نمایشِ زخمخوردهای از سکوت، انتقام، و انسانیتِ لَختشده میان تاریکی و تردید. دومین قسمت از سهگانه بورش، نه فقط ادامهای بر یک روایت، بلکه خودش یک کائنات مستقل است که روی صحنه زاده میشود و تو را با خودش در عمق یک مکالمهی غیرممکن فرو میبرد.
صابر ابر در این نمایش حتی یک کلمه حرف نمیزند، اما حضورش از هر دیالوگی کوبندهتر است. با بدنی که واژه شده، با چشمانی که گذشته را به حال پیوند میزند، با سکوتی که از درون فریاد میزند. بازیاش بیصداست، اما تأثیرش مثل آوار، خُردکننده و عمیق.
و الهام کردا، در یکی از بهترین نقشآفرینیهای کارنامهاش، زنِ ایستاده بر پرتگاه انتقام و بخشش را بازی میکند. او با تن صدایش، با سکوتهایش، با نگاهش، روایت را پیش میبرد؛ نه با کلمات، بلکه
... دیدن ادامه ››
با حضورش.
در این اجرا، گذشته مانند شبحی زنده میماند و تماشاگر را مجبور میکند تا خودش را میان قربانی و قاتل، بخشنده و انتقامجو، انسان و سایه بازتعریف کند. صحنه ساده است، اما بازیها آن را به انفجاری درونی تبدیل میکنند. هر نگاه، هر حرکت، در این نمایش مثل شلیک گلولهای است در تاریکی.
اگر از آن دسته تماشاگرهایی هستی که دنبال معنا، سکوتهای معنادار، و اجراهایی میگردی که واقعاً زیر پوستت بروند، «بدون خون» برای توست. این فقط تئاتر نیست، این مواجهه است. تقابل با رنجِ انسان معاصر، با تاریخ، با پرسشی که هرگز جواب کامل ندارد.