ppl این الفبا هیچ شباهتی به حکایت بابا آب داد و نان داد ندارد. ژست ژیگول و ژوژمان هم نیست. این الفبا بیشتر حکایت نان ها و آب هایی است که به سادگی از این مردم دریغ شد. حکایت بهاربانویی که ده ها بهار دید ولی حسرت شنیدن نامش به دلش ماند. سوزی که به دل سعیده ماند یا دلی که با دوزندگی از دور به عشق زندگی اش چشم دوخت. این الفبا مرور روزهای کرایه فیلم و ماجرای مردی و مردانگی فیلم فارسی هاست. چند و چون اقتصاد و سیاست چینی زده ماست. خط قرمز های خوابگاه های دخترانه و خواب و بی خوابی ها، جریان جسارت رنج دیده ها و زود رنج ها، الفبای پایمردی پرهام و پیر و جوان های این سرزمین است. داستان رد بی بهانه رامش قلم ها، بر رها نویسی و سانسور روزنامه هاست. خاطره ی خطر کردن خاطره خورشیدی و خشمش. این الفبا شلاب شَر روی شور شور آب شور شطوت ایران است و کلام آخر کفتر کاکل به سری است که هنوز کامش تلخ و خاطرش مکدر است از کم و کاست تقدیرش. این الفبا هیچ شباهتی به آن درسی که پای تخته سیاه و کتاب و دفتر در کودکی یاد گرفتیم ندارد، بیشتر داستان جوابی است که در بزرگ سالی به روزگار پس داده ایم.