در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال داریوش رشادت | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:30:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امروز دوشنبه 6 مرداد اجرای آخر "ناصر سعید طهرانی"
کیانا برنج کار این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فردا دوشنبه 6 مرداد آخرین اجرای "ناصر سعید طهرانی"
Marillion این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهمانان پنجشنبه و جمعه ی "ناصر سعید طهرانی"

گلاب آدینه , بهرام عظیم پور , کوروش نریمانی , نادر برهانی مرند

تنها یکشنبه و دوشنبه تا پایان نمایش

منتظرتونیم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهمانان سه شنبه نمایش "ناصر سعید طهرانی" محمد یعقوبی , پانته آ بهرام , حمید پورآذری , شیرین یزدانبخش و جمعی از دوستان

تنها 4 شب تا خداحافظی خانواده "ناصر سعید طهرانی"
پنجشنبه , جمعه , یکشنبه , دوشنبه دوم , سوم ,پنجم و ششم مرداد
به اشتراک بگذارید و اطلاع رسانی کنید لطفا
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشته ی محمود احدی نیا نویسنده نمایش "ناصر سعید طهرانی"در روزنامه اعتماد

هوای تازه

ورقی فرض کن، یک روی در تو، یک روی در یار یا در هر که هست، آن روی که سوی تو بود خواندی، آن روی که سوی یار است هم بباید خواندن. مقالات شمس تبریزی. ص128. تصحیح م. ع. موحد)

درمیان هزاران حرف که وجود داشتند، تنها یک کلمه حضور داشت. بعد از چندین سال از آمدن آن کلمه، دیگر هیچ کلمه یی نتوانست جای او را پر کند، حتی هیچ هم معنی نیز نداشت. گاهی پس یا پیشوندی به آن اضافه می کردند، ولی هم از حیث معنا و طنین نتوانست بار آن کلمه را به دوش کشد. بعد از سعی فراوان و کشمکش ... دیدن ادامه ›› بین نیروهای متخاصم درگیری بر سر بودن یا نبودن کلمه مسالت شد. ازآنجایی که باد مخالف همیشه پر قدرت تر از باد موافق می وزد، شب به راحتی توانست بر روز فایق آید. جوانه های کلمه از خاک کنده شد و جایش... باقی ماند. شب غالبا عملش سریع تر است ولی انگیزه روز همانند همان ریشه در خاک فرو رفته می ماند. پنهان، خاموش، مصمم. سال های سال گذشت، هزاران حرف دیگر آمدند و رفتند، دیگر از کلمه جز خاطره یی یا حسرتی یا مرثیه یی باقی مانده بود. ناگهان، در شبی سرد که لعنت از مهتاب می بارید، ریشه ها دوباره جوانه زدند، با سرعت همه جا را پر کرد، مانند سکسکه یی ناگهانی بی وقفه، بدون توقف، آنی برخاست، حرف های دم در آورده در طول این سال ها در حیرت رنگ باختند، گویی که خورشید جای ماه در شب می درخشید. معجزه یی درکار نبود. اما درست، بجا، عمیق و به سلامت بود. خورشید دوباره از شرق طلوع می کرد. چونان چیزی شبیه واقعیت بود در رویا ده همانند آن، درسا شبیه واقعیت بود. بسان رویایی که واقعیت را در خواب ببیند.

تعاریف بی شماری از مفهوم واقع گرایی به میان آمده، جایی که مارکز شاعر دراماتیک، تمامی آثارش را رئالیسم سرزمین خودش می داند، تعاریف رنگ پریده می شوند. در این کلام موجز قصد آن دارم که اشارتی به وجود رئالیسم [واقع گرایی] در این شرایط تئاتر امروز بیان کنم. صدالبته که نگارنده تمامی حرف های باد مخالف را با جان و دل گوش کرده و تنها واضح و مبرهن است که همگی به آن دسته از امر واقع نمای صرف مشکلی ابدی و ازلی خواهیم داشت. دلیلش روشن است.

واقع گرایی می تواند استراتژی هنرمند باشد برای جذب بیشتر مخاطب به سالن های تئاتر، چون قرار است چیزی شبیه زندگی ببیند. ملموس، باورپذیر، در قالب دراماتیک، در ذیل جهان بینی معاصر و شناخت مسائل آن، با توانایی ادراک و داوری و زیبایی شناختی ابزار تئاتر، تماشاگران مانند چشم سوم، به مثابه دوربینی برخی حرکات و رفتارهایش را ضبط می کند و در معرض نمایش قرار می گیرد.
همان امری که لوکاچ درباره امر واقع و رئالیسم انتقادی بیان می کند، واقع گرایی دو سویه دارد، یک عدد، یک نقش. یک رویه تقدیر آدمی، رویه بعدی تدبیر خداوندی، این بدان معنی نیست که هرچه به واقعیت نزدیک تر باشد بهتر است، بلکه واقع گرایی با واقع نمایی دو امر کاملامتفاوت به شمار می روند که هرچه راست تر و درست تر باشد، کامل تر است. اتفاقی که تماشاگران در سالن تئاتر در برخورد با تئاتر رئالیستی انجام می دهد، تماس با واقعیت است، مشاهدات قوی او مانند گفتن دو رویه کاغذ به اوست، جایی که مشاهده به همراه نقد[تدبیر] با هم تماس پیدا می کنند. واقع گرایی عکس واقعیت را نشان می دهد، درجایی که واقع نمایی عکس را در معرض می گذارد، واقع گرایی با واقعیت منطبق نیست.

چه جالب! جایی برویم و خودمان را ببینم و لذت ببریم! اما این تمام ماجرا نیست.

استاد گرانقدر، نمایشنامه نویس معاصر: علیرضا نادری امری را بیان می کند که گفتنش، تمامی نگفتن های آن کلمه است. واقع گرایی، مثل واقعیت [مث واقعیت یا بهتر بگویم مس واقعیت] نیست. بلکه طلای واقعیت است. این گونه است که تئاتر رئالیستی امری باورپذیر می شود. در معرض نمایش گذاشته می شود و مشاهده تماشاگران را قوی می کند. بیایید کمی به واقعیت نگاه کنیم. مادامی که بعد از اتفاقات فراوانی در سال های اخیر در کشورمان، میزان نشر و خرید آثار رئالیستی درکشورمان بی سابقه رشد می کند. طبق آماری از کانون نمایشنامه نویسان ایران محبوب ترین آثار تئاتر در طولی 20 سال گذشته مربوط به نویسنده های آثار رئالیستی ایران بوده است. به عنوان مثال نمایشنامه سعادت لرزان مردمان تیره روز نوشته علیرضا نادری بارها و بارها در این چند سال اخیر چاپ و بیشتر از هر نمایشنامه دیگری خوانده شده است. نمایشنامه پچ پچه های پشت خط نبرد با استقبالی باورناپذیر میزبان تماشاگران شد.

در بخش نسل نو سی و دومین جشنواره بین المللی تئاتر فجر سال گذشته، شاهد آثار یکدست و بی شماری از نویسندگان نسل جدید ادبیات نمایشی ایران بودیم که با رویکردی تازه و طرحی نو به تئاتر رئالیستی روی صحنه رفته اند. گویی تمامی آثار مربوط به یک بلوک ساختمانی در مرکز شهر بوده، در طبقات مختلف هر کدام از تئاتر ها اجرا می رفتند. مطمئنا هوای تازه یی به ریه های مسموم تئاتر این مملکت بعد از غبار خاک سالن های خالی تزریق شده است.

در میان هزاران حرف، تنها یک کلمه حضور دارد.
مرسده صدر این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشته ی محمود احدی نیا نویسنده نمایش "ناصر سعید طهرانی"در روزنامه اعتماد

هوای تازه

ورقی فرض کن، یک روی در تو، یک روی در یار یا در هر که هست، آن روی که سوی تو بود خواندی، آن روی که سوی یار است هم بباید خواندن. مقالات شمس تبریزی. ص128. تصحیح م. ع. موحد)

درمیان هزاران حرف که وجود داشتند، تنها یک کلمه حضور داشت. بعد از چندین سال از آمدن آن کلمه، دیگر هیچ کلمه یی نتوانست جای او را پر کند، حتی هیچ هم معنی نیز نداشت. گاهی پس یا پیشوندی به آن اضافه می کردند، ولی هم از حیث معنا و طنین نتوانست بار آن کلمه را به دوش کشد. بعد از سعی فراوان و کشمکش ... دیدن ادامه ›› بین نیروهای متخاصم درگیری بر سر بودن یا نبودن کلمه مسالت شد. ازآنجایی که باد مخالف همیشه پر قدرت تر از باد موافق می وزد، شب به راحتی توانست بر روز فایق آید. جوانه های کلمه از خاک کنده شد و جایش... باقی ماند. شب غالبا عملش سریع تر است ولی انگیزه روز همانند همان ریشه در خاک فرو رفته می ماند. پنهان، خاموش، مصمم. سال های سال گذشت، هزاران حرف دیگر آمدند و رفتند، دیگر از کلمه جز خاطره یی یا حسرتی یا مرثیه یی باقی مانده بود. ناگهان، در شبی سرد که لعنت از مهتاب می بارید، ریشه ها دوباره جوانه زدند، با سرعت همه جا را پر کرد، مانند سکسکه یی ناگهانی بی وقفه، بدون توقف، آنی برخاست، حرف های دم در آورده در طول این سال ها در حیرت رنگ باختند، گویی که خورشید جای ماه در شب می درخشید. معجزه یی درکار نبود. اما درست، بجا، عمیق و به سلامت بود. خورشید دوباره از شرق طلوع می کرد. چونان چیزی شبیه واقعیت بود در رویا ده همانند آن، درسا شبیه واقعیت بود. بسان رویایی که واقعیت را در خواب ببیند.

تعاریف بی شماری از مفهوم واقع گرایی به میان آمده، جایی که مارکز شاعر دراماتیک، تمامی آثارش را رئالیسم سرزمین خودش می داند، تعاریف رنگ پریده می شوند. در این کلام موجز قصد آن دارم که اشارتی به وجود رئالیسم [واقع گرایی] در این شرایط تئاتر امروز بیان کنم. صدالبته که نگارنده تمامی حرف های باد مخالف را با جان و دل گوش کرده و تنها واضح و مبرهن است که همگی به آن دسته از امر واقع نمای صرف مشکلی ابدی و ازلی خواهیم داشت. دلیلش روشن است.

واقع گرایی می تواند استراتژی هنرمند باشد برای جذب بیشتر مخاطب به سالن های تئاتر، چون قرار است چیزی شبیه زندگی ببیند. ملموس، باورپذیر، در قالب دراماتیک، در ذیل جهان بینی معاصر و شناخت مسائل آن، با توانایی ادراک و داوری و زیبایی شناختی ابزار تئاتر، تماشاگران مانند چشم سوم، به مثابه دوربینی برخی حرکات و رفتارهایش را ضبط می کند و در معرض نمایش قرار می گیرد.
همان امری که لوکاچ درباره امر واقع و رئالیسم انتقادی بیان می کند، واقع گرایی دو سویه دارد، یک عدد، یک نقش. یک رویه تقدیر آدمی، رویه بعدی تدبیر خداوندی، این بدان معنی نیست که هرچه به واقعیت نزدیک تر باشد بهتر است، بلکه واقع گرایی با واقع نمایی دو امر کاملامتفاوت به شمار می روند که هرچه راست تر و درست تر باشد، کامل تر است. اتفاقی که تماشاگران در سالن تئاتر در برخورد با تئاتر رئالیستی انجام می دهد، تماس با واقعیت است، مشاهدات قوی او مانند گفتن دو رویه کاغذ به اوست، جایی که مشاهده به همراه نقد[تدبیر] با هم تماس پیدا می کنند. واقع گرایی عکس واقعیت را نشان می دهد، درجایی که واقع نمایی عکس را در معرض می گذارد، واقع گرایی با واقعیت منطبق نیست.

چه جالب! جایی برویم و خودمان را ببینم و لذت ببریم! اما این تمام ماجرا نیست.

استاد گرانقدر، نمایشنامه نویس معاصر: علیرضا نادری امری را بیان می کند که گفتنش، تمامی نگفتن های آن کلمه است. واقع گرایی، مثل واقعیت [مث واقعیت یا بهتر بگویم مس واقعیت] نیست. بلکه طلای واقعیت است. این گونه است که تئاتر رئالیستی امری باورپذیر می شود. در معرض نمایش گذاشته می شود و مشاهده تماشاگران را قوی می کند. بیایید کمی به واقعیت نگاه کنیم. مادامی که بعد از اتفاقات فراوانی در سال های اخیر در کشورمان، میزان نشر و خرید آثار رئالیستی درکشورمان بی سابقه رشد می کند. طبق آماری از کانون نمایشنامه نویسان ایران محبوب ترین آثار تئاتر در طولی 20 سال گذشته مربوط به نویسنده های آثار رئالیستی ایران بوده است. به عنوان مثال نمایشنامه سعادت لرزان مردمان تیره روز نوشته علیرضا نادری بارها و بارها در این چند سال اخیر چاپ و بیشتر از هر نمایشنامه دیگری خوانده شده است. نمایشنامه پچ پچه های پشت خط نبرد با استقبالی باورناپذیر میزبان تماشاگران شد.

در بخش نسل نو سی و دومین جشنواره بین المللی تئاتر فجر سال گذشته، شاهد آثار یکدست و بی شماری از نویسندگان نسل جدید ادبیات نمایشی ایران بودیم که با رویکردی تازه و طرحی نو به تئاتر رئالیستی روی صحنه رفته اند. گویی تمامی آثار مربوط به یک بلوک ساختمانی در مرکز شهر بوده، در طبقات مختلف هر کدام از تئاتر ها اجرا می رفتند. مطمئنا هوای تازه یی به ریه های مسموم تئاتر این مملکت بعد از غبار خاک سالن های خالی تزریق شده است.

در میان هزاران حرف، تنها یک کلمه حضور دارد.
سیداحسان عرفانی این را دوست دارد
جناب رشادت ای کاش میشد حداقل یه روز دو اجرایی میکردین
تا امثال من تماشای نمایشتون از دست ندن :)
۰۲ مرداد ۱۳۹۳
زهرا جان ممنون از لطفت...ما خیلی تلاش کردیم برای اینکه 2 اجرا بشیم یا حداقلش شنبه هم اجرا بریم ولی متاسفانه موافقت نکردن...اگر تعداد کسانی که مثل تو به دلیل زمان نمایش نتونستن و نمی تونن کار رو ببینن زیاد باشن من می تونم امید داشته باشم که در ماه های آینده در یک سالن خودمونی تر چندتا اجرا بگیرم هم برای شما و کسانی مثل شما و هم دوستان دانشجوی خودم که الان شهرستانن به دلیل تابستان...ولی هیچ اطمینانی نیست برای این کار..صرفا آرزوست...
۰۲ مرداد ۱۳۹۳
خیلی ممنون بابت پاسخ گویی و توجه تون
چقدر بد سعی میکنم اگه بتونم بیام
ایشاالله که حتما اتفاق میوفته
موفق باشید :)
۰۳ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مصاحبه روزنامه ی جهان صنعت با عوامل نمایش ناصر سعید طهرانی : بودن یا نبودن «پدر»، مساله این است

محمدباقر کشاورز- در فضایی که به جرات می‌توان گفت از هر 10 تئاتر شاید یکی از آنها ارزش پولی که بابت بلیت پرداخت می‌شود را داشته باشد، ناصر سعید طهرانی برای من هم یک شوک بود. کاری رئالیستی و زیبا که شاید دست روی عمیق‌ترین زخم‌های اجتماعی‌مان گذاشته باشد. ناصر سعید طهرانی داستان مادر و چهار فرزندی است که در روز آخر سال به سر می‌برند اما به جای فضای شاد سال نو با بحرانی روبه‌رو شده‌اند. بحران رفتن پدر که در طول نمایش باعث به وجود آمدن هزاران مشکل دیگر می‌شود، از مشکل اقتصادی
تا ...
این مصاحبه جذاب با داریوش رشادت (کارگردان) و پونه پارسایی، نعیم بذرکار و ماهور الوند (بازیگرها) را بخوانید. من هم مانند عوامل این کار به شما پیشنهاد می‌دهم قبل از اینکه کار پایان یابد ساعت 9 شب به مجموعه تئاتر ایرانشهر بروید و کار را ببینید.
چرا «ناصر سعید تهرانی»؟ مثلا چرا « در انتظار گودو» نه، یا هر متن دیگری؟
داریوش رشادت: من به این نکته در مصاحبه‌های قبل هم اشاره کردم، چند ... دیدن ادامه ›› دلیل باعث شد که من این متن را انتخاب کنم؛ اول از همه اینکه ما این فرهنگ را می‌شناسیم، شاید هر کدام از ما خیلی متن‌های شاهکاری خوانده باشیم، مانند «مرگ فروشنده» ارتورد میلر یا خیلی متن‌های اروپایی و آمریکایی دیگر، نه اینکه نفهمیم، نه اینکه خوب نباشد، نه اینکه زیبا نباشد اما این فرهنگ، فرهنگ آشناتری است چون وقتی به عنوان کارگردان نتوانی لایه‌های مختلف متن را درک کنی نمی‌توانی به خوبی آن را انتقال دهی. دلیل دوم هم مخاطب است، مخاطب ما انگار از تئاتر دل آزرده شده است، انگار دیگر نمی‌تواند با این تئاتری که نمی‌داند برای کجاست ارتباط برقرار کند، به قول استاد عزیزمون آقای دکتر صادقی یک کپی دسته چند !، و در نهایت دلیل آخر شرایط اجتماعی امروز.
خب بیایید وارد این شرایط اجتماعی بشویم. خانم پارسایی شخصیت شما در نمایش 17 سال از شوهرش کوچک‌تر است، در 17 سال مگر چه کار‌هایی می‌شود کرد که ممکن است این اختلاف سنی 17 ساله برای آن زن درد باشد؟ سخت باشد؟
پونه پارسایی: خیلی کار‌ها، و یکی از دلایلش که خیلی حاد است مساله شکوفایی است، زمانی که تازه این زن آماده می‌شود برای شکوفا شدن، همسرش سنی را طی می‌کند که دیگر هیچ تمایلی به خیلی از فرآیند‌های اجتماعی ندارد. مرد به سمت پیری می‌رود و تازه زن آرام آرام به سمت بلوغ روانی می‌رود، در این شرایط آنقدر تضاد فکری شدید می‌شود که شاید هیچ وقت این زوج نتوانند یک گفت‌وگوی معنی‌دار با هم داشته باشند.
و خب این به نظرتان می‌تواند چه پیامدی داشته باشد؟
پونه پارسایی: می‌تواند پیامدش دروغ باشد، می‌تواند پنهان‌کاری باشد، می‌تواند سرکوب بسیاری از علایق شخصی زن باشد و می‌تواند در نهایت به این برسد که زن یک زندگی پنهانی را برای خودش به وجود بیاورد، نه لزوما یک زندگی عاشقانه جدید، یک زندگی که به موازات زندگی خانوادگی‌اش برای خودش داشته باشد.
به نظرم در نمایش «ناصر سعید طهرانی» اکثر شخصیت‌ها هر کدام به نوعی دنبال استقلال می‌گردند. مثلا آقای بذرکار شما خودتان صبح‌ها ساعت چند از خواب بیدار می‌شوید؟
نعیم بذرکار: فعلا که بیکارم می‌خوابم، زمان‌بندی خاصی ندارد.
خب اگر شما هم مانند شخصیتتان درون نمایش (پسر سرباز خانواده) مجبور باشید هر صبح ساعت پنج بیدار شوید و به پادگان بروید چه می‌شود؟
نعیم بذرکار: هر چیزی که اجبار شود تبدیل به درد می‌شود. زمانی که مثلا من ساعت پنج صبح قرار باشد بروم سر تمرین تئاتر یا سر فیلمبرداری حتما با عشق بیدار می‌شوم و می‌روم، ولی وقتی که اجبار شود دیگر درد است نه عشق. مثل امتحان است، مثلا من که هنرستان درس می‌خواندم به ما می‌گفتند که «هملت» و «مرغ دریایی» و «در انتظار گودو» را بخوانید، بیایید هفته دیگر کنفرانس بدهید، من به شخصه از خواندن این کتاب‌ها لذت می‌برم اما وقتی که تبدیل به امتحان شود دیگر نمی‌توانستم، حالش را نداشتم. می‌دانید، من می‌گویم وقتی اجباری در کار باشد حتی می‌تواند علاقه را تبدیل به نفرت کند.
در مورد اجبار کردن گفتید، خانم الوند، شخصیت شما در نمایش مجبور به کنکور دادن است. فکر می‌کنید دختری که شما شخصیتش را در نمایش بازی می‌کنید در کنکورش موفق می‌شود؟
ماهور الوند: نه، خراب می‌کند، خیلی زیاد.
چرا؟
ماهور الوند: چون فضایی که هم خودش هم خانواده اش دارند، فضای مناسبی برای درس خواندن نیست، یعنی هر چقدر هم که اراده داشته باشد مشکلات و سنگ‌هایی که جلوی پایش می‌افتد، نمی‌گذارند موفق شود و گاهی ممکن است مشکلات آنقدر عمیق شوند که حتی این دختر به کنکور هم نرسد.
خانم پارسایی، شوهر شما در کار کیست، با شما چه کرده که این اتفاق‌ها افتاده؟
پونه پارسایی: در واقع هیچ کاری نکرده، بهتر است به جای اینکه بگوییم چه کار کرده بگوییم هیچ کاری نکرده و تنها حضورش، حضور دیکتاتوری سر مسایل مالی بوده. شوهر من در کار به شدت انسان دیگر است و به نظرم به شدت کم هوش در مسایل اقتصادی و به حرف هیچ کس هم گوش نمی دهد و همیشه عادت دارد ساده ترین مسیر ممکن را برود و همین باعث می‌شود ضربه‌های شدیدی به خانواده وارد شود.
ما در کار هیچ وقت شخصیت « ناصر سعید طهرانی» را نمی‌بینیم اما آیا شما در اطرافتان در زندگی واقعی هیچ وقت آدمی شبیه « ناصر سعید طهرانی» دیده اید؟
پونه پارسایی: بله، من یک یا دو نفر را می‌شناسم که شبیه این شخصیت هستند، هیچ کاری نمی‌کنند و آن کاری هم که می‌کنند بدون شک ضربه به خانواده وارد می‌کند.
آقای رشادت شما با کدام یک از این شخصیت‌ها در زندگی واقعی روبه‌رو شده‌اید؟
داریوش رشادت: تمام شخصیت‌ها. ببینید یک بحث وجود دارد به اسم ناخودآگاه جمعی، هر نویسنده‌ای که در این مملکت یک متن را می‌نویسد، غیر ممکن است تو آن شخصیت‌ها را در اجتماع نبینید، شاید در تاریخ حال آن شخصیت‌ها را در اجتماع نبینید اما در تاریخ گذشته می‌بینید ...
نعیم بذرکار: جالب است من در داستان‌ها و متن‌هایی هم که فضای کارشان کاملا غیرواقعی و تخیلی است می‌توانم شخصیت‌ها را در دنیای واقعی بیرون پیدا کنم.
داریوش رشادت: برای همین هر متن بازتاب یک جامعه است و این متن که می‌شه گفت در سبک نوشتاری ناتورئالیستی نوشته شده، خیلی راحت می‌شود کارکتر‌ها را در فضای عمومی جامعه دید، در بی‌آر‌تی‌ها و در مترو‌ها، خیلی دور نیستند این آدم‌ها این شخصیت‌ها، حتی می‌شود آدم در خانواده‌اش این شخصیت‌ها را ببیند، این بحث‌ها در خانواده من هم شده، بحث مادی توانسته یک روز خانواده‌ام را از هم بپاشاند، منظورم این است ما خیلی غریبه نیستیم با این خانواده‌ها.
شخصیت شما خانم الوند در نمایش برای اینکه قرار بوده شب عید به خرید برود و نرفته گریه می‌کند، ناراحت می‌شود، دلیل این اتفاق چیست؟ خود شما هیچ وقت ممکن است از یک مساله کوچک اینچنینی ناراحت شوی؟
ماهور الوند: بله، ممکن است من هم ناراحت بشوم، می‌دانید من فکر می‌کنم یک بخش زیادش به دلیل خرید رفتن نیست، چیزی که من در زندگی تجربه اش کردم این است که شاید اتفاقات آنقدر با هم قاطی شوند، آنقدر اعصاب خردی‌ها زیاد شود که تو فکر کنی این وسط یک اتفاق کوچک نمی‌افتد، در حالی که اگر همه چیزسر جایش بود شاید بگویم «باشه امروز نرفتم خرید، فردا می‌روم»، یا مثلا کاغذ‌هایم به هم ریخته شده، مهم نیست اصلا، مرتب می‌کنم. می‌دانید گاهی نمی شود سر مشکلات دیگر و اصلی غر زد یا اصلا به تو اجازه داده نشده که سر مشکلات اصلی غر بزنی، احساس شاید این وسط باید یک چیزی که حق تو هست را بگیری، حتی خیلی کوچک. وقتی در خانواده حساسیت‌های بیجا درست می‌شود گاهی به دلخوری‌های اینچنینی می‌رسد.
آقای بذرکار حساسیت‌هایی که درون جامعه برای جوانان وجود دارد به نظر شما چقدر برای جوانان مفید است؟ اینکه مواد مخدر بد است، دوستی با جنس مخالف محدودیت دارد یا ...
نعیم بذرکار: به نظر من به درد می‌خورد. وقتی یک حکم وارد اجتماع می‌شود تبدیل می‌شود به پدرم، مادرم، دوستم انسان برایش این سوال پیش می‌آید که اینها من را از چه چیزی دور می‌کنند و اینجاست که دوست داری بروی و ببینی آن چیزی که ممنوع شده چیزی است. اتفاقا چند روز پیش با یکی از دوستانم بحث مواد مخدر شد مثل ماری‌جوانا. بدون شک این ماده درصد تخریب بالایی دارد و ممکن است با انسان هر کاری بکند. می‌دانید بعضی وقت‌ها که یک عنصر را کل اجتماع پس می‌زنند حتما دلیلی برایش وجود دارد اما دوستی با جنس مخالف را واقعا خودم هم هنوز نمی‌دانم و نمی‌توانم بگویم که مضر است یا مفید.
خانم پارسایی در انتهای این نمایش ما به جایی می‌رسیم که شخصیت شما (مادر) می‌بیند، سر یکی از بچه‌هایش خونی است، یکی دارد فریاد می‌کشد، یکی گریه می‌کند و ... مقصر کیست؟
پونه پارسایی: به طور کلی از نظر مادر چند سال است که همه اشتباهات را ناصر (شوهر) انجام می‌دهد، یعنی شاید حتی آن لحظه دنبال این نگردم که مقصر کیست، مجبورم که دنبال راه چاره بگردم چون همیشه مجبور بودم انتخاب کنم.
جناب رشادت برای من که از بیرون کار را می‌بینم شاید بتوانم فصل مشترک‌هایی بین شخصیت‌ها و عوامل در بیاورم، شما خودتان هیچ وقت شخصیت ناصر (شوهر) را درک می‌کنید؟ حتی لحظه‌ای؟ برای یکی از کار‌هایش؟ یا آن را مقصر اصلی می‌دانید؟
داریوش رشادت: من هیچ وقت در کارم دنبال مقصر نمی‌گشتم، یعنی چالش‌هایی هم که من با نویسنده داشتم شاید سر همین بود، شاید نویسنده در قسمت‌هایی قصد داشت داستان به سمتی برود که مخاطب به این نتیجه برسد که مقصر کیست اما برای من تمام این شخصیت‌ها خاکستری هستند، نه منفی مطلق هستند که تمام کار‌هایشان اشتباه باشد و نه مثبت مطلق. همه کنار هم زندگی می‌کنند با اشتباه و کارهای درست. ما در اینجا در این جامعه دچار بعضی بحران‌ها هستیم، آیا دردی را دوا می‌کند اگر من دنبال مقصر بگردم؟ مقصر پدر باشد، مقصر مادر باشد که چی؟ چه فرقی دارد مقصر کیست؟ اینکه ما در یک جامعه ایرانی چگونه با بحران روبه‌رو می‌شویم مساله اصلی من بود، کاراکتر‌های این خانواده چگونه با این بحران روبه‌رو می‌شوند، پدر چطور مواجه می‌شود، مادر چطور، بچه‌ها چطور. اینکه من ناصر سعید طهرانی (پدر) را به واسطه کارهایش درک می‌کنم یا نه، بله درک می‌کنم، چرا نکنم؟ قطعا درک می‌کنم. وقتی از دریچه نگاه او به دنیای او نگاه کنم بدون شک درکش می‌کنم.
یاس (دختر پونه پارسایی) مادر شما را چقدر در خانه تنها می‌گذارد؟ اصلا تنها هستی؟
یاس: بله بعضی وقت‌ها، اما کم.
خانم پارسایی شما که شوهر دارید، بچه دارید چگونه به استقلال می‌رسید؟ اصلا استقلال دارید؟ می‌توانید یک ثانیه در بیست و چهار ساعت برای خودتان باشید؟
پونه پارسایی: قطعا بله، هر کسی که بیرون از خانه کار می‌کند بدون شک دنبال این استقلال می‌گردد و به نظر من بله شدنی است که آدم به این استقلال برسد و نیاز هر انسانی است، زن و مرد و بچه هم ندارد، خیلی هم نیاز است.
نعیم بذرکار: به نظر من همین که پونه اینجا، کنار ما سر این کار تئاتر هست یعنی اینکه استقلال دارد.
چرا؟ چه چیزی باعث شده که با بودن خانم پارسایی کنار شما در این کار، شما احساس کنید که ایشان استقلال دارند؟
نعیم بذرکار: ببینید بحث من کار نیست، کار تئاتر است، همه ما می‌دانیم که از تئاتر پولی درنمی‌آید، جایی است که ما لذت می‌بریم، کار می‌کنیم، همین که پونه اینجا هست بدون اینکه پولی بگیرد یعنی اینکه پونه زن مستقلی است یا استقلالش را درون این کار پیدا کرده.
جناب رشادت به عنوان آخرین سوال، شما که تمام کار‌هایتان را درک می‌کنید، چقدر در زندگی شخصی خودتان با دیگران حق را به دیگران می‌دهید، چقدر آنها را درک می‌کنید؟
داریوش رشادت: خیلی کم، خیلی کم، حتی من خودم را هم درک نمی‌کنم. در خیلی از مواقع به خودم هم حق نمی‌دهم و متاسفانه کلا این درک متقابل در جامعه ما کم است؛ درک متقابلی که از درک کردن خود شروع می‌شود. می‌دانید یکی از جذاب‌ترین بحث‌ها در این نمایش برای خود من مساله بودن یا نبودن پدر است. ما نباید از این بحث فرار کنیم، آیا پدر باید باشد یا نباشد در این جامعه، این نظر شخصی من است که شاید حتی بازیگر‌هایم با من موافق نباشند.
من در این نمایش پدر را به بدترین نحو نشان دادم؛ پدری که وضعیت اقتصادی خانواده را به هم زده، پدری که کاری نمی‌کند و ... اما حالا در نبودش چه؟ آیا آن انسان‌های بالغ می‌توانند گفت‌و‌گو کنند؟ حتی اگر دختر 17 ساله ما هم نباشد، شما آدم بزرگ‌ها می‌توانید گفت و کنید؟ دیدیم که نشد، دیدیم که حتی اوضاع بدتر شد. پس مشکل بودن یا نبودن پدر نیست شاید جای دیگری است. من با اینکه شاید لحظه لحظه زندگی‌ام از پدر متنفر بودم اما در این کار کاملا درکش می‌کردم، کاملا می‌فهمیدمش.
رومینا خلج هدایتی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هفته پایانی نمایش "ناصر سعید طهرانی" از 30 تیر تا 6 مرداد

کارگردان: داریوش رشادت
نویسنده: محمود احدی نیا
مشاور کارگردان: رضا رشادت

بازیگران: محمد روشنی، امین اسفندیار، پونه پارسایی، نعیم بذرکار، ماهور الوند

تیر و مرداد 1393، تماشاخانه ایرانشهر، سالن استاد سمندریان، ساعت 21
Marillion این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گفت و گو بانی فیلم با داریوش رشادت کارگردان نمایش «ناصر سعید طهرانی»
ادغام تئاتر دانشجویی و حرفه ای

اجرای عمومی نمایش «ناصر سعید طهرانی» نوشته محمود احدی ‌نیا به کارگردانی داریوش رشادت به عنوان یکی از آثار برگزیده هفدهمین دوره تئاتر دانشگاهی آغاز شده و توانسته در طی این مدت به دلیل پرداخت به مسائل جاری در زندگی روزمره افراد جامعه و قابل لمس بودن اتفاقات حاکم بر فضای نمایش با استقبال خوبی از سوی مخاطبان و منتقدان روبه رو شود.
به همین بهانه با داریوش رشادت، کارگردان نمایش «ناصر سعید طهرانی » گفت و گویی انجام داده ایم که می‌خوانید:

*نمایشنامه واقع‌گرای « ناصر سعید طهرانی» از چه ویژگی‌هایی برخوردار بود که به آن پرداختید؟
-زمانی که متن را خواندم، فضای واقع‌گرای نزدیک ... دیدن ادامه ›› به ناتورالیستی آن برایم بسیار جذاب بود؛ نکته‌ای که در طی سال‌های اخیر به آن بسیار پرداخته بودم، مخصوصا به لحاظ بازیگری. اتفاقات و مسائل مطرح شده در نمایشنامه که به بیان اتفاقات روزانه زندگی یک خانواده می‌پرداخت، بسیار به مسائل روز جامعه نزدیک بود. مسائل مهمی چون خانواده و اقتصاد که شاکله اصلی کار را تشکیل می‌دهند، دغدغه‌هایی است که امروزه در زندگی هر شخصی وجود دارد. بنابراین پرداختن به این موضوعات برایم اهمیت داشت.

*به نظر شما چه عواملی در شکل‌گیری روند اجرای آثار واقع گرا موثر بوده است؟
- جریانی در تئاتر با اجرای آثار کارگردانانی چون محمد مساوات، نیما نادری، پوریا کاکاوند، امیر اخوین، رضا رشادت به‌ وجود آمده است و همزمان شاهد اجرای آثار واقع‌گرای اجتماعی آنان در چند سالن تئاتر هستیم. این جریانی است که ما همیشه در دانشگاه آن را مطرح می‌کردیم. این‌که چه تئاتری برای مخاطبان ما لازم است؟ آیا ما باید تنها برای مخاطبانی خاص کار کنیم؟
- بدون شک من به افرادی چون آرتور میلر، تنسی ویلیامز و بزرگان دیگر ارادت خاصی دارم، اما آیا می‌توانم فرهنگ آنان را به درستی درک کنم و به آن بپردازم؟ شاهدیم این نوع نمایش‌ها به خوبی هم جواب خودشان را از سوی مخاطبان دریافت کرده‌اند. این‌که سالن های حرفه‌ای اکنون پذیرای چنین تئاترهایی هستند، نشان‌دهنده آن است که این نوع کار جایگاه خود را میان تئاتری ها پیدا کرده است. برای من به عنوان کارگردان اهمیت داشت که بتوانم شرایط حاکم بر فضای اقتصادی را بیان کنم و نشان دهم اقتصاد تا چه اندازه در دست ماست و چه اتفاقی در اثر از میان رفتن آن رخ می‌دهد، چه تبعاتی را در پی دارد.

*بازی ها در نمایش «ناصر سعید طهرانی»بسیار روان است، اما گاهی پرداخت زیاد به آن سبب می شد تا قصه تحت شعاع قرار بگیرد.
- ممکن است. زمانی که 30 شب اجرا می‌رویم، برداشت‌های مختلفی نسبت به کار شکل ‌گیرد. جاهایی بازیگران قصه را گم می‌کنند و یه جاهایی قصه پررنگ‌تر می‌شود. به هر حال تئاتر است، وقتی کار می‌کنی، این مسئله ایجاد می‌شود ممکن فضای دیگری به وجود بیاد و به سمت دیگری برود.

*گاهی بازیگران به سمت تیپ سازی می‌رفتند، این گونه نیست؟
- نه، من تمام تمرکزم را در بازیگردانی این کار گذاشته‌ام و تلاش کرده‌ام این اتفاق رخ ندهد. زیرا سبکی نیست که بتوان تیپ وارد آن کرد. باید این نکته را نیز یادآور شوم تئاتر به واسطه ویژگی‌هایی که دارد تا آخرین لحظه اجرا برای بهتر شدن جا دارد. از سوی دیگر فرصت محدودی در اختیار داشتیم. ما کارمان را برای حضور در جشنواره تئاتر دانشگاهی تولید کرده بودیم، اگر می‌دانستیم روزی فرصت اجرا در مجموعه ایرانشهر را داریم با برنامه ریزی متفاوت‌تری عمل می‌کردیم.

*نمایش «سعید ناصر طهرانی» به عنوان یکی از آثار برگزیده تئاتر دانشجویی امکان اجرای عمومی در مجموعه ایرانشهر را پیدا کرده است. به نظر شما روند فعلی حاکم بر فضای تئاتر دانشجویی چگونه است؟
- اکنون که استادان دانشگاه در سطح حرفه ای کار می‌کنند، طبیعتا تئاتر حرفه ای و تئاتر دانشگاهی با یکدیگر ادغام شده اند. این روند بد نیست چراکه تعاملی میان آنها دارد شکل می‌گیرد. باید بپذیریم دانشگاه، مرکزی برای پرداخت دقیق به مبحث علمی و پژوهشی است و تئاتر حرفه ای از آن تغذیه می شود. از سوی دیگر، این را قبول دارم که تفکر در تئاتر دانشگاهی به دلیل شرایطی که در آن به سر می‌بریم، کمتر شده است. وقتی شرایط اقتصادی مساعد نیست و دانشجو نمی‌تواند خودش را با نیازهایش هماهنگ کند، فکر هم تولید نخواهد کرد. آنها بیشتر می‌خواهند خودشان را با تئاتر حرفه ای هماهنگ کنند که پول دربیارند.

*تجربه اجرا در سالن استاد سمندریان ایرانشهر چگونه بود؟
در رویاهایم هم نمی‌دیدم که تا 15 سال آینده بتوانم در ایرانشهر اجرا بروم، فکر می‌کنم با این اتفاق این رخوتی که در دانشگاه‌های ما مثل دانشگاه تهران اتفاق افتاده است جایش را به امید بدهد، چون دانشجویان هم این امید را پیدا می‌کنند که می‌توانند در سالنی مثل ایرانشهر اجرا بروند.

*انتقاداتی نسبت به اجرای آثار دانشجویی در این مجموعه شکل گرفته بود، نظر شما در این رابطه چیست؟
اگر بخواهیم براساس شایسته سالاری پیش برویم باید این فرصت در اختیار کارهای دانشجویی هم قرار بگیرد. بازیگرانی هستند که 30 سال است کار می‌کنند، ولی هیچ رشدی نکرده‌اند، اما بازیگری هم مثل نوید محمدزاده را داریم که شاید سابقه خیلی زیادی در بازیگری نداشته باشد، اما خیلی خوب خودش را نشان داده است. اگر دانشجویی لیاقت حضور در ایرانشهر را داشته باشد باید این فرصت به او داده شود. مسوولیت بیشتری به واسطه حضور مخاطبان خواهیم داشت، چون نشان داده‌ایم که کارهای دانشجویی هم می‌توانند تماشاگر زیادی داشته باشند، اما اگر استقبال خوبی از کار نشود، گفته می‌شود که نباید به آثار دانشگاهی در تماشاخانه حرفه‌ای اجرا داده شود.

پیمان یاحقی/بانی فیلم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهمانان امشب "ناصر سعید طهرانی"

هوتن شکیبا , ناصح کامگاری و استاد نازنینم دکتر نسرین میرزایی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهمانان امشب "ناصر سعید طهرانی"
دکتر خاکی , امیر پوریا ,محمد عاقبتی ,فرزاد معافی

فردا و پس فردا یعنی روزهای دوشنبه 23 و سه شنبه 24 تیر برای تمامی دانشجویان 33 % تخفیف 10 هزار تومان
manimoon این را خواند
رومینا خلج هدایتی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش زندگی، فرهنگ، انسان و هنر ایرانی به جای اقتباس های سطحی
در ستایش خشم و امید
قطب‌الدین صادقی / روزنامه اعتماد

دو برادر، دو کارگردان، رضا و داریوش رشادت با یک گروه تئاتری واحد «ژوان»، به طور جداگانه و در دو مکان متفاوت تالار سایه (تئاتر شهر) و تالار سمندریان (تماشاخانه ایرانشهر)، در یک زمان دو نمایشنامه «تب تندط» و «ناصر سعید طهرانی»، هر دو به قلم محمود احدی‌نیا را زمانی با توفیق فراوان به صحنه برده‌اند که جامعه تئاتری ما دیگر داشت کم‌کم از دیدن نمایش ایرانی بر صحنه‌ها توسط هنرمندان جوان، به طور کامل ناامید می‌شد.

این گروه جوان و دانش‌آموخته تئاتر، با این دو اثر و چند کار پیشین همچون «پایین گذر سقاخانه» نوشته اکبر رادی یا «مقتل‌خوانی شربت شهادت» نوشته ... دیدن ادامه ›› باز هم محمود احدی‌نیا، نشان داده‌اند به جای تسلیم شدن منفعلانه در برابر آثار ترجمه‌یی یا گرایش تجاری به اقتباس‌های سطحی، پیش از هر چیز دل در گرو نمایش ایرانی دارند و می‌خواهند زندگی، فرهنگ، انسان و هنر ایرانی بر صحنه‌ها زنده و جاری باشد؛ امری که در سالیان اخیر در اثر نبود برنامه و کژاندیشی مدیران ناآگاه ما، بسیاری از جوانان مستعد ما از آن دور شده و به دام تقلید از نوعی تئاتر شبه‌خارجی جعلی گرفتار آمده بودند. این رویکرد به نمایش و فرهنگ و انسان‌ ایرانی، البته تنها ویژگی مثبت این دو نمایش و این دو کارگردان برادر نیست. آنها همچنین شناخت معضلات دوران معاصر را وجهه همت خود قرار داده‌اند می‌کوشند تا در برابر تماشاگران خود متعهدانه و با تحلیل، تصویری زنده، فوری و بی‌واسطه از اینک و اکنون جامعه کنونی نشان دهند؛ ضرورتی که جایش در تئاتر اجتماعی معاصر ما سخت خالی است.ویژگی دیگر برادران رشادت در هر دو کارگردانی که به‌طور جداگانه و کاملا مستقل انجام داده‌اند - بررسی دقیق و درخشان اقشار پایین و متوسط جامعه است. در «تب تندط» فقر و تیره‌روزی تحتانی‌ترین طبقه شهر با مجموعه تنهایی، مرگ، اعتیاد و بیکاری آن و در «ناصر سعید طهرانی» نابسامانی‌های مالی و عاطفی طبقه متوسط با همه آز و ریا و مال‌اندوزی‌های بیمارگونه آن، زیر تیغ جراحی نویسنده و کارگردان کالبدشکافی می‌شود. نتیجه به دست آمده تبلیغ و تعارف یا ترحم ودلسوزی نیست، بلکه نقدی است کوبنده از وضعیت روانی، اجتماعی و عاطفی این طبقات پرمساله که در رسانه‌های هنری و آثار تفننی، چهره آنها را هر بار به انحای مختلف تحریف یا فراموش کرده‌اند. بنابراین هر دو نمایش که در چارچوب نوعی ناتورالیسم ایرانی آگاهانه نوشته و اجرا شده‌اند، هیچ قصد ندارد فضایی با افق فریبنده یا نوعی رهایی کاذب را تبلیغ کنند و زشتی‌ها را به جای فضیلت جا بزنند. در بعد خلاقه کارگردانی آن نیز با اندکی حذف، ابداع و غربال کردن اجزا، دو کارگردان زیباشناسی همین سبک را به شدت دنبال می‌کنند و فضای محرومیت آدم‌ها را نه به دوش محیط، دکور و اشیا بلکه بر بازی‌های دقیق، متنوع و دلچسب بازیگران خلاقی نهاده‌اند که قادرند جهان متلاطم و پر از ستیز و کنش آدم‌های دربند را به خوبی نشان دهند و خرسندم بگویم تسلط فنی آنها بر شناخت شکل، ضرباهنگ، درونمایه و ایجاد موقعیت‌های پرتنش و متنوع هر دو نمایش، در خور توجه و کاملا چشمگیر است. در نتیجه تماشاگر در پایان نمایش احساسی مرکب از تاثر خشم و امید و شادمانی دارد زیرا می‌بیند هم از نظر نحوه اندیشه، و هم از نظر توانایی فنی، نسلی تازه از جوانان برای توسعه تئاتر ملی و اجتماعی ما در حال کار و تلاش و خلاقیتند، که اگر امکانات و میدان بیشتر بیابند، هیچ دست کمی از بزرگان ندارند. به هر دو رشادت و گروه «ژوان» باید میدان بیشتری داد و به قلم محمود احدی‌نیا امید فراوان بست.
manimoon این را خواند
مژده صالحی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشته ی نغمه ثمینی در باب نمایش "ناصر سعید طهرانی" در روزنامه ی اعتماد

این صدای نسل جدیدی از نویسنده های تئاتر ایران است. صدایی رسا و جدی. صدایی از جنس درد و لذت توامان تئاتر. صدایی که گیج نیست، می داند از چه حرف می زند و چرا این حرف را می زند. صدایی که توانسته موانع را با پشتکار و خلاقیت و ایمان به تئاتر از میان برداشته و خودش را از قلب هنرهای زیبا، به روی صحنه حرفه یی تئاتر ایران بکشاند. شنیدن این صدا – بخوانید دیدن ِ این نمایش- دست کم دو سویه جذاب دارد: یکی همان بازی نسل هاست و درک اینکه نسل تازه آمده تئاتر ایران به چه می اندیشد و دیگر رصد کردن نویسنده و کارگردان و بازیگرانی است از همان ابتدای خلقت شان... و این چه برمی انگیزد آدم را که بگوید کاش همیشه همین قدر با انگیزه بمانید.
manimoon و فرزانه این را خواندند
مژده صالحی، بیتا نجاتی و رومینا خلج هدایتی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
منوچهر اکبرلو بعد از دیدن نمایش ناصر سعید طهرانی
یک)رفتم به تماشای نمایش «ناصر سعید طهرانی» که میگفتند «کار دانشجویی»است. من که همیشه چشم داشته ام به کارهای دانشجویی و لذت ِ یافتن آیندگان تئاتر ایران.اما....

دو) همین جا اعتراف کنم که در چند سال اخیر حالم گرفته بود، از بس میدیدم که جوانترها افتاده اند در دام فرم گرایی و این اصطلاح ِ بلندآواز و میان تهی ِ «تئاتر تجربی» و چند اصطلاح دیگر که جز چند تایی نمایش تاثیر گذار ، بقیه هر چه هست، اداست و ادا. و بگذارید بگویم: راه فرار . فرار از اجتماع اطراف که منتظر است چیزی را از خود در این نمایشها ببیند. و نمی بیند.همیشه بازبین یا داور شدن دانشجوها، نگرانم میکرد.اما...

سه) دوستی توصیه کرده بود که نمایش «ناصر سعید طهرانی» این گونه نیست.چند ویژگی از نمایش را گفت که برایم «رئالیستی» بودن، از همه مهمتر بود.برای همین رفتم به تماشایش.اما...

چهار) اما چرا رئالیسم برایم این قدر ارزش دارد؟چون به نظر من در نمایش رئالیستی نمیتوانی ادا در بیاوری. زود لو میروی. ... دیدن ادامه ›› نمایش رئالیستی از همان دقایق اول ، نشان میدهد که چند مرده حلاجی. در نمایش رئالیستی نمیتوانی با داد و فریاد و کشیدن دیالوگها و کش و قوس دادن به بدن، تاریک کردن صحنه، فرمهای پیچیده روی در و دیوار و... پنهان کنی که در حقیقت چیزی برای عرضه نداری.اما...

پنج)آیا دارم سبکهای دیگر را رد میکنم؟مگر میشود؟! هنر در یک سبک میپوسد. دارم درباره اهمیت رئالیستی بودن حرف میزنم.گمشده نمایشهای ما.فرصتی برای حرف زدن از زندگی ما.از آدمهای اطرافمان.اما...

شش) افسوس که هیچ کدام از عوامل نمایش «ناصر سعید طهرانی» را نمیشناسم.اما... تئاتر ما این گروه را باید بشناسد و قدر بداند.و امثال آنها را.
manimoon، فرزانه، سین الف و رومینا خلج هدایتی این را خواندند
بیتا نجاتی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید