گنجشکک اشی مشی، علی رغم تذکرها و توصیه های دیگر پرندگان برای دوری از آدمها، تصمیم می گیرد به آدم ها نزدیک شده و با آنها دوست شود. در راه خاری که به پایش رفته را به نانوا می دهد، برای گاو پیرزن علف می برد، شاخه گلی را به عروس و داماد هدیه می دهد اما بی توجهی و روزمرگی آدم ها سبب عدم توجه مردم به گنجشکک می شود. گنجشکک سرخورده و دلشکسته از حرف دوستانش و عمل اشتباه آدمها تصمیم می گیرد مردم را متوجه رفتار نامناسبشان کند. انگشتر عروس را برداشته و برای شکایت پیش کدخدای ده می رود. غافل از اینکه...