در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | احمد هداوند درباره نمایش چلوکبابی حاجی مولوی: روایتی تأثیرگذار از تقابل سنت و مدرنیته در بستر خانواده‌ای تعزیه‌خوان
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:05:59
روایتی تأثیرگذار از تقابل سنت و مدرنیته در بستر خانواده‌ای تعزیه‌خوان
نکته قابل‌توجه در این نمایش، استفاده از دیالوگ‌های شمر توسط برادر بزرگ‌تر، ابوالفضل‌خوان خانواده، در مواجهه با این بحران(فروپاشی خانواده ) است. این انتخاب هنری، نشان‌دهنده پیوند عمیق میان درام خانوادگی و نمایش‌های آیینی است و تأثیر تعزیه بر واکنش‌های احساسی و تصمیم‌گیری‌های شخصیت‌ها را برجسته می‌کند.​

همچنین، هم‌زمانی مرگ جهان‌پهلوان تختی، که نمادی از امید و ناجی در جامعه بود، با این وقایع، به‌خوبی حس ناامیدی و بی‌پناهی خانواده را تشدید می‌کند. این هم‌زمانی، به‌صورت نمادین نشان می‌دهد که چگونه از دست دادن الگوها و قهرمانان ملی می‌تواند بر احساسات و تصمیمات فردی و جمعی تأثیر بگذارد.​

بازی‌های قوی و باورپذیر بازیگران، طراحی صحنه و لباس متناسب با فضای دهه ۴۰ همگی در خلق اثری موفق و تأثیرگذار نقش بسزایی داشته‌اند. این نمایش، با پرداختن به موضوعات اجتماعی و خانوادگی، و ترکیب آن با عناصر نمایش‌های آیینی، تماشاگر را به تفکر و تأمل وامی‌دارد

حاوی اسپویل:

داستان، قصه‌ی ... دیدن ادامه ›› سقوطه، اما نه سقوط یه آدم… سقوط یک سنت. جایی که زینب‌خوانی، یعنی وجدان آیینی یک خانواده، قراره با صدای یه دختر معصوم اجرا بشه، ولی همون دختر قربانی بی‌صدایی‌ش می‌شه.
و وقتی تعزیه بی‌زینب می‌مونه، یعنی داستان دیگه تعزیه نیست، تراژدی محضه.
یعنی بعد از پایان،تازه نمایش تو ذهن مخاطب شروع میشه

ابوالفضل‌خونی که به جای روایت قهرمان، شمر می‌شه.
صحنه‌ی آخر... وقتی شمر بودن، نه یک نقش، بلکه تنها زبانیه که می‌تونه درد رو فریاد بزنه،تلنگری برای مخاطب:بین ابوالفضل بودن و شمر بودن چه فاصله ایست؟
شاید یک زینب فاصله ست(زینب را بخوانید سنت،بخوانید خانواده،بخوانید جوهره ی زندگی)نخوانید تعصب،نخوانید غیرت
این نمایش، فقط یه روایت هوشمندانه از دهه ۴۰ نیست، یه جور وداعه. وداع با امید، با ناجی.
وقتی تختی، هم‌زمان با این تراژدی، می‌میره... دیگه حتی تخیلم نمی‌تونه به نجات فکر کنه.