همراهان گرامی، با توجه به راهپیمایی مناسبتی امام رضاییها در تاریخ جمعه ۱۹ اردیبهشت در محدوده مرکز شهر، لطفا حتما در زمانبندی حضور خود در سالنها، تمهیدات لازم را در نظر بگیرید.
تیوال | بهزاد درباره اپرای عروسکی خیام: ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جام و دل و جامه پر درد شراب
فارغ ز
نمایش خیام بسیار ارزشمند بود چراکه زحمت بسیاری برای ان کشیده شده بود
و اما خیام مولانا نیست ، اگر این یک نقد بر نمایش است کاملا با شما موافقم اصولا من کار نمایشی ندیدم که شاعری را ساخته باشند و اون شاعر مولانا در نیامده باشد حتی کارهای خانم صابری هم همینگونه است حافظ ، فردوسی و... همه حداقل یک پنجاه درصدی مولانا هستند تا خودشان .
با کمال احترام برای گروه ارزشمند این کار ولی شوربختانه خیام این اپرا خیام نبود و بیشتر مولانا بود حتی رقص ها و نوا ها هم به دوره مولانا می مانست تا خیام بزرگوار ما
راه و روش وقتی مقصد یکی دارد
گذرگاه های شبیه که چه عرض کنم ، توقفگاه های مشترک زیاد دارند...
حال سوال این است که خیام هم روشی صوفیگرانه داشته یا خیر....
توجه بفرمایید در سعدی هم ، در روایت آران نگاه متفاوت از سعدی زمینی که باب مجالس است و زبان زد ، میبینیم(با استناد به کتب از جمله ... دیدن ادامه ›› کرشمه عشق)
یعنی بر طبق یک نظریه یا تجمیع نظریه ها، تصوری ، تصویر شده است...
میماند سماع و نواها...
سماع تاریخچه ایی به قرن سه دارد و روشی برای مجالس شعرخوانی در بین صوفیان....
پس اینکه خیام نبود!؟
پس خیام چه بود سوال هست؟
کتاب ترانه های خیام را بخوانید و چندین جا عینا کلمه سماع را ببینید.
این که من بگویم خیام آن شور و شوق ِ کشف الشهودش از اجرام تا به کران را چگونه بروز میداده چگونه بوده، اگر بگویم سماع نبوده است و پس چگونه بوده را باید پاسخی داشته باشم....
یا این که شراب مولوی معنایی جز شراب خیام داشته چه زمینی و چه ملکوتی ؟
باز هر دو مشترک هست و یکیست و واحد ....
اینها را نگفته ام که سوال به تکرار پرسیده باشم!
منظورم این هست که خیام و مولوی و سعدی و حافظ....همه دنبال یک واحد بودند و از برای "یک" عاشقی کردن و شعر سروده اند...
مثلا اگر درباره این مسیر قرار است حرفی بزنیم ، شبهات هایی دارند.
هدف آران با زبان تصویرش هم تقریبا اینگونه هست...
در ضمن این مسله را یادآوری میکنم، با توجه به سالهای زندگی هر دو
اگر قرار بر شبیه شدن باشد ، مولوی خیام شده است ، نه خیام ، مولوی ...
اما باور بفرمایید ...
من خیام را خیام دیدم...
نه شبیه سعدی آران، نه شبیه حافظ ِ آران، نه شبیه مولوی آران...
حتی در تکرار یک کلام تکراری ِ دو اپرا که :
کیستی تو؟
گفته شد ...
خیام را خیام که ببینید...
پیشرو میبینید ، نه پیرو ....
جناب شکیبای گرامی با سپاس از متن بسیار زیبای شما و با احترام به نظر شما
چند نکته با خواندن متن وزین و زیبای شما در خاطرم آمد با مروری در نوروز نامه خیام بزرگوار شیوه خنیا و خنیا گری با سماع مولانا متفاوت است نقل به مضمون کنم چون متاسفانه در حال حاضر به اصل کتاب دسترسی ندارم که خنیا در دوره ای که خیام می نویسد با چرخ سماع مولانا تفاوت اساسی دارد نخست مردان خنیا نمی کنند دوم خنیا باید با شراب باشد و با تعاریفی که خیام بزرگوار ارایه می کند خنیای نوروز با حرکات دلبرانه سیمین تنان همراه است و کاملا برای لذت این دنیاست و فراموش نکنیم خیام با اندیشهای که از او سراغ داریم به هیچ وجه در گوشهای از تعریف صوفیان هم نمی گنجد
در مورد توقفگاه مشترک هم که عنوان فرمودید خیام بزرگوار با مولانا اختلاف ... دیدن ادامه ›› ماهوی دارد
خیام به زمین می نگرد و طبیعت مشهود و مولانا به ماورا طبیعه می نگرد عالم الوههی
تفاوت دیدگاه دو بزرگوار در اشعار خیام و مولانا کاملا مشهود است
اندیشه خیام :
در دایرهای کامدن و رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی درین معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟
اندیشه مولانا:
پشه کی داند که این باغ از کی است
در بهاران زاد و مرگش در دی است
کرم کاندر چوب زاید سست حال
کی بداند چوب را وقت نهال ؟
خیام معتقد است که:
زآوردن من نبود گردون را سود
وز بردن من جاه وجلالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاوردن و بردن من از بهر جه بود
و
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
ولی مولانا بر این اعتقاد است که:
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
جنازه ام چو بینی مگو : فراق فراق !
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
فرو شدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد
ترا غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست؟
چرا به دانه انسانت این گمان باشد ؟
و می توان تمام رباعیات خیام را در برابر اشعار مولانا نشاند و شگفتا که این کار را در تقابل سعدی و حافظ و فردوسی با خیام نمی توان کرد
مولانا به واقع صوفیست و معتقد به صوفی گری و خیام به قول همان صوفیان دهریست و به گویش امروز ماده گرا(ماتریالیست) واقعی