در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال صادق | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:23:46
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چند سال پیش در روز بزرگداشت آنتوان چخوف گفت و گویی با استاد میکائیل شهرستانی در رابطه با این نمایشنامه نویس انجام شد . ایشان در پایان از استاد حمید سمندریان نقل کرد که اجرای نمایشنامه های چخوف بسیار دشوار است چرا که درک ، دریافت و نزدیک شدن به آدم های چخوف بسیار سخت است . و نمایشنامه های چخوف را شخصیت های چخوف پیش می برند

شجاعت یک کارگردان در گام نهادن به دنیای چخوف با گروهی از بازیگران جوان به تنهایی ستودنی است و قابل تحسین تر اینکه نمایشی اجرا شود که می توان آن را یکی از بهترین اجراهای چخوف در ایران دانست .

تئاتر دایی وانیا از هر نظر می تواند رضایت مخاطب را جلب کند ، بازیگرانی که در کنار گریم خوب و طراحی صحنه مناسب شخصیت های نمایشنامه را به درستی نشان می دهند ، همچنین نور و موسیقی که به ریتم ایجاد شده در نمایش کمک می کند .

نمایش را می توان مجموعه ای خوب از بازی ، گریم ، طراحی صحنه ، نور و موسیقی دانست که زیر نظر کارگردانی آشنا با نویسنده روسی ، روح و اندیشه مخاطب را با خود همراه می کند . به بیان دیگر نوع خوانش استاد شهرستانی در کنار لذت تماشای یک اثر هنری ، ژرفای کلام چخوف را به مخاطب ارائه می دهد .
n s، MHHF و پرند محمدی این را خواندند
باران و سروین سیف این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لالایی در آخر اپیزود سیمین سامان نغمه ای تلخ است همچون فرم تکرار گونه آن و همچون تاب خوردن نوزاد در دستان مادر ، هرچند دست کم باعث می شود به خواب برود . تلاش بیهوده شخصیت ها که هرچه بیشتر سعی میکنند بیشتر گرفتار این ضرباهنگ تکراری میشوند ، گرفتار واژگانی می شوند که هرچند برای ارتباط آدم هاست باعث جدایی انها می شود . آیا باید آرزو کنیم که دیگر چیزی نگوییم یا به امید روزی بگوییم که دیگر نخواهیم گفت ؟ (مانند شعر ساموئل بکت :پت پت پیستون کهنه قلب می گوید love love love و خاموش می شود و مانند دیالوگ پایانی صبا : رفتید بخوابید ، نمی زارم بخوابید و خاموش می شود )

حبیب بی صدا فریاد می کشد

روانکاوانه که بنگریم شاید حبیب ، ناخودآگاه برای رهایی از کشمکش بین عشق و نفرتش به مریم دست به خودکشی میزند و شاید تلاش او برای رهایی از بند ، رسیدن به خواب ابدی و تولدی دیگر است . اما در نگرشی اجتماعی حبیب در طول قصه اش بی صدا فریاد میزند ، او با خودکشی درد هایش را در مقابل وجدان جامعه فریاد میزند و حس همدردی آن را میخواهد هرچند او قربانی همین جامعه است .
در این شب های زمستانیِ خیابان های نیاوران ، با آدم هایی آشنا شدم که نقش زندگیشان به قدر همین شب ها زیبا و تامل برانگیز بود . آدم هایی که به گفته کارگردان به قصد نزدیک شدن سلام می کردند ولی دوری نصیبشان می شد ، آدم هایی که انگار روی تخته پاره میان امواجند و تنها کلمات راه نجات آنهاست
صادق (sadeqqq)
درباره نمایش پرواز i
چندی پیش از اجرای اثری باخبر شدم که هر چند به دور از تبلیغات و هیاهوی گیشه و در سالنی اکنون نه چندان پر رونق اجرا می شد ولی نام نویسنده - کارگردان آن کافی بود تا مرا متقاعد به رفتن کند .

نمایش ، سفری قهرمانانه بود که قهرمان آن نه به تنهایی بلکه با کمک دیگر شخصیت های چه به ظاهر نیک و چه بد طی میشد ، سفری که بیش از آنکه در بیرون باشد درون قهرمان داستان اتفاق می افتاد . شاید با نگاهی روانشناسانه حرکت طلایی را بتوان در گذری از کودکی به بلوغ بررسی کرد ، از این منظر طلایی مرا یاد آلیس و دروتی در آلیس در سرزمین عجایب و جادوگر شهر زمرد می انداخت . اکنون طلایی نیز در موقعیتی شبیه به آنها هر آنقدر که در بیرون و کنار شخصیت ها پیش می رفت در درون خود سیر می کرد . سیری درونی که طلایی را برای جدایی از دنیای بچه گانه خود آماده می ساخت .
فضای جنگل و حیوانات که دور از تمدن و بیشتر نزدیک به طبیعت انسانی بود محیطی مساعد و باور پذیر برای تحقق این سفر محیا می کرد .
پرواز این اجازه را به مخاطب می دهد تا از زوایای مختلف نگاه کند ، از جمله می توان به آن دیدی اجتماعی داشت و جنگل و حیواناتش را نمادی از جامعه بشری دانست و نیز می توان هرکدام از شخصیت ها را جداگانه بررسی نمود شخصیتی چون ناامید را نماد انسان معاصر که به دور از راز گونگی ابتدایی خود به بن بست رسیده است وکرکس ها که در نقطه مقابل آن بیش از همه وام دار طبیعت نخستین انسان اند و متاثر نشدن از مرگ آنها ها همانقدر درست است که متاثر شدن از مرگ ... دیدن ادامه ›› نا امید. و این چنین در مورد تمام شخصیت ها که پرداختن به آنها نیاز به مجالی طولانی دارد .

نمایش را نمی توان تئاتری آموزشی نامید، ذر واقع پرواز تئاتری پس از آموزش است ، علی رغم طراحی ساده و بازیگرانی که نامشان برای مخاطب آشنا نیست اثری با زیبایی بصری است ، می توان شاهد بازیگرانی بود که هر چند تجربه زیادی از صحنه ندارند ولی سرشار از انرژی اند و پیداست به درستی آموزش دیده اند .

محمد صادق
امید رستگار و Farzaneh این را خواندند
nasim lallary این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صادق (sadeqqq)
درباره نمایش شکلک i
همه گفتن بازم میگم حتما ببینید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صادق (sadeqqq)
درباره نمایشنامه‌خوانی آرش i
بی صبرانه منتظرم ...
آذرنوش و مصطفی بیگ محمدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کار خوبی بود ،
با سلام خدمت آقای افشاریان گرامی

متاسفانه نتونستم هیچ ارتباطی با متن برقرار کنم ، به غیر از چند جمله از کانت و کافکا که خیلی باکلیت نمایش هماهنگ نبودند .
محدودیت در انتخاب صحنه رو می پذیرم ولی به شیوه بیان و بازی شما نقد دارم .

با احترام
سجاد افشاریان این را خواند
سارا جویا این را دوست دارد
سلام صادق عزیز خوشحال می شم نقد شما رو بشنوم و ممنون از شما عزیز
۲۱ دی ۱۳۹۲
ایشالا و با جونِ دل
۲۱ دی ۱۳۹۲
به نظرم خیلی شبیه صدسال پیش از تنهایی ما بود
۲۸ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روی برگرداند...

اما تو نبودی
من هنوز
توی هر خیابان
دلم خواسته نام تو را بلند صدا کنم
که یکی برگردد
..
خیال کنم تویی



از: حامد تبار
۰۳ دی ۱۳۹۲
چه زیبا بود ساناز گرامی ، ممنون
۰۳ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چشم انداز هزار و چهارصد و چهار

دنیا هر شکلی شود

تو به همین زیبایی خواهی ماند
چقدر زیبا از درون مبحثی سیاسی به عشقتون پرداختین. آفرین
۲۸ آذر ۱۳۹۲

زیبا و دلنشین!

۳۰ آذر ۱۳۹۲
ممنون ساناز خانم گرامی، ممنون
۳۰ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بیچاره آیینه اتاقم

هر روز شکسته تر می شود

روی شیشه اش چین می افتد

کم کم تار می شود


هر صبح مثل همیشه رو به رویش می ایستم تا مبادا بفهمد .

از: خود
صورتگر چین یا چین صورتگر
.......
عالی بود
ممنونم از آقا صادق
۲۶ آذر ۱۳۹۲
روزگار با ظرافتی مثال زدنی روی صورتمان حکاکی میکند.هنرمندیست روزگار....
۲۷ آذر ۱۳۹۲
ممنون از نگاهت مازیار
۲۷ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بچه که بودیم

بدی ها پشت سادگی مان پنهان بود ،

راستی اولین بار درد سراغمان را از که گرفت ؟



از: خود
بچه که بودیم، شیشه ای بودیم.
حالا سنگی !
دردو نمیدونم!
.......
خیلی عالی
ممنونم از آقا صادق
۲۴ آذر ۱۳۹۲
ممنونم آقای صدری عزیز
۲۴ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی فهمیدم عشق از زندگی ما بیرون رفته که او دیگر سیگارش را هنگام بوسیدن من از لب برنمی داشت .


از: خاویر کرمنت - بی شعوری
سپاس از شما خانم ترحمی گرامی ، خوشحالم که مورد توجه شما قرار گرفت
۱۸ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسی آبـــدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد

چک چک،چک چک،چکار با پنجره داشت؟


قیصر امین پور
مرسی که در روز بارانی ما رو به شعری بارانی میهمان کردید :)
۱۳ آذر ۱۳۹۲
ممنون سعیده خانم ، زیباست در این روز بارانی شعر را خواندید
۱۳ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از میان سروهای لخت و عور

از بزرگراه بی عبور

از کنار مرد خوش صدای کور

رد شدم

باد می وزید

بی دلیل و فی البداهه روی پله ها نشستم و

گریستم


از: ناشناس
ممنون خانم زهره از اینکه می خوانید
چه خوب بود همیشه گریه آدم رو آروم می کرد
۱۰ آذر ۱۳۹۲
پنجره ها شکست

سکوت شکست

فاصله ها نزدیک شد

دل بیقرار

دل در انتظار

... وهستم بر اسب خیال سوار
کجایی؟ صادق من
۱۱ آذر ۱۳۹۲
ممنون از اینکه میخوانید :)
۱۱ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید