برات، رانندهی جوانی است که در یک تصادف دختری به نام “آسیه” را کشته است. در حالی که آسیه، خود، مرگ خویش را باور ندارد. پدر و مادر “آسیه” نیز مرگ او را باور نکرده و با او زندگی میکنند. “الهام” زن برات، معتقد است که او به خاطر ادا نکردن نذر خود، دچار این مصیبت شده و دایم از او میخواهد که نذر خود را ادا کند. داستان در هالهای از عقاید و باورهای عامه و چرخشهای پی در پی پیش میرود و اشاره به جاودانگی روح انسانی دارد.