اقتباس ادبی موفق شرایطی دارد ، ساده ترینش درک تفاوت بین زبان ادبیات و زبان نمایش است ، اجرای مغازه ی خودکشی از همین نقطه آسیب دیده.
احتمالا اکثریت تماشاگران این نمایش رمان محبوب ژان تولی را خوانده اند و از شخصیت ها تصاویر ذهنی دارند. در گروه پنج نفره ی ما هیچکس نتوانست بازی و اجرا را با آنچه از رمان در ذهن داشت تطبیق دهد.
نمایش مغازه ی خودکشی در بهترین حالت فقط سایه ای از قصه را با خود دارد که آن سایه هم تکه تکه است. شخصیت ها به تیپ تبدیل شده اند که زیر بار گریم سنگین اقتباسی از سریال ونزدی با سرعتی سرسام آور از دیالوگی به دیالوگی دیگر می جهند و میپرند و نقش زمین می شوند و آواز می خوانند و در نهایت هرگز همذات پنداری نمی سازند.
اینهمه عجله چرا ؟
اصلا فرصتی برای هضم دیالوگ ها و همراه شدن با اجرا وجود ندارد . همه چیز روی دور تند است.
وقتی می خواهی در یک ساعت قصه ای را تعریف کنی که برای شنیده شدن زمان بیشتری لازم دارد سر و دم اثر را دم تیغ می دهی و بی یکی بود و نبود و قصه ی ما بسر رسید مخاطب بیچاره را حیران رها می کنی.
اگر اصل را بر این گذاشته ای که مخاطبت کتاب را خوانده و آمده به متن وفادار باش، و اگر برداشت آزادی از اثری مشهور را اجرا می کنی قصه ی خودت را کامل بگو .
نه وفادار بودید نه آزاد
پی نوشت : ستاره ها در تیوال روز به روز تخیلی تر می شوند