سلام و عرض ادب به خوصوص به خانم گلاب ادینه با ایده های بی اندازه قشنگشان و کودک درونی بازیگوش، سرزنده و خوشحالشان
بنده ۱۵ سالم است و طبیعتا نمی توانم افکار درونی ام را به نحوی احسنت و بی نقص با قلمی ادبی و روان ولی با شیوه ی ابلاغی بر کاغذ بیاورم ولی سعیم را می کنم
این تئاتر زیبا درباره ی فقر، تجربه، غمی در عین شادابی و شادابی ای در عین غمگینی بود
عشقی که به سر انجام نرسید
مرگی که به دلیله قلب پاک بود
و ازدواجی که سر تاسر غم و اندوه بود حرف زد
البته این نمایش حرف هایی تلمبار شده در درونش داشت ولی من انها را نمی گویم چون ان ها درک من و است و مخصوص ذهنیت و افکار من، نه شما این تئاتر شاید بازی های بی نقص نداشت ولی سناریو ها و نمایش نامه های قابل تأمل و زیبایی داشت.
در اخر بگویم که ممنون از کارگردان این نمایش زیبا که خستگی را از تن من کاملا بیرون کشید.
پی نوشت: لطفا در دفعات بعدی اجرا کولر رو خاموش کنید چون سالن تیدیل شده بود قطب شمال، ممنون.