قرمز، در مجموع، نمایش خوبیه. به نظرم یک ایراد اساسی داشت.
روتکو در بسیاری از صحنهها به عنوان یک هنرمند با اعتمادبهنفس و قاطع ظاهر میشه که به فلسفه هنری خودش ایمان داره. درباره هنر با زبانی پرشور و فاخر صحبت میکنه و معتقده که آثارش باید تأثیر عمیقی بر مخاطبان بگذارند - تأثیری که به زعم خودش در مخاطبان امروزی آثارش قابل مشاهده نیست-. بخشی از دیالوگها و کنشهای روتکو، در بحثهاش با شاگردش کن در بروزی خودباورانه و مقتدرانه رخ میده. در کنار این اقتدار، روتکو شکنندگی و تردیدهای عمیقی رو هم نشون میده. روتکو از فراموش شدن آثارش در آینده هراس داره، هراسی که شاید برآمده از اضطراب وجودیش -مرگ- باشه. این وجه در لحظاتی که روتکو با کن درباره معنای هنر و ترس از بیاهمیتی صحبت میکنه، آشکار میشه. نمایش به گونهای طراحی شده که تغییر بین این دو وجه – اقتدار و آسیبپذیری – به صورت غیرتدریجی و در لحظه رخ بده. مهمترین ایراد این نمایش، در پرداخت شخصیت روتکو به ویژه در گذار بین این دو وجه، دیده میشه. به نظرم چنین ایرادی علاوه بر بازیگر و کارگردانی، به نمایشنامه وارده.