در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | اخبار | «قابیل»؛ بازنمایی اسطوره‌های کهن در بستر جهانِ معاصر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:24:40
نمایش قابیل | «قابیل»؛ بازنمایی اسطوره‌های کهن در بستر جهانِ معاصر | عکس

به گزارش پایگاه خبری گیتی آنلاین، نمایش «قابیل» که در خانه هنرمندان سالن انتظامی بر روی صحنه است، از یک اسطوره قدیمی الهام گرفته و داستان قابیل این بار در بستری معاصر و جهانی ملموس اتفاق می افتد و تلاش می‌شود تا همسو با کهن الگوی قابیل قصه قدم به قدم پیش رود.
طبق منابع سرگذشت هابیل و قابیل در «تنخ، باب ۴، سفر پیدایش» در ادامه داستان آدم و حوا روایت شده و آیات ۱ تا ۱۸ باب ۴ سفر پیدایش به آن اختصاص داده شده‌است؛ در تنخ چنین آمده که و بعد از اینکه یهوه الوهیم آدم و حوا را در باب ۳ سفر پیدایش از باغ عدن بیرون کرد، آنان به زمین فرستاده شده و آنجا با یکدیگر آمیزش کرده و اولین فرزندشان را قابیل نام نهادند. حوا دوباره حامله شد و پسری زایید که او را هابیل نامیدند. هابیل به پرورش گوسفندان مشغول شد و قابیل زراعت پیشه کرد. مدتی بعد، اینان به یهوه هدیه‌ای پیشکش کردند؛ پیشکش قابیل محصولات زمین و پیشکش هابیل اولین بره‌های تازه‌متولد شده گله و پی آن‌ها بود. یهوه هدیه هابیل را پذیرفت اما بدون مشخص نمودن دلیل، هدیه قابیل را رد کرد. تنها تفاوتی که در متن دیده می‌شود این است که هدیه هابیل «اولین» بره‌ها بود و قابیل فقط محصولات (نه اولین محصولات) را پیشکش کرد. در اثر این اتفاق، قابیل عصبانی شد و یهوه به او گفت: «چرا عصبانی شدی؟ چرا چهره‌ات را پایین انداختی؟ آیا اگر نیکویی می‌کردی، مقبول نمی‌شدی؟» به همین جهت قابیل که حسادت در او برانگیخته شده بود، پس از صحبت با هابیل، او را در صحرا کشت. اشاره‌ای به حسادت قابیل و شیوه قتل در متن سفر پیدایش نشده‌است. سپس خدا از او پرسید: «برادرت کجاست؟» قابیل پاسخ داد: «نمی‌دانم؛ مگر من محافظ برادرم هستم؟» خدا گفت: «چه کردی؟ بشنو که خون برادرت از روی زمین به سمت من فریاد می‌کشد!». در نتیجه قتل هابیل، یهوه قابیل را نفرین کرد و این نفرین آن بود که دیگر نتواند زراعت کند و آواره شود. قابیل پاسخ داد: «مجازاتم از توانم خارج است! امروز مرا از خاک راندی و از دید تو پنهان خواهم شد؛ آواره‌ای خواهم شد که هر که مرا بیابد ممکن است مرا بکشد.» یهوه گفت: «چنین نخواهد شد! هر کس قابیل را بکشد هفت برابر انتقام گرفته شود.» و بر روی قابیل علامتی گذاشت تا هر کس قابیل را می‌بیند او را نکشد.
قابیل رفت و در سرزمین نود، در شرق عدن، ساکن شد. آنجا زنی گرفت و صاحب فرزندی به نام خنوخ شد.
اما طبق روایات اسلامی و برخی از روایات دیگر، حضرت آدم علیه‌السلام و حوّا علیه‌السلام وقتی که در زمین قرار گرفتند، خداوند اراده کرد که نسل آنها را پدید آورده و در سراسر زمین گسترش گرداند. پس از مدتی حضرت حوّا باردار شد و در اولین وضع حمل، از او دو فرزند دو قلو، یکی دختر و دیگری پسر به دنیا آمدند. نام پسر را «قابیل» و نام دختر را «اقلیما» گذاشتند. مدتی بعد که حضرت حوّا بار دیگر وضع حمل نمود، باز دوقلو به دنیا آورد که مانند گذشته یکی از آنها پسر بود و دیگری دختر. نام پسر را «هابیل» و نام دختر را «لیوذا» گذاشتند.
فرزندان بزرگ شدند تا به حد رشد و بلوغ رسیدند، برای تأمین معاش، قابیل شغل کشاورزی را انتخاب کرد، و هابیل به دامداری مشغول شد. وقتی که آنها به سن ازدواج رسیدند (طبق گفته بعضی:) خداوند به آدم (علیه‌السلام) وحی کرد که قابیل با لیوذا هم قلوی هابیل ازدواج کند، و هابیل با اقلیما هم قلوی قابیل ازدواج نماید.
حضرت آدم فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ کرد، ولی هواپرستی باعث شد که قابیل از انجام این فرمان سرپیچی کند، زیرا «اقلیما» هم قلویش زیباتر از «لیوذا» بود، حرص و حسد آن چنان قابیل را گرفتار کرده بود که به پدرش تهمت زد و با تندی گفت: «خداوند چنین فرمانی نداده است، بلکه این تو هستی که چنین انتخاب کرده‌ای؟»
حضرت آدم (علیه‌السلام) برای این که به فرزندانش ثابت کند که فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابیل و قابیل فرمود: «هر کدام چیزی را در راه خدا قربانی کنید، اگر قربانی هر یک از شما قبول شد، او به آن چه میل دارد سزاوارتر و راستگوتر است.» (نشانه قبول شدن قربانی در آن عصر به این بود که صاعقه‌ای از آسمان بیاید و آن را بسوزاند.
فرزندان این پیشنهاد را پذیرفتند. هابیل که گوسفندچران و دامدار بود، از بهترین گوسفندانش یکی را که چاق و شیرده بود برگزید، ولی قابیل که کشاورز بود، از بدترین قسمت زراعت خود خوشه‌ای ناچیز برداشت. سپس هر دو بالای کوه رفتند و قربانی‌های خود را بر بالای کوه نهادند، طولی نکشید صاعقه‌ای از آسمان آمد و گوسفند را سوزانید، ولی خوشه زراعت باقی ماند. به این ترتیب قربانی هابیل پذیرفته شد، و روشن گردید که هابیل مطیع فرمان خدا است، ولی قابیل از فرمان خدا سرپیچی می‌کند.
به گفته بعضی از مفسران، قبولی عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحی به آدم (علیه‌السلام) ابلاغ شد، و علت آن هم چیزی جز این نبود که هابیل مرد باصفا و فداکار در راه خدا بود، ولی قابیل مردی تاریک دل و حسود بود، چنان که گفتار آنها در قرآن آمده بیانگر این مطلب است، آن جا که می‌فرماید: «هنگامی که هر کدام از فرزندان آدم، کاری برای تقرّب به خدا انجام دادند، از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. آن برادری که قربانیش پذیرفته نشد به برادر دیگر گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت». برادر دیگر جواب داد: «من چه گناهی دارم زیرا خداوند تنها از پرهیزکاران می‌پذیرد».
طبق روایات اسلامی دلیل پیشکش و شرارت توضیح داده می‌شود و من گمان می کنم این روایت به نمایش نزدیکتر است طبق آنچه که ما در اجرا دیدیم هابیل و قابیل هردو وجه مونث و مذکر خود را داشتند اگرچه می‌توان این وجوه را به سایه و آنیمای آنان تعبیر کرد اما در هر روی شکل مطابق و قل همزاد تطابق بیشتری دارد چه به نظر می آید در نمایش دیالوگهای یکسان و همزمان آنها این باور را قوت می بخشد اما نگاه دیگری که در نمایش به روشنی این انگاره را تقویت می کند حسادت قابیل است زمانی که از علایق هابیل نسبت به یک دختر سخن می گوید و اینکه او را زیر چشمی در رستوران می پاید این پندار را در من قوت می بخشد که نویسنده به وجود لیوذا و اقلیما باورمند بوده و تلاش کرده آن را در متن به شکلی دیگر نیز بگنجاند.
یکی دیگر از اشاراتی که در نمایش به خوبی به آن پرداخته می‌شود تقابل دامداری و کشاورزی است که بارها در ادبیات کهن به آن اشاره می‌گردد درخت آسوریگ که مناظره بز با درخت خرماست مثال خوبی از این تقابل است هابیل دامدار و قابیل کشاورز است وجه تسمیه کلمه قابیل با کلمه قنیتی مرتبط است چرا که هوا در هنگام وضع حمل قابیل می‌گویید مردی حاصل نمودم و حاصل نمودم را قنیتی می‌گوید به معنی حاصل شده این کلمه در ریشه دیگر خود با آهنگری نی و نیزه نیز مرتبط است و نام یکی از اقوام چادر نشین به نام قنی ها که در تنخ آمده نیز از همین ریشه است. و دور از ذهن نیست که قابیل پس از آوارگی قبیله قنی‌ها را بنیان نهاده باشد. از سوی دیگر در نمایش استفاده از ابزار آهنی برای گاو کشی و آزار قابیل نیز مرا به این مضمون رهنمون می‌سازد که بخشی از وجود قابیل که با آهن تیر و نیزه مرتبط است از او سلب گردیده و در اختیار هابیل نهاده شده است. تا گاو را قربانی کند اگر بخواهم به اسطوره گاو بپردازم معتقدم بعد از دراماتورژی اثر، نویسنده از اسطوره گاو ایرانی بهره گرفته است می‌دانیم که در اساطیر ایرانی گاو نقشی پر رنگ را ایفا می‌کند. گاو مرزیاب که توسط اهورامزدا آفریده شده بود تا از درگیری‌ها و جنگ‌های مرزی بین ایران و توران جلوگیری کند و توسط کیکاووس، پادشاه ایران، به دلیل طمع در خاک توران، این گاو را به دست پهلوانی به نام سَریت کشت و این کار باعث شد تا سریت و کیکاووس هر دو مورد نفرین قرار گیرند. حال آنکه این گاو به عنوان یک موجود مقدس و نمادی از صلح و آرامش در مرزهای ایران و توران عمل می‌کرد در این اسطوره کشتن این گاو توسط سریت، نشانه‌ای از نافرمانی و طمع و همچنین آغازگر یک سری مشکلات و جنگ‌ها در اساطیر ایرانی است.
همچنین می‌دانیم که فریدون برای پیروزی بر اژی دهاک گاوی را قربانی کرد و بر اژدی هاک ظفر یافت.
طبق باور یونگ در بسیاری از اساطیر، حیوان نخستین باید برای باروری و آفرینش فدا شود. قربانی گاو نخستین، در اساطیر اوستایی برکت‌زا و آفریننده است. در زادسپرم و پشت هفتم و سیروزه دوم این گاو را ماده، سپید و نورانی، همچون ماه وصف کرده‌اند که پس از یورش اهریمن کشته شده نطفه‌اش در ماه پالوده می‌شود و از بدن و نطفه‌اش گیاهان و غلات می‌رویند و دو حیوان نرینه و مادینه به وجود می‌آیند که سر منشا وجود سایر حیوانات شوند. که شامل گوسپندان بر زمین، مرغان در هوا و ماهیان در آب بودند. و گاو همواره به سان بن و ریشه جانوران و گیاهان ستایش گردیده.
همچنین می‌دانیم جوهر تن زرتشت به واسطه شیر گاوانی که هنوز نزاییده بودند به تن دوغدو مادر زرتشت وارد شد.
گاو همچنین یکی از صور فلکی است و در اختر شناسی سرشتی مرتبط با زمین دارد.
در اساطیر پیش زرتشتی مردمان در دوران کهن قادر نبودند از سرزمینی به سرزمین دیگر بروند مگر بر پشت گاو هدیوش سوار شوند. بر طبق یکی از این اساطیر، در دوران تهمورث زمانی که مردم در حال جابجایی بر پشت این گاو بودند آتشدان آن‌ها بر اثر توفان به دریا می ریزد و به جای آن سه آتش بزرگ اساطیر که همان آتش‌های مقدس هستند جای آن را می‌گیرند و با درخشش و روشنایی خیره‌کننده راه را برای عبور مردم نمایان می‌سازند. این گاو در فرشگرد یا بازسازی جهان آخرین جانوری است که قربانی می‌شود.
در آیین مهر به کشته شدن گاو نخستین توسط میترا اشاره دارد. در این اسطوره خون گاو مظهر باروری و زندگی است و قربانی کردن آن نماد رهایی از نیروهای شر و اهریمنی و رسیدن به برکت است این آیین در بسیاری از مذاهب و فرهنگ‌ها تأثیر گذاشته است.
به نمایش باز گردیم در این نمایش بارها به مرگ گاو و شیوه کشتار آن اشاره شده است می‌دانیم که طبق اسطوره قابیل به عنوان کشنده هابیل معرفی شده و از او می‌خواهد تا یکبار به او نشان دهد که چگونه این کار را با مهارت انجام می دهد و از او می‌پرسد آیا تا کنون متوجه چشمان گاو در هنگام کشتن شده است آیا گاو درد می کشد و تقلا می کند و هابیل را با این مهم مواجه می‌سازد که تا کنون هرگز به گاو به عنوان یک موجود مدرک نیاندیشیده است در اصل اسطوره‌ای داستان قابیل هم هابیل بهترین رمه‌های خود را پیش کش خداوند می‌کند و این قربانی پذیرفته می‌شود تا ازدواج هابیل و اقلیما رقم بخورد می‌دانیم که پیوند ازدواج با بقا و زایش مرتبط است از این حیث گاو هابیل با گاو یکتا آفریده مرتبط است از سوی دیگر طبق اسطوره گاو یکتا آفریده پیش از کیومرث می‌میرد چنانکه گاو در این اثر بارها پیش از هابیل به قربانگاه می‌رود این رفتار که هریک چیزی را به پیشگاه خداوند ارزانی دارند تا به صلح برسند نیز از گاو به عنوان نماد صلح و آرامش یاد میکند می دانیم که طبق اسطوره فرزندان فریدون سلم تور و ایرج بر سر تقسیم سرزمین ها با یکدیگر نزاع داشتند و گاو مرزیاب به عنوان نماد صلح مانع از درگیری شان بود همانگونه که در اسطوره قابیل گاو به عنوان پیش کش و پایان دهنده درگیری پذیرفته میشود پس از کشتن هابیل و نافرمانی و عدم باور به پیش کش قابیل از زراعت منع گردیده و در زمین آواره می شود این بخش از اسطوره که در انتهای نمایش ترسیم می‌گردد به ارتباط هابیل گاو و زمین اشاره دارد به همین دلیل قابیل بر روی زمین از زمین رانده می شود. از سوی دیگر او با کشتن هابیل به عنوان صاحب گاو نه به یک مقصد مشخص که به آوارگی می رسد چنانچه مردمان باور داشتند بدون گاو جابه جایی غیر ممکن است و با سر زدن از مقدر خود از رسیدن به برکت بی بهره می‌گردد.
نمایش «قابیل» اما تنها به این مهم بسنده نمی کند و زوایای روح قابیل را می‌کاود و او را در دو طرحواره اسیر نشان می‌دهد رها شدگی و نابودگر نقش زنانه قابیل تلاش می‌کند تا این طرحواره را برای مخاطبان به نمایش بگذارد او بارها از قابیل می‌خواهد تا کنارش بنشیند با او حرف بزند وجودش را ببیند و تنها به اطرافیانش نیاندیشد او با جهان هابیل همراه می‌شود خاطراتش را در رستوران می‌شنود و همانند قابیل اسطوره‌ای که وجودش از حسد سرشار است به لحطات پر خنده او رشک می‌ورزد آنها از فردی سخن می‌گویند که هربار به دیدارشان می آید با حرفهای هابیل می خندد و قابیل در دل آرزو می‌کند که او را به دست آورد اما او دچار بی اعتمادی نسبت به حضور افراد در زندگی‌اش است.
ترس و باور به اینکه همه افراد زندگی او را رها کنند و تنها می‌گذارند آنچنان در او پررنگ است که پذیرفته است جزو اولویت‌های اطرافیان خود نیست و مهم شناخته نمی‌شود. به همین دلیل هم امکان برقراری یک رابطه پایدار و باثبات را ندارد. قابیل در واکنش به این احساس رها شدگی نسبت به هابیل خشمگین می‌شود تنها ماندن های طول روز آنقدر عذاب آور می گردد که به کابوسهای شبانه او تبدیل میشود قابیل اما در عمق جانش هابیل را دوست دارد و شب هنگام زمانی که قابیل در خواب عمیق است چهره‌اش را می‌بوسد تا او خوابی آرام و عمیق را تجربه کند.
در وجه مردانه قابیل، او تابع کهن الگوی نابودگر است؛ نابودگر کهن‌الگویی است که موجب طغیان ما در برابر ساختارها و شرایطی می‌شود که بیش تر از این پاسخگوی خواسته های درونی ما نیستند و مانعی جدی در برابر شکوفایی و تکامل شخصیت ما هستند.
نابودگر شرایطی را که محصول انتخاب خود حقیقی فرد نباشد را برنمی‌تابد پس آن را بهم می‌ریزد و تدارکات لازم را فراهم می‌کند تا ساختنی دوباره و از نو صورت گیرد. برای نابودگر فرقی ندارد که حرفه ای که سال‌ها بدان خو گرفته ایم را نابود کند یا رابطه ای که بیرون رفتن از آن را غیر ممکن می‌دانیم را به پایان برساند. در هر حال او وضعیت موجود را خرد کرده، زندگی را بی ثبات می کند و ما را به زانو در می‌آورد. پس نابودگر انگیزه نهانی تخریب در وجود ماست. کهن الگو نابودگر مرگی که در بطن زندگی وجود دارد را طلب می‌کند و از این جهت با چیزی که فروید تحت عنوان غریزه مرگ معرفی کرد شباهت دارد این درست همان کاریست که قابیل می کند او در وجه کهن الگویی نابودگر خود هابیل را به قتل می‌رساند تا تعارضات خود را بین دوست داشتن نادیده گرفتن تحقیر شدن به پایان برساند او با مرگ قابیل دو مقوله را تمام می‌کند قابیل و خودش را عدم وجود آدم و صرفا صدای او به نظر می آید این کهن الگوها را پر رنگ تر کرده رها شدگی را در قابیل قوت بخشیده و او را برای تبدیل شدن به یک نابودگر یاری میرساند او از ابزار فلزی ای که در دست هابیل بوده کمک می گیرد و جناست را رقم می زند جنایتی که بخشی از معنای وجودی او را معنا میکند.
به عقیده فروید، غریزه مرگ (تاناتوس) ما را به تخریب، تسخیر، قتل، خصومت، جنایت و جنگ وا می‌دارد. هدف غریزه مرگ برگرداندن ارگانیزم به حالت غیرارگانیک است. به نظر او هدف غریزه زندگی (اروس) پیوند، تکامل و وحدت بخشیدن به ارگانیسم و هدف مرگ تجزیه، قطع و جدا کردن هرگونه رابطه و ویران کردن همه چیز است در واقع این میل به نابودی و بهم ریختن وضعیت باثبات موجود، در همه ما وجود دارد و قابیل در پایان دادن به وضعیت آن را آشکار می کند طبق نظریه سفر قهرمانی قهرمان اثر در هفتمین گام از سفر قهرمانی اش با نابودگر روبرو می شود یعنی درست بعد از آن که با کهن الگوی عاشق ملاقات کرده است همان گونه که در اسطوره قابیل با اقلیما ملاقات می کند و در نمایش قابیل بارها از هابیل حال دلارام خویش را میپرسد. در این نقطه از سفر، قهرمان بودن و لذت بردن را تجربه کرده و حالا زمان دل کندن است. در اینجا قهرمان نیاز دارد بیاموزد که حال دوران یکسان نیست پس همان قدر که کنکاش و جستجو در عالم و بودن و ماندن در جایی شورانگیز برایش الزامی بوده به همان میزان رفتن از جایی که دیگر رشدی در آن نیست هم ضروری است. در کارکرد اسطوره ای داستان قابیل ما با نخستین مرگ در داستان آفرینش روبرو هستیم این مرگ به عنوان اولین مرگ یک انسان در تاریخ بشر و در نتیجه قتل توسط برادرش، قابیل، شناخته می‌شود. که خود کهن الگوی برادر کشی را شکل میدهد و به عنوان نمادی از آغاز شرارت و خشونت در میان انسان‌ها شناخته می شود آدم پس از مرگ قابیل چهل روز سوگواری می کند و طرحواره چهلم به عنوان پایان عزا در ادیان سامی را رقم می زند از آنجا که تاریخ تکرا می شود قابیل و هابیل یکبار دیگر با اسطوره خود همسو شده و فرجامین یکسانی برای آنها رقم می‌خورد.
نمایش «قابیل» با متنی از فردریش کوفکا، دراماتورژی و کارگردانی مریم عبدلی و بازی گودرز هاجری، مرسده افشار، محمد جوادی، مرضیه(شادی) بازیار و مریم عبدلی تا ۲۱ مرداد هر شب در خانه هنرمندان، تماشاخانه انتظامی ساعت ۱۹ روی صحنه می رود.

درباره نمایش قابیل
۱۹ مرداد ۱۴۰۴