«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
به صراحت بگویم نمایش کم جان شروع شد، البته داستان کم جانی هم داشت، ماجرای عشقی که در دانشگاه بین دو دانشجو متولد میشود و نامههای عاشقانه آن پس از گذشت ایام به دست پسری میافتد که عاشق نویسندهی نامهها میشود... با این حال فضای نمایش، با شوخیهای شیرین و ترفندهای کارگردانی که تعلیقهای کوچکی به قصه میداد، به علاوهی موسیقیها و آواز بازیگر نقش پوریا "پیمان بیات"، فضای سادهی نمایش را نه تنها قابل تحمل که دلپذیر میکرد. ستارهی صحنه بیشک "دنیا فتحی" بود که غم و شوق و امید و سوگواری را یک به یک به تمامی در صحنه میریخت، و "امین میری" با وجود نقش کوچکی که داشت قدرت صحنه بود! تاثیر گذار، توجه برانگیز و البته با اعتبار... چه کنیم آدمهایی هستیم که اسمها رویمان تاثیر میگذارد، با این حال امین میری تنها یک اسم نبود و جزئیات بازی خوب او کاملاً قابل تشخیص و تمایز بود...✨️
اگر چه در ابتدا برای تحمل نمایش کم جانی که میدیدم به خودم فشار میآوردم، اما در پایان چندان هم ناراضی سالن استاد ناظرزاده در تماشاخانه ایرانشهر را ترک نکردم...
در پایان نگاه نقاد خودم را کنار میگذارم و با نگاه مخاطب عام این جمله را اضافه میکنم که حین نمایش خندیدم، به گریه افتادم، و قدر عشقی که کنارم نشسته بود و ممکن بود مثل قصه، لحظهی دیگری نباشد، دانستم...
۲۰ دی ۱۴۰۳
تئاتر نامه های بی نام و نشان