در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | عقیل بهرامی درباره نمایش چلوکبابی حاجی مولوی: «دربار درون ما» یادداشتی از تماشاگر درگیرِ صحنه، درباره‌ی نمایش «چلوک
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:27:58
«دربار درون ما»
یادداشتی از تماشاگر درگیرِ صحنه، درباره‌ی نمایش «چلوکبابی حاجی مولوی» نوشته‌ی علی صفری و به کارگردانی رها حاجی زینل

«چلوکبابی حاجی مولوی» فقط یک تئاتر نبود. فقط یک روایت ساده‌ی خانوادگی یا ترکیب شوخی و سوگواری نبود. این نمایش، یک ضربه بود. یک تلنگر دقیق و دردناک به آن‌جایی از ذهن و جان ما که سال‌هاست دارد زیر لایه‌های ظاهر فریبنده‌ی دنیای مدرن دفن می‌شود: اصالت.
و نمایش، بی‌آن‌که شعار بدهد، بی‌آن‌که مخاطب را تحقیر کند، آینه را مقابل‌مان گذاشت و زمزمه کرد: ببین! این شمایی. این ما هستیم.

در این نمایش، دربار فقط یک مهمان نبود. دربار یک نماد بود. نمادی از قدرت، از ثروت، از «شهرت» تحمیلی. همان ساختاری که ما را سال‌هاست به این باور غلط رسانده که برای پیشرفت، باید ریشه را زد. باید تغییر ندانسته کرد. باید «یکی مثل آن‌ها» شد. نمایش علی صفری با زبانی طنز و تراژیک، این دربار را ... دیدن ادامه ›› آورد وسط سفره‌ای که روزی در آن نذر امام حسین پخش می‌شد. و حالا قرار بود همان سفره، محل پذیرایی از قدرت باشد. چه کنایه‌ای دردناک‌تر از این؟

اما من امروز آن دربار را نه در قالب کاخ‌ها و شخصیت‌های سیاسی، بلکه در جای دیگری می‌بینم. دربار امروز ما فضای مجازی‌ست. الگویی که در ذهن ما کاشته‌اند. معیارهایی که در آن‌ها اصالت جایی ندارد. جایی که اگر بخواهی از تعهد، از دین، از سنت، از ریشه حرف بزنی، یا بهت می‌خندند یا سانسورت می‌کنند. جایی که رابطه‌ی پایدار، ایمان شخصی، وفاداری و خانواده، مفاهیمی "قدیمی" تلقی می‌شوند. و در عوض، «روابط باز»، «آزادی بدون حد»، و «زندگی بی‌قید» شده‌اند نماد روشن‌فکری. این همان درباری‌ست که امروز ما با دستان خودمان، هر روز به آن خوش‌آمد می‌گوییم.

خانواده‌ی مذهبی نمایش، ریشه‌دار است. عاشق اهل‌بیت، صاحب هیئت، وفادار به سنت. اما همان خانواده، وقتی پای قدرت به میان می‌آید، سکوت می‌کند. خودش را توجیه می‌کند. کم‌کم رنگ عوض می‌کند. و تماشاگر، که ابتدا می‌خندد، در سکوت آن تغییر، در زهر آن تطبیق، به فکر فرو می‌رود: آیا ما هم همین کار را نمی‌کنیم؟ آیا وقتی پای دیده‌شدن، تاییدشدن، یا سود بیشتر وسط می‌آید، ایمان‌مان را قورت نمی‌دهیم؟ باورمان را پشت ویترین نمی‌گذاریم؟

نمایش نه با نصیحت، بلکه با روایتی ساده و ملموس، ما را به پرسش وامی‌دارد:
چرا فکر کردیم برای مدرن بودن، باید خودمان را نفی کنیم؟
چه کسی گفت که ایرانی بودن، مذهبی بودن، یا ریشه‌دار بودن، ضد پیشرفت است؟
آیا واقعاً نمی‌شود هم با اصالت زیست، هم با جهان حرکت کرد؟
ما که این‌همه داستان، این‌همه تاریخ، این‌همه زیبایی در فرهنگ‌مان داریم، چرا خودمان را مسخره می‌کنیم، تا شاید مدرن به نظر برسیم؟

پاسخ نمایش ساده نیست، اما روشن است: این درد از بیرون نیامده. ما خودمان در حال بریدن ریشه‌های خودمان هستیم.

و این روایت، وقتی در دستان یک کارگردان زن قرار می‌گیرد، عمق و معنای تازه‌ای پیدا می‌کند. رها حاجی زینل نه‌فقط با مهارت و تسلط، بلکه با درک لطیف و دقیق از «زنانگی»، سکوت زنانه‌ی نمایش را به فریادی خاموش بدل کرده بود. زن‌های نمایش، فریاد نمی‌زنند، اما در چشم و نگاه و حرکات‌شان، یک بغض تاریخی موج می‌زند. زن‌هایی که همیشه بوده‌اند، ولی صدای‌شان را نشنیده‌ایم. کارگردانی حاجی زینل نه تهاجمی‌ست، نه محافظه‌کار. بلکه دقیق است، متوازن است، و مهم‌تر از همه: صادق است.

بازی‌ها یک‌دست و شریف بودند. تیمی که آمده بود تا دیده نشود، بلکه دیده بسازد. دکوری ساده اما پُر جزئیات، ریتمی منظم و زبانی که با وجود طنز، هرگز از معنا تهی نشد. این نمایش، یک تلاش جمعی صادقانه بود برای گفتن یک حقیقت نهفته در جامعه: ما داریم خودمان را از دست می‌دهیم، با دست خودمان.

و تلخ‌ترین بخش ماجرا شاید این بود که چنین نمایشی، در روز جمعه، آن‌طور که باید و شاید، مورد استقبال پر شور قرار نگرفت. بله، سالن پُر بود، اما نه با آن حجم شور و توجهی که یک اثر ارزشمند نیاز دارد. هنوز تماشاگر جدی برای اثر جدی، در اقلیت است. هنوز برای بعضی‌ها، تئاتر یعنی خنده‌ی بی‌فکر یا بغض بی‌ریشه. این هم بخشی از همان مسأله است.

من از سالن بیرون آمدم، اما این نمایش از من بیرون نرفت. هنوز درگیرم. هنوز به آن سفره فکر می‌کنم. به آن ذبح ناخواسته. به آن خوشحالی نقاب زده خانواده برای خوش‌آمدگویی به دربار. به سکوت تکان دهند آن زن‌. به هیئتی که شد سالن پذیرایی. به ما.

ما هنوز فرصت داریم. هنوز می‌شود به خود برگشت. و این نمایش، یکی از آن فرصت‌های کمیاب بود.
درود به علی صفری، رها حاجی زینل و تیمی که به‌جای فریاد، حقیقت را زمزمه کردند.

خریدار
علی صفری (alisafari)
ممنونم از شما جناب بهرامی بزرگوار

چنین تحلیلی از اثر برای من بسیار جذاب و ارزشمنده، سپاس از فرصتی که گذاشتید
۳۰ فروردین
سپاس از نظر جامع و متفاوت شما

برای چلوکبابی حاجی مولوی بسیار دلنشینه که مخاطب فارغ از هر نوع سلیقه و دیدگاه، درباره نمایش به گفتگو پرداخته و همواره بحث و نظرهای مختلفی پیرامون اثر وجود داره، برای ما مهمترین موفقیت این است که مخاطب بی دغدغه و تفکر اثر را ترک نکنه

خوشحالم که این نمایش، با تلاش جمع زیادی از عزیزان جلو و پشت صحنه مورد عنایت و رضایت شما واقع شده
۳۰ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید