یادداشتی بر دوداستان قابل تامل در مجموعه داستان کوتاه "غیبت غیر موجه "
اگر بخواهیم به این مضمون دست یابیم که کارکرد داستان بازتاب هنرمندانه زندگی ادمهاست انگونه که بتوان در بطن آن پیامی روشنگرانه رااز سوی نویسنده درک کرد و با این نگاه داستان بخوانیم انگاه در لایه لایه ی روایتهای مجموعه داستان کوتاه " غیب غیر موجه " که به کوشش نویسندگانی مسلط بر ادبیات وزین ایرانی گردآوری شده . را می توان در زمره داستانهایی با مضامین اجتماعی تحلیل کرد . که البته دو داستان "عشق روی نیمکت ضلع شرقی پارک " به قلم خانم" نجیبه نعمتی" و" باقیمانده خوشبختی" به قلم خانم" فروزان اسکندری" از جمله دو داستانیست که به نظر من بیشتر قابل تامل هستند و گویی باید در کنار هم خوانده شوند تا شکواییه نویسندگان مجموعه بر شرایط معنوی حاکم بر جامعه ملموس تر دیده شود، هردو داستان هم البته از نثر روان قلم ساده و به دور از پیچیدگی و مبهم گویی برخوردار هستند و ذهن خواننده تحت تاثیر روانی داسنان با نویسنده همراه می شود . از آنجایی که در داستان اول حضور سنگین عشق به مفهوم سنتی را در قصه درک می کنیم و با قلم زیبا وارد تصویر ذهنی جهان سورآل و چند لایه ی راوی همراه می شویم این داستان اول (عشق روی نیمکت...) روایت زنی بنام "مهری "است ، او که گرفتار در ورطه فراموشیست و در این خلا فکری در کنش با یادآوریهای گاه وبیگاه ، آلوده به توهم و واقعیت ، تنها می تواند مهر و عشقی را بیاد بیاورد که با حضور در حافظه ی رنجور و آسیب دیده اش گویی یگانه دلیل زنده ماندن او در کهنسالیست ....عشقی آنچنان بزرگ که حتی حضور فرزند را در لایه لایه های مغز فرسوده و مبنلایش در خود حل کرده و زدوده است به طوری که مادر فرزند را به خاطر نمی آورد .... و در جای جای داستان به عمق این عاشقانه لطیف با حسرت به گذشته ایی نه چندان دور چشم می دوزیم و با افسوس و دریغ بغضمان را فرو میدهیم که هیهات
... دیدن ادامه ››
دیگر از این عشقهای آسمانی اثری نیست ...
و در مقابل این عشق مقدس آیئنی با تضادی عمیق به داستان " باقی مانده خوشبختی " به روایت "مهرک " در قصه ایی از عشق ی سراسر از رنگ و نیرنگ و ریا بر می خوریم در جهان اکنون در دنیایی با روابط پیچیده مابین آدمها، در میابیم که" مهرک" داستان زنی که تنها کمی عشق از جهان طلب داشت تا بتواند فلک را سقف بشکافد و طرحی نو براندازد حال چگونه به سختی تلاش می کند باقی مانده ایی از خوشبختی رویا گونه اش را در پشت رازهای مگوی زندگی بی حقیقتش به هر تقدیر حفظ کند ( که البته روال داستان در میابیم که تقریبا هیچ از عشق و خوشبختی اثری نبوده که باقی داشته باشد چرا که جهان عاشقی جایی برای ریا و تزویر ندارد ) با مکالمه مهرک با راوی داستان بیاد شعر فروغ فرخزاد افتادم
آن بیابان دید و تنهاییم را
ماه و خورشید مقواییم را
این داستان گویی همه روابط عاری از عشق جهان کنونی ما را بی هیچ ملاحظه ایی نشانه رفته بی پرده و تعارف اندیشه ترسناک جامعه را در باب ارتباطات انسانی بخصوص ازدواج در برابر چشمان خواننده برهنه نمایان می سازد . و این نکته مبهم همشیگی که "در هر دو داستان خوشبختی و بدبختی سلامتی و بیماری امنیت و نا امنی زنان قصه در درون افکار خود و در جامعه تا چه اندازه مرهون وجود مردانست در سراسر داستان به چشم می خورد .
هنگامه دادخواه ۱۷ تیر ۱۴۰۳