در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال گردشگری | عکس‌ها | سفرنامه «یک سفر یک کتاب |شخصیت‌های تاریخی؛ شاملو|»
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:47:04

برخی شاملو را بزرگترین شاعری می‌دانند که پس از حافظ آمده است. در سروده‌های او آیدا اسطوره‌ی عشق است، همچون لیلی و شیرین و عذرا. با این تفاوت که قصه‌ی او نه شرح هجران و جفا، که روایت شیرین وصال و مهربانی است. باری، آیدا نیز نامش در کنار اسطوره‌های دیگر ادبیات ما ماندگار خواهد شد و چه حس خوبی دارد که با این اسطوره‌ی عشق و مهربانی هم کلام شوی و بزرگ‌منشانه وقت بگذارد و به نام، برایت چندخطی نیز به یادگار بنویسد!

برای دیدن آیدا و خانه شاملو و هر آن چه که نشانی از آن شاعر بزرگ و عشق افسانه‌ای اش دارد، ساعت نه صبح روز جمعه پنجم شهریور ماه ۹۵ در میدان ولیعصر گرد هم آمدیم تا سوار بر اتوبوس، به جستجوی رد پاهای باقیمانده از آن دو در شهر تهران بپردازیم.

از محل تولد احمد شاملو آغاز کردیم. خیابان صفی علیشاه. آن گونه که آیدا گفته بود و شاملو خود در یکی از شعرهایش اشاره کرده، در خانه ای که پشت خانقاه صفی علیشاه واقع شده به دنیا آمده است. در خیابان و محله‌ای که شاهد حوادث تاریخی بسیاری بوده است.

از آنجا به خیابانی رفتیم که شاهد اولین دیدار شاملو و آیدا بوده. خیابان خردمند جنوبی! دو خانه، یکی با نمای آجری که آیدا در آنجا می‌زیسته و چسبیده به آن خانه‌ی دیگری با نمای سنگ سفید که شاملو در آن سکونت داشته! شگفتا که این دو خانه هنوز پابرجا هستند و کاش همچنان بمانند و یادآور خاطره آغاز این عشق پایدار باشند.

شاملو پس از ترک خانه‌ی خیابان خردمند مدتی نیز در خانه‌ای در خیابان ویلا سکونت می‌گزیند. خانه‌ای با نمای آجری که در نبش خیابان خسرو واقع شده و نزدیک یک سال میعادگاه شاملو و آیدا بوده است. خانه‌ای زیبا و استوار که اکنون پنجره‌هایش را از چارچوب درآورده اند. شاید قرار است با ساختمانی نو و مدرن جایگزین شود. از همسایگان و کاسبی که در همان نزدیکی مغازه داشت در مورد این ساختمان و سابقه سکونت شاملو پرسیدم. چیزی نمی دانستند!

به هر روی وقت ناهار که شد به رستوران کوچینی رفتیم. جایی که شاملو و آیدا دوست داشتند بروند و ترانه‌های فرهاد را که به زبان های خارجی می خواند بشنوند.

پس از صرف ناهار به سمت کرج و شهرک دهکده حرکت کردیم در خانه شماره ۵۵۵ با استقبال و پذیرایی آیدا، این بانوی اسطوره‌ای، روبرو شدیم. صمیمانه در کنارمان نشست، به سوالاتمان با حوصله و دقت پاسخ گفت و بر صفحه آغازین نسخه های کتاب "مثل خون در رگهای من" برایمان چندخطی به یادگار نوشت!

به روایت محسن خدمتگزار

۰۶ شهریور ۱۳۹۵