مدتها بود نمایشی ندیده بودم که این قدر بی واسطه و صادقانه با درون آدم حرف بزنه.
نمایشی که دیدم از اون دسته کارهایی بود که کمتر بهش پرداخته میشه. یه جایی از نمایش به خودم اومدم و دیدم اشک از چشمهام جاریه.
جالب اینجا بود که گریه ام به خاطر همذاتپنداری با شخصیت اصلی روایت نبود، بلکه بخاطر توجهی بود که نمایش به درون انسان داشت. به اون بخشهایی از وجودمون که همیشه هستن ولی معمولاً نادیده گرفته میشن. این نمایش باعث شد دریچهای باز بشه به احساساتی که شاید مدت ها سرکوب شده بودن. برای من، تجربهای عمیق و متفاوت بود.
خوشحالم که این اثر رو دیدم؛ چیزی توی وجودم رو دوباره بیدار کرد که هنوز خاموش نشده.
همچنین ممنونم از گروه موسیقی فوقالعادهای که با اجرای بینقصشون، حال و هوای صحنه رو چند برابر قویتر و تاثیرگذارتر کردن.