با تشکر از آقای دانش و پاسخ ایشان
باید به عرض برسونم به هیچ عنوان فیلم شیفت شب رو به سینمای بدنه متعلق نمی دونم. مشکل این فیلم اینه که خودش نمی دونه به چه ژانری متصله در نتیجه سرگردانه و حوصله تماشاگر رو سر می بره. شما در دفاع از این فیلم بی مایگی سایر فیلم ها رو مثال زدید، بله، اگر معیار مقایسه ما فیلم های سوپر مارکتی باشه که بازیگران با گریم های عجیب و غریب روی جلدشون صف بستند، خب میشه فیلم شیفت شب رو بالاتر از اونا دونست. اما مسئله وقتیه که کارگردان خودش رو متعلق به سینمای معناگرا می دونه اونوقت فیلمش حتی از تمامی فیلم ها سینمای هنر و تجربه که هیچ (ماهی و گربه، پوسته، پرویز، ... که به غیر از دومی دو تای دیگه رو به شدت دوست دارم و ازشون دفاع می کنم)، از فیلم های سینمای بدنه (مثلا عصر یخبندان که لااقل وسطش خسته و کلافه نشدم) هم کاملا عقب میمونه و بی حوصلگی در پرداخت فیلمنامه آن چنان تو ذوق می زنه که آدم به خودش میگه: دیگه فیلم این کارگردان رو نمی بینم...
میزان خلاقیت که تو آثار ما صفره، ببینید سینمای جهان تو یه فیلم به ظاهر اکشن ، چقدر ذهن باز کارگردان و فیلمنامه نویس رو به نمایش میذاره. به عنوان مثال فیلم mad max fury road
خب همون ملودرام خانوادگی رو هم توانایی روایتمون به این حد رسیده؟؟؟ انقدر بیمزه؟ یاد اخنلافات مابین امین تارخ و خانم کریمی در فیلم سارا افتادم و بحثی که راه افتاده بود که خانم کریمی تو بازیشون هم یه کم خنک و در صدا و لحن هم لوسند که در طی این همه سال بازیگری هنوز نتونستند به مشکلاتشون
... دیدن ادامه ››
فائق بیان.
چقدر بی معنیه مردی که انقدر درایت داره که به مدت 3 ماه نذاشته زن و بچه اش از مشکلات بزرگش خبردار بشن، یهو میره تو پارکینگ و جلو همسایه ها خودش رو عیان می کنه... سر خرگوش رو بریده و های های گریه می کرده!!!
آخه این ایده مزخرف از کجا به ذهن می رسه؟؟؟ یا یارو انقدر جنم داره که بتونه خانواده اش رو در امان نگهداره، یا نداره... یارو ورشکست شده، یهو از تعداد کروموزوم هاش که کم نشده... بعد زنی که انقدر عرضه داره که بیاد از 500 میلیون بدهی 337 میلیونش رو صاف کنه، از اوضاع و احوال شوهر خودش بی خبره... انقدر بی عرضه است که از یه شب تا صبح تو کمد کمین می کنه و برای هر اقدامی آویزون برادر شوهرشه و از رو در رو حرف زدن با شوهرش عاجزه...
یک نفر رو به من نشون بدید که با مواجهه با موضوعی مشابه، اول از همه صاف نره پیش شوهرش و با اون حرف بزنه. تو این مورد میشه فیلم رو تخیلی دونست در حد هری پاتر!!!!
یا اون کلوزآپ گل درشت از چهره فرهاد (فروتن که بازیش واقعا افول وحشتناکی داره این سال ها... پیشنهاد می کنم اگه میتونه دیگه بازی نکنه حالا حالاها...) در پشت قفس خرگوش که مثلا یارو خودش رو تو قفس و پشت میله های زندان می بینه...
وای دیگه حتی نمیخوام به یاد بیارم!!!!
متاسفانه سینمای قصه گوی بی شیله پیله ما، حتی قصه گویی از یادش رفته... من نمی گم همه فیلم ها انتزاعی باشند، اتفاقا فیلمی که عامه مردم هم بتونند ازش لذت ببرند در جایگاه بالاتری قرار داره. زمانی تو این سینما باشو غریبه کوچک ساخته شده، دونده، ناخدا خورشید، اجاره نشین ها ...
البته زمانی که داریوش مهرجویی بیاد فیلم های مسخره ای بسازه مثل ... (اصلا اسمشونم یادم نمیاد)، دیگه از نیکی کریمی توقعی نیست.
مشکل سینمای ما، مشکل فیلمنامه است. فیلمنامه هایی که هول هولی و برای رفع تکلیف نوشته میشن، فیلنامه هایی که به مسائلی دور از ذهن و بعید اشاره می کنند، فیلنامه هایی که ضعف داستان نویسی دارند، فیلمنامه هایی که یکی به نعل می زنند و یکی به میخ و با شجاعت تکلیف ژانر خودشونو معلوم نمی کنند. فیلمنامه هایی که در برخی موارد، دست میذارند روی یک تابو یا یک خط قرمز، اونوقت فکر می کنند رسالتشون رو انجام دادند و انقدر از نظر فرم ضعیفند که محتوا رو هم به استهزاء می کشونند. در حقیقت در فیلمنامه نویسی، ابزار قوی نویسنده همون محتوا است که با قوی بودنش، میتونه ضعف های اجرا و فرم رو، حتی ضعف های ناشی از کارگردانی رو پوشش بده.
خلاصه تبلیغات این فیلم، دقیقا مصداق هیاهو برای هیچ هست و تمام.
من نظرم عوض نمیشه و به خانم کریمی پیشنهاد می کنم تا مدت ها دیگه فیلم نسازند، یا اگه این کار رو می کنند، لطفا فیلمنامه رو خودشون ننویسند!