوب می دانند که باید، به لحاظ ساختاری،از افراط در توهم زدایی نیز پرهیز کنند چرا که نادیده انگاری نظام نشانه ای بنیادی،حتی درگسسته ترین و فرامدرن ترین نوع نمایش ها نیز به چندگانگی و ازهم گسیختگی ساختاری می انجامد . به زبان ساده تر ، نادیده انگاری نظام نشانه ای بنیادی،بی نظمی هرج و مرج طلبانه ای را بر اثر تحمیل می کند که به گسست یا ایجاد وقفه در ارتباط می انجامد. بنابراین انتخاب نظام نشانه ای بنیادی و رعایت دقیق آن در تمامی طول یک نمایش، درهر سبک و سیاقی که باشد، از الزامات بیانی و زیبایی شناختی اثرنمایشی است.
در پایان، جا دارد، ضمن خوش آمد گویی به گروه "تی تواک"، ازمربی و سرپرست آن ، ابراهیم پشت کوهی، بخاطر توجه ویژه ای که به گسترش امکانات بیانی بازیگران گروه خود مبذول می دارد، سپاسگزاری کنم چراکه او، با رویکرد همه جانبه ی خود به هنر بازیگری،می تواند و ممکن است زمینه را برای ارتقاع نظام آموزش بازیگری درسراسر کشور هموارتر سازد.
1- گروه تئاتر تی تواک، ویکی پدیا.