در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | فرزانه نوری: . میخواستم میخواستم کمی برایت از بهار نارنجها بگویم آن هنگام که زی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:30:34
.
میخواستم
میخواستم کمی برایت از بهار نارنجها بگویم
آن هنگام که زیر بارش باران شهرهای شمالی
همان بارانهای سیل اسا
عجول ترینشان روی زمین می افتد
در اغوش باد
و سرسخت ترینشان
انقدر محکم به شاخه میچسبند
که تا پاییز دوام می اورند
و میشوند نارنجهای زردرنگ روی شاخه
میخواستم کمی برایت از اقاقی ... دیدن ادامه ›› ها بگویم
اقاقیای بنفش و سفید
اوایل اردیبشهت
صبح زود
که عطرشان تمام کوچه را پر میکند
میخواستم برایت از یاسها بگویم
یاسهای زرد و سفید
روی شاخه های درخت
یا که نه از نرگسها
در دست گل فروشهای پشت چراغ قرمز
سر چهار راه صبا
یا پشت میدان توحید
میخواستم برایت چند خط شاعرانه بنویسم
از عطر قهوه و بوی عود مشک و صندل
از گرمای آتشی که یک روز برفی کنار خیابان روشن شده
از برگهای زرد و نارنجی و قرمزی که هر پاییز
میان برگهای دفترم خشک میکنم
تا رویشان شاعرانه ای جدید بنویسم
میخواستم برایت از تمام فیلمهایی که دیده بودم بگویم
از تمام شعرهایی که دوست داشتم
از تمام کتابهایی که خواندم
میخواستم
کنارت سکوت کنم
و با تو به کفشدوزک روی برگهای ریحان نگاه کنم
میخواستم اما
کمی تردید داشتم
که باید اینها را به تو بگویم یا نه
به جایش گفتم
سلام
"معذرت میخواهم امروز چندم مرداد است؟"
و هیچ نگفتی
اتوبوس که آمد
رفتی
و من ماندم
با یک برگ سبز
چند شاعرانه سروده نشده
و اتوبوسی که به گمانم دیگر
به ایستگاه بعد رسیده بود

پ.ن: به یاد شعر مرحوم زنده یاد حسین پناهی که گفته بود "ما مدیونیم به آنان که گفتند معذرت میخواهم امروز چندم مرداد است؟ و پاسخ ندادیم ..."
پ.ن: دوباره دلنوشته های من بعد از چند سال سکوت ...
فریبا نوری، شاهین نیک آپان و دایانا منظوری این را امتیاز داده‌اند
جریان عاطفی در این متن قوی ترین عنصری است که در پیوند با طبیعت نمود پیدا می کند و به اندیشه می رسد
من فردی راوی در ارتباط با مخاطب درون شعری برخوردی بسیار لطیف دارد. بهار نارنج، نارنج، اقاقیا و ...
من اجتماعی و من بشری او در مواجهه با سختی های روزگار از سیل گرفته تا گل فروش پشت چراغ قرمز راه حل های مسالمت آمیز مانند سکوت ، سلام، رویای نگاه کردن با هم به کفشدوزک های روی ریحان و ... را در تردید امتحان می کند.‌ جرات من فردی در سلام و پرسش از گرمترین ماه سال سرانجام تحقق می یابد اما زمانی که مخاطب درون شعری سوار اتوبوس شده است و رفته است. تصویری که تنهایی بشر را در جهان مدرن و تکنولوژی زده با دور شدن او از طبیعت و عواطف طبیعی و درونی نشان می دهد. و مخاطب برون شعری را در این اندیشه با تجربه عواطفی مانند اندوه و حسرت به حال خود می گذارد شاید بازنگری و بازگشت به اصل خویش داشته باشد.
۱۷ دی ۱۴۰۱
فریبا نوری
جریان عاطفی در این متن قوی ترین عنصری است که در پیوند با طبیعت نمود پیدا می کند و به اندیشه می رسد من فردی راوی در ارتباط با مخاطب درون شعری برخوردی بسیار لطیف دارد. بهار نارنج، نارنج، اقاقیا ...
خیلی از نظر تخصصی و بسیار ارزشمندت ممنونم فریبای نازنینم
۱۷ دی ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید