مگر میشود در روایت تاریخی نوآوری داشت و خلاقانه تاریخ را به تصویر کشید؟ تاریخی که ستبر است و زمخت !
بله میشود، علیجان حافظی با قلم نغز خود تاریخ را نگاشته و چه خلاقانه بر صحنهی تئاتر چیده است و دوستانجان؛ نیما، علی، احمد و هانیه چه زیبا غصهی این قصه را برخوانی کردهاند.
در تئاتری که حضور یک تیم کاربلد و حرفهای در پشتصحنهی این کار کمنظیر به وضوح حس میشود.
اینچنین است که من وقتی به تماشا نشستم، فارغ از آنکه موضوع، محتوا و شخصیتها دغدغهی من نبودند و نیستند؛ نه تنها از سر زنانگی با معصومه، بلکه خود را مشتاق و مشتاق را در خود دیدم و لطفعلی خان شدم در لحظهای که ابراهیمخان بودم.
و بیدرنگ بعد تماشا تاریخ را ورق زدم، خواندم و خواندم.
آری رؤیا بعد #سیم-سوم افزودهای دارد، یا به قول حافظیجان «رهآورد»ی دارد، که رؤیای قبل تماشا نداشتهاست، این حاصل فرخنده باد مرا و برای شما نیز چنین باشد.
بهمن ۱۴۰۳- بابل- سیمسوم