در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بهنام دیناری درباره نمایش ایرج، زهره، منوچهر: بنده خیلی از این نمایش لذت بردم به نظرم متن قدرتمند بود هم خوب طنز می
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:04:31
بنده خیلی از این نمایش لذت بردم به نظرم متن قدرتمند بود هم خوب طنز میکرد هم هجو قابل قبول محترمی جریان داشت و خوب هم به مسائل امروزی پرداخته بود. از دیدگاه بنده برایش زحمت کشیده شده بود. متنی که در آن ادبیات فارسی میتپید. هنرمندان به لحاظ بازی چه در انتقال مفاهیم چه در اجرای فرم‌موفق بودند . چقدر این جمله ایرج میرزا را دوست داشتم. *یعنی آیندگان از ما یاد میکنند؟ * جمله ای که تداعی کننده ی چیزهای زیادی بود مثلا الان من در حال ، چه کار، چه خیری چه غلطی برای آیندگان هستم و خوب موسیقی و طراحی لباس و صحنه هم در جای درستی قرار داشت. یک حرکت مد شکنانه ی واپسگرایی جلو برنده که به نظرم در لایه های متفاوتی آدم را به خود می آورد و سراغ سماور و خانه ی مادر بزرگ و راحتی و بی غل و غش بودن را از ما میگرفت. حرکتی که سعی دارد دورانی شکوهمند از خودمان و حتی فرا تر از خودمان در تاریخ زیسته و نزیسته ی ما و دیگران را یادآوری کند و همین باعث میشود کار چون خود ایرج میرزا و افکارش از یک نوع تهیب ، تذکر ، تجدد و در عین حال راحتی و روانی بهره ببرد. حداقل برای من اینگونه بود که شل کردم و گوش کردم و خندیدم . من همیشه طرفدار به قول خودم شوخی های زیرکانه و ریز و با هوش هستم چیزی که اول در هیپوفیز مرا به وجد آورد سپس آرام آرام به همه جایم منتقل شود و قلمرو بسط دهد تا در ادامه شوخی های شکل گرفته در طنز موقعیت تو را بترکاند.به نظرم این متن و این اجرا این خصوصیات را داشت.
آن شب سه شنبه بود و باران می آمد و بنده بلند ترین خنده ها را داشتم که گاه به جیغ ختم میشد و همین با عث میبود که هدف محتوای ارائه شده در من پرت شود و رشته کار از دستم در برود. یک آقا پسر حدود ۳۵ ساله عینکی که چند بار تذکر دادم گوشی را خاموش کن روی سکو نزدیک صندلی من نشسته بود. او بسیار آدم متین و موقر و مهربانی بود هرچند که زیاد تذکرم را جدی نگرفت، و جالب اینکه خودش به پچ پچ کردن های نفرات کنار من که آنها هم آدمهای شاد و خنده روانی بودند اعتراض داشت و با زل زدن آن را بیان میکرد. در اواخر نمایش لحظه ای خنده هایمان به صورت دوئت شد در یک آن حس کردم در وحدتی غیر قابل شرح با استفاده سلول های عصبی نامرئی گسترده شده در کل هستی هستم . خیلی از خودم میپرسم برای چه تاتر میبینم؟ و آن شب پی بردن به پاسخ دیگری از جنس دیگری برای پرسش همبشگی ام لذت ... دیدن ادامه ›› بخش بود من احتمالا در ذات خودم به عنوان بشر و موجودی خلق شده و غیر اتفاقی و هدف مند به دنبال دست یابی به اصل خود که شاید قرابت زیادی با وحدت داشته باشد هستم . تاتر اگر در جای خودش باشد اکثرا یکی از آسان ترین راه های دست یابی به خودت و پیرامونت است . میفهمی چه هستی و کجا میروی حتی اگر اشتباه بروی. وقتی این اتفاق رقم بخورد و در تو به شکل یک رشته سلول عصبی حجم و عرض وطول و ارتفاع و وزن بگیرد قدرت دارد تورا از ورطه سرآسیمگی و سردرگمی خارج کند این میشود که گاها بسته به محتوا و ساختار اجرا و مخاطب پس از پایان نمایش یا حتی در حین آن نوعی سبک بار و بال میشوی و ناخودآگاه لبخندی میزنی و نفسی راحت هرچند کوتاه میکشی.
خداوند هنر را از شر آفات حفظ کند و به هنرمندان حقیقی عمر و توان دو چندان دهد.
خدا قوت
در پناه حق
ممنون که اینهمه وقت گذاشتید و نوشتید
سپاس از شما
مرسی که احساستونو با ما به اشتراک گذاشتی.زیبا بود😊🙏🏼
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید