در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال یلدا حشمتی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:57:09
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ایلوژن ؛
حکایت اقشار مختلف یک جامعه در طبقه های مختلف یک ساختمان در حال فروش و تخلیه گرد هم آمده اند.
نمایشنامه ی جذاب ایلوژن چند نکته را به موازات برای آدمهای هر طبقه به سمع و نظر مخاطب رسانیده است:
در هر طبقه از این اجتماع کوچک (که نمونه ی کوچکی از یک جامعه ی بزرگتر از طبقات مختلف تشکیل یافته )یک قهرمان با درگیری فکری و ایلوژن(توهم)که با خوره های مغزی همراه می باشد ؛دارد
این قهرمان در نقشهای مختلف ظاهر میشود.
یک سرایدار افغانستانی
یک پیک موتوری که با فردی ... دیدن ادامه ›› تصادف کرده
دختری که مبتلا به ایدز و باردار است
دختر ی که برای رسیدن به رویاهایش در مقابل خانواده ایستاده
مردی که عشقی را پشت سر گذاشته و نقش نامزد زنی را باز میکند که اصلا نامزد ازدواج با آن زن به نظر نمیرسد!
پسری که نمیخواهد در معذورات خانواده زندگیش رااز هم بپاشد
و مردی که روزگاری مددکار اورژانس اجتماعی بوده
این افراد دارای توهمات و خوره های مغزی هستند که هر کدام منحصر به فرد است و به نوعی نویسنده دغدغه های فکری هر قشر از جامعه در سنین و طبقات اجتماعی مختلف را به نمایش میگذارد
وی حتی از یک جنین که در بطن مادری مبتلا به ایدز هست هم غافل نشده!دو نوجوان از دهه های نود هم در این روایت ها حضور دارند .
نکته ی قابل تامل در هر اپیزود ،خروج یک قهرمان از داستان است
یا خود میرود مانند دختر بی پناه افغان و دخترک فراری و همسر مرد بیمار ؛با بالاجبار طرف مقابل
و بعد ان صدای مهیب اخر اپیزود
گویی که هر رفتن را ان صدای مهیب که در اخرین اپیزود متوجه میشویم برای چیست تکمیل میکند!
نویسنده از ان دست افرادیست که به مجازات افراد در دو قالب خود مجازات گری و انتقام کائنات اعتقاد دارد!ایلوژن در هفت طبقه برای هشت نفر به نمایش گذاشته شده است
هفت نفر اول به خود مجازات گری توسط توهمات و خوره های مغزی خویش می پردازند ؛اما وکیل طماع و حیله گر پس از درگیری با توهماتش به سزای عمل خویش نیز میرسد
و در واقع خروج او از اپیزود اخر مساوی با حادثه ی مرگش و سوت پایان قطار این داستانهاست!
مطلب بعدی مطرح کردن واژه ترس به صورت مشترک در دیالوگ تمامی قهرمانانی که با توهمات و خوره های مغزیشان درگیر بودند است.آنها به کرات میگویند:«من می ترسم»
در واقع نویسنده به این نکته اشاره دارد که ترس پدر تمامی این دغدغه ها و خوره های مغزی و در نتیجه توهمات میباشد.
اما اقای کاظمی کاراکتر سیاه داستان و اخرین فرد که یک متقلب است ؛حرفی از ترس نمیزند و فردی مشتاق به انجام گناه می باشد!
و باز در این جا هم ما تفاوت این فرد را با بقیه میبینیم.

در مجموع ایلوژن داری یک نمایشنامه ی جذاب و متفاوت در بیان مشکلات جامعه و ریشه ترسها ،دغدغه هاو در نهایت خود درگیریها و توهمات افراد جامعه می باشد.

در عرصه ی کارگردانی هم اتفاق جالبی رخ داده است
تمامی افراد ساکن این ساختمان باید بر اساس داستان از بین افراد ۱۳تا حداکثر سی سال میبودند
پس بکارگیری بازیگرانی که گامهای نخست را طی میکنند امری اهتراز ناپذیر بوده است .بازی گرفتن از این افراد در سنین مختلف نیز امری دشوار است و کم و کاستی های بازیگری ،گاها فراموش کردن دیالوگها و ..
کم و بیش مشهود می باشد .اما کارگردان خیلی خوب و حرفه ای توانسته این بازیگران را به توانمندی قابل قبولی برای اجرای چنین نمایشنامه ای اماده کندو اصطلاحا از ایشان به خوبی بازی بگیرد.

میزانسنهای جالب و قابل تامل به ویژه مربوط به فرد بازیکری که ایلوژن قهرمانان هر اپیزود بود ،از دیگر توانمندیهای کارگردان محترم نمایش میباشد .

دکور ساده و قابل تغییر که در هر اپیزود سبک زندگی و طبقه ی اجتماعی افراد ساکن در آن طبقه را به نمایش میکذارد هم از نکات مثبت و قابل تحسین ایلوژن میباشد.

دقت و توجه به زمانبندی هر داستان برای قطع برق و شروع و پایان منظم و شنیده شدن صدای مهیب پایان هر اپیزود برای شخص بنده جالب بود.

در مجموع نمایش ایلوژن در حوزه های نویسندگی ،کار گردانی و حتی در نوع خود بازیگری خوش درخشیده است .و صد البته که شروع خوبی برای اکثر بازیگران جوان این نمایش میباشد چون شانس حضور در کنار اساتید تئاتر آقایان دولتی و صبوری برای ایشان رقم خورده است و استعدادهای ذاتی بازیگری نیز به مدد ایشان شتافته است .

در پایان از تمامی عوامل و پدید آورندگان این اثر نمایشی و هنری ارزشمند که شبی خوب را برای علاقه مندان حوزه نمایش رقم می زنند تشکر میکنم و برای همگی ایشان توفیق و سلامتی آرزومندم .

بسیار ممنون و سپاسگزار شما هستیم بابت این تحلیل زیبا و دلنشین🙏🙏🙏
۱۰ اردیبهشت
رامین صبوری
ممنونم از توجه و نگاه ارزشمندتون
ارادتمندم🌹
۱۱ اردیبهشت
خیلی خیلی از استاده عزیزم جناب آقای دولتی سپاسگزارم و از آقای صبوری هم بابته کمک هایه دلسوزانشون بسیار ممنونم و نویسنده‌ی بسیار توانمند وخلاق ایلوژن مچکرم و خسته نباشید میگم ب همه اعضای بزرگ ایلوژن و تبریک ب موسسه بزرگ و بی نظیره سینما تاتره همای سعادت🙏❤️همیشه سایتون مستدام❤️🙏
۲۸ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چه گوشه ی دنجی برای جرعه ای آرامش در این هیاهوی بی سروته آفریده اید .

کافه رورانس !چه اسم با مسمایی!
یک پایان شکوهمند در پایان سختی یک نمایش روزمره
نمایش زندگی که همه بازیگران آنیم!!!

کافه ای پر از عطر قهوه
عطر کتابهای کهنه اما پر از حرف نمایشنامه
عطر گلهای ساناز
با نوای دل انگیز صفحه ای قدیمی با صدای بهشتی فریدون فروغی!!

حال دلتان سبز
حال دلمان را رورانسی میکنید.
آراد باقری این را خواند
کافه رورانس این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سینما کارون نمایشی که در اندک زمانی مخاطبش را روی صندلی تماشاخانه نشاند تا در دل یک تئاتر رخصت دورره کردن سرگذشت سینمای ایران وسرنوشت سینماهای ایران را در هشت دهه ی گذشته ،در اوج و در فرود ،داشته باشد
نو آوریهای نویسنده و کارگردان در این جلوه گری قابل تحسین بود
آنچه قابل تامل بود دیدگاهی بدون قضاوت منفی یا مثبت نسبت به نویسنده ها و کارگردانان سینما در این برهه از زمان با توجه به تحول بنیادین سینمای ایران و پرداختن به سیر این تحول میباشد

نمایش فیلمهای محبوب و نوستالوژی مورد اقبال مردم در دهه های گذشته در این میان ،از دیگر نوآوریهای نویسنده و کارگردان بود


انچه در آن تماشاخانه در نبش کوچه ی نوفل لوشاتو برای من رخ داد یک شگفتی کوچک بود شگفتی که در اوج هیجان چشمان حقیر را میهمان قطرات اشکی کرد که ناشی از همدردی با تاریخ دل شکسته ی سینمای ایران در دل یک نمایش تئاتر بود
سپاس از شما
ممنون که سینما کارون و به تماشا نشستید
۱۴ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید