هَر چه خواهی بسوزان جَم ، دانش نَسوزان …
وقتی مقام کارگردان و مقام بازیگر هر یک در جایگاه خود و سپس در تعامل با یکدیگر نسبت به ، کلمه به کلمه ی متنی اینچنین فاخر ، شگرف ، عمیق و غامض ادراک کامل و در امتداد آن اشراف میابند ، نتیجه میشود شاهکاری که در سکوت و بی ادعا اما اصیل و ناب در سرداب تئاتر شهر از چشمه ی کم رَمق اما همچنان زنده ی هنر نمایش می جوشد و بر صحنه آنچان زلال می گسترد که چون جام جهان نمای سرنوشت ملتی که خِرد را به مُغاکِ تاریکِ جهل فرو راند به فرزندان سرزمین مینمایاند ..
وَه از این استغناء و استحکامِ سِتَبرِ ادبیِ متن که مثل طوفانی غَدّار و گرفتار در جمجمه ی آدمی ، روح تسلیم و بی دفاعش را در می نوردد .
و اجرا گران در سایه ی کارگردانی دُرُست به انضمام طراحی صحنه و صدا و نور پردازی ساده و صمیمی اما موثر و دقیق آنقدر در کمال فهم از جان کلام در حال نقش آفرینی اند که شاید بعد از این شاه جَم و “ بُندار بیدخش “ را به سختی بتوان در غیر از شمایل ایشان در اوهام تصویر
... دیدن ادامه ››
کرد .
و چون دیوکان و عفریتان و بدسگالان در پی طالع نحس از سوراخکان اختفایشان برون و در کار مُلک شدند ، خوان نعمت برچید و عافیت از مردمان رخت بر بست و آفاق جملگی تیره گشت که ای کاش خاک به خون بُندار گلگون نمی شد و جام به هم آغوشی سَنگ هزار نمی شد تا شاید این سرزمین را اَفسرِ شَرَف از سَر نمی اُفتاد …