نمایش با توضیحی که کارگردان از نمایشنامه مرگ و دوشیزه میدهد آغاز می شود. پویان باقرزاده تا اینجا و با انتخاب این نمایش قدم بزرگی را برداشته
... دیدن ادامه ››
است. نماشنامه ای پراهمیت که با نگاهی انتقادی به حکومت دیکتاتوری پینوشه در شیلی نگارش شده است. داستان زنی که با شکنجه گر خود روبرو می شود و درصدد انتقام و یا به طور دقیقتر اعتراف گیری ازو بر میآید. زنی که پس از تحمل فشار شکنجههای جسمی، روانی و تجاوزهای وحشیانه حتی سالها بعد باوجود داشتن همسری وکیل و قانوندان همچنان بیدفاع است.
داستان ازلحظه جدال جمشید و ایرج به مرحله دیگری وارد میشود جایی که جمشید شکش را به رابطه نامزد و دوست قدیمی اش ابراز میکند و ازین مرحله به بعد تقابلهای میان فردی شکل میگیرد که در آن هرسه کاراکتر در نقش های مختلف مثلث کارپمن (منجی، قربانی و ستمگر ) تغییر جایگاه میدهند.
اصلی ترین مشکل نمایش را باید در متن جستجو کرد جایی که گسست زیادی را بین نمایش و تماشاگر ایجاد میکند. نیمه اول در اجرای نمایشنامه خوانی ابتدایی که با حرکات نواختن ساز در یک گروه موسیقی به نوعی با قطعه مرگ و دوشیزه اثر شوبرت همخوانی دارد، ناهمگونی خاصی دیده نمی شود اما نیمه دوم ارتباط بین اتفاقات و شخصیت پردازی ها به نوعی گنگ و مبهم می شود در حالی که نمایش، جمشید را بیمار و دچار حمله های عصبی معرفی میکند ناگهان با ریشههای عمیق روانپریشی در ایرج مواجه می شویم و یا اختلال سادیسم در زن از چهره او آشنایی زدایی می کند. در نگارش دیالوگها هم گاهی غنا و پختگی چندانی دیده نمی شود و در لحظاتی تکرار یا بیان جملات تکراری و سطحی است(مثال در صحنه اصرار جمشید به شنیدن جمله دوستت دارم.)
علی رغم هنر و توان هر یک از بازیگران به نظر می رسد باقرزاده میتوانست در انتخاب بازیگرها تجدید نظر کند. به طور مثال لطافت و ظرافت ماهور الوند به عنوان یک فعال سیاسی زندانی و یا یک شکنجه گری که از سوختن پوست دیگران لذت میبرد چندان باورپذیر نیست. بازی ایمان صیاد نیز در نیمه اول قابل قبول ولی در نیمه دوم با اجرایش سینک نشده و سنگین جلوه میکند،
طراحی لباس و اجرای آن قابل قبول بوده و نور و موسیقی نیز با نمایش هماهنگی لازم را دارد.
در مجموع هارشدگی نمایشی است که حرفی برای گفتن دارد، حرکت در آن خوب تعریف شده و با وجود تمام مشکلاتش، ارزش دیده شدن را دارد.