موضوع متن خوب بود و دوست داشتنی ... بازی ها درست بود اما کمی پختگی بیشتر لازم بود باتوجه به اینکه من روزای اول اجرا رو دیدم پس قطعا به مرور بهتر وبهتر میشه. فضای جنگ خیلی احساس نمیشد که به احتمال زیاد تعمدی درکار بوده است. ابتدای نمایش متنی بر پرده نمایش داده میشه که توضیح میده در جنگ تحمیلی زنهای زیادی به دست عراقی ها کشته میشن وبهشون تجاوز میشه و خب گوشه ای از تفکر مارو به سمت این موضوع میبره . مادرطول نمایش بیشتر درگیر درگیریهای لفظی هستیم تا موقعیت هایی که مارو به مقصد برسونه ... مونولوگی که سرباز ارشد میگه وخواب یکی از سربازان است اگر نبود چه اتفاقی می افتاد؟؟؟ ضرورتی واقعا نداشت .... لباس پیدا میشود وباپیداشدنش تفرقه ای میان چهارسرباز می اندازد که درنهایت بااحتمال کشته شدن یکی از سربازها در پست اش گویا همدلی ویکرنگی دوباره به سراغ چهارسرباز می اید ... اما وجود لباس گویی نقاب از صورت همه انها برمیدارد انگار که هرکه به لباس میرسد خودش را خود واقعی اش را اشکار میکند... اینجا لباس میتواند نمادی از زن زندگی مادر وطن باشد اما صلح نه چون با امدنش صلحی به وجود نیامد والبته تفرقه ا ی هم به پاشد. ونکته جالب اینکه درحین دیدن نمایش در صحنه ی پیداشدن لباس من یاد نمایش ؛ راز عروسک؛ نوشته استاد فتحعلی بیگی که یک نمایش ایرانی و سنتی است افتادم دراین نمایش چهارنفر باشغل های مختلف در پی شبی که درحال نگهبانی هستن عروسکی رو میسازند که تااخر نمایش هرچهارنفر ادعای مالکیت ان را میکند تا درنهایت که به سراغ قاضی می روند... نه اینکه بخوام قطعا بگم این ایده ها شبیه به هم بودن همونطور که داستان رو گفتم فرق دارن اما خب یکی از خط های اصلی هر دو نمایش سبیه هم هستند. وخب چون من اون نمایش رو دیده بودم ومتنش ر خونده بودم طبیعتا به یاد اون افتادم... درکل خسته نباشید میگم به کل گروه