روزهای تعطیل گالری: شنبهها
مغاک
میانۀ هست و نیست
الف) «ما» به عناصر طبیعت میاندیشیم، و یا عناصر طبیعت هستند که در «ما» میاندیشند، بیآن که بدانیم، یا اگر بدانیم و فکرِ چارهای کرده باشیم. از برخورد این گزارههای متناقص «من»ی بهوجود میآید که چنان آشفته و نابهسامان است که به یکباره نمیتوان از آن آغاز کرد. در این میانه، یکی از پرسشها و مفاهیم بنیادی، کیستی «من» است؟
«ما»ی امروزِ ما نسبت به آنچه در گذشته بوده «دارای کلیت یکپارچه نیست و از طبیعت پیرامون خود گسسته است. «یعنی در گذشته بین آنچه در خودآگاهِ متفکران اندیشیده شده و در آفرینش هنرمندان آفریده شده و در زندگی عامه زیسته شده است یک رابطۀ ساختاری ارگانیکی وجود دارد». (آشوری، 1392: 295) ولی حال با «ما»یی روبرو هستیم پریشان و نابهسامان، چرا که آن روابط جهانِ عینیِ خارجی که باید از راه واسطۀ زبان به جهانِ ذهنیِ درونی بتابد پریشان و نابهسامان است.
سخن بر سر شناخت گذشته و بازیافتن و بازبینی آن است؛ حال اگر به فعل سنّت (= انتقال) نظر افکنیم میبینیم که سنّت مستلزم انجامشدن در زمان حال است و باید مداومت یک جریان همهجانبۀ تاریخی ـ فرهنگی باشد و فرایند بازطراحی و اصلاح شیون و نظامهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و یا طراحی یک زمینۀ مساعد و یکپارچه برای مولفههای مختلف اجتماعی است که ذیل فرهنگ و اجزای فرهنگ به همدیگر مرتبط شوند و تدوام و پیوستگی خود را در عین تحرک و پیشرفت، در مظاهر اساسی زبان، فلسفه و هنر نشان دهند. (آشوری، 1392: 10) سنّت آن چیزی است که به انسان توانایی و مهارت میدهد و باید بدانیم گذشته نقطۀ عزیمت ماست. ما برای آگاهشدن از خویشتنِ خویش مجبور به آگاهشدن از گذشتۀ خود هستیم. زمانی که ارزشهای جامعه به هم میریزند و مخدوش میشوند و ما بهروشنی نمیدانیم که چه «هست»یم و چگونه باید باشیم.
حال در این گذر و اوضاع و شرایط حاکم بر آن هر انسانی از خود میپرسد که با درهمریختگی و بیانسجامی موجود چگونه خواهد توانست انسجام درونی خود را حفظ کند و در زمانی که هیچچیز بهطور قطعی روشن و معلوم نیست آیا خواهد توانست چه در زمان حال، و چه در آینده، راه طولانی «شدن» را که به تحقق «نیست»شان و «هست»شان میانجامد بپیماید؟
به نظر میرسد یکی از بینشسازانی که از نیمۀ سدۀ نوزدهم پاسخدهنده است، فردریش نیچه میباشد. به نظر نیچه راه خروج از «مغاک»ِ (Abyss) هراسناکی که در آن هستیم یافتن مرکزیت تازه برای ارزشهای تازه است و میگوید راه حل پیشنهادی من ارزیابی مجدد همۀ ارزشها و خودنگری و خودآزمایی انسان در کل است، چرا که ما هنوز برای ارزشهای زمان خود مرکزیتی نیافتهایم که در انتخابِ هدفهایمان راهنمایمان باشد و از گیجی و سردرگمی و اضطراب و ناتوانی در انتخابِ راه و رسم زندگی نجاتمان دهد. این فرصتِ شکلدادن به ارزیابی دوبارۀ ارزشها بشارتی بود که نیچه از آن بهعنوان «نیستانگاری» یاد میکند.
زوپانچیچ به جنبۀ دیگری در فلسفۀ نیچه نیز اشاره میکند: استعارۀ «نیمروز». «نیمروز در نوشتههای نیچه قسمی تصویر، استعاره یا «مفهومی غیرمفهومی» است: نیمروز بنا به توصیف نیچه لحظهای نیست که همۀ سایهها رنگ میبازند و محو میشوند بلکه لحظۀ «کوتاهترین سایه» است ـ نه لحظۀ یکیشدن تمام چیزهایی در آغوشِ وحدتبخش آفتاب، بلکه لحظۀ شکافخوردن، لحظۀ دوتاشدن یکیها و به تعبیر نیچه لحظهای که «یک به دو بدل میشود». به زعم زوپانچیچ این تلقی تازه از مفهوم دو (The Two) مهمترین نوآوری نیچه در فلسفه است. دو به معنای تفاوت حداقلی و تاویلناپذیری که درون هر چیز شکاف میاندازد». (زوپانچیچ، 1393: 2)
این جنبه از فلسفۀ نیچه با پرسش او «من کیستم؟» در پیشگفتار «اینک انسان» آغاز شد و پاسخ به این پرسش را بدینگونه یافته است: «من همزمان یک تباهشده و یک آغازم. من هر دو را میشناسم، هر دو هستم. [...] من دوتایم، من یک شکافم، گسستم، من رخدادم؛ و در آنِ واحد، دیونوسوس و مصلوب» درست بر لبۀ میان این دو». (زوپانچیچ، 1396: 38 و 39) حقیقت را نباید بیرون از مرتبه وجود یا زندگی جستجو کرد، بلکه تنها میتواند مکانی درون زندگی باشد. ولی اینطور نیست که این مکان هر جایی باشد: «این مکان دقیقاً میان زندگی جای دارد»، بر لبۀ درونی زندگی. (زوپانچیچ، 1396: 190) در این میان، شاید هنر بتواند مسیری را پیش روی انسان بگذارد تا بر لبۀ این مغاک برقصد و هست را با نیست دریابد و گذشته را با حال پیوند بزند تا ارزش دیگری را به ارمغان آورد.
ب) خطاطی گرافیک خط است، حرفی که به تصویر تبدیل میشود. خطاطی بهعنوان یک واسطۀ هنری، استقلال پیکرپردازانۀ خود را نیز دارد. میتوان در نوک قلم ِهنرمند تقریباً جنبشی را حس کرد که چیزی قرار است اتفاق بیفتد، او میتواند در لحظات مراقبه و خیالپردازیهای خود، حروف را از فرم نوشتاری اصلی آنها تهی سازد، بهگونهای که تنها تحرک آنها باقی بماند. او بهخوبی میداند که در پس هر نمونۀ فاخر خطاطی گونهای ریتم نهفته است. خطاط در اثر خود تلاش میکند زندگی مادی را منتقل کند که شاید بتوان قالب و شکل آن را تشخیص داد، ولی این به کلی فاقد معناست. فقدان معنا در حروف است که فرم متمایزی ایجاد میکند و آن را به قلمروی تصویری میکشاند و حتی سودای نقاشی را در سر میپروراند. نقاشی نیز به نوشتار میاندیشد و «دایماً به فرم نوشتاری و کشفیات خلاقانۀ نهفته به آن باز میگردد. بهعلاوه، نقاشی، چه در حالت واقعگرایانه و چه انتزاعی، تا جایی که متکی بر روابط درونی جداییناپذیری است که بین ماده، رنگ و نمادها وجود دارد، همواره بهگونهای در محدودۀ هنرهای تزیینی باقی میماند. خطاطی قدرت خود را از خواندن و همچنین نگاهکردن به نوشتهها بدون خواندن آنها میگیرد. همواره بین این دو عدم تعادل و جابهجایی، نوعی قرایت و فقدان معنا وجود دارد. به همین دلیل است که قطعهای خطاطی را میتوان در فرایند رشد از مفهوم اولیۀ آن، یک تصویر انگاشت». (خطیبی، 1393: 260) خط و نقاشی در کنار هم دو دسته آثار میسازند: دستۀ اول، خط ـ نقاشی که خط ویژگی نقاشانه پیدا میکند و ریشه در تحولات خوشنویسی دارد؛ دستۀ دوم، نقاشی ـ خط که از ویژگی خطی حروف استفاده میشود و خاستگاهی در تغییرات نقاشی ایران دارد.
در مجموعۀ پیش رو، به امکان خط و نقاشی و برآیند این دو در کنار هم توجه شده است و واژۀ «هـسـت» بهعنوان نمودی از هستی در نظر گرفته میشود و با توجه به ترکیببندیهای مختلف بر نمودهای مختلف هستی تاکید گذاشته میشود. از آنجایی که هستی در مواجهه با نیستی و نیستی در مواجهه با هستی شناخته میشوند بر وجود دوگانۀ اثر بیشتر پرداخته شده، برای مثال دو نقطۀ واژۀ هستی و حرف «هـ» به این دوگانگی و حفرۀ میان آن میتوانند اشاره داشته باشند، حرفی که همچون دو چشم به «ما» مینگرد. پر یا خالیبودن این حفرهها و حضور حفرهها در مرز تیرگی و روشنی باز توجهی به این دوگانگی دارند و تعلیقی میان بودن و نبودناند، تعلیقی که با عنصری طبیعی همچون سنگ نشان داده شده است. رنگهای غالب این حرف سبز و قرمز و مشتقات آن است، رنگهایی مکمل که توجهی دوباره به دوگانگی دارند، دوگانگیای که به سمت یکدیگر پیش میروند و یا در مغاکی از تیرگی فرو میروند: مغاکی میان «نیست» و «هست».
منابع:
آشوری، داریوش؛ ما و مدرنیت، موسسۀ فرهنگی صراط، ۱۳۸۴
خطیبی، عبدالکبیر و سجلماسی، محمد؛ شاهکارهای خطاطی اسلامی، ترجمۀ مژگان جایز و محمدرضا عبدالعلی، انتشارات فرهنگسرای میردشتی، ۱۳۹۳
زوپانچیچ، النکا؛ کوتاهترین سایه، مفهوم حقیقت در فلسفۀ نیچه، ترجمۀ صالح نجفی و علی عباسبیگی، انتشارات هرمس، ۱۳۹۶
افتتاحیه: جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۶ الی ۲۰