در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نماینده گروه اجرایی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:04:34
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش یک فیلم میتند داستانی مورد استقبال مخاطبان و هنرمندان قرار گرفته است و میزبان هنرمندان شاخص تئا‌تر، سینما و تلویزیون و منتقدان و اصحاب رسانه بوده است.
تاکنون هنرمندانی همچون:
جعفر والی
جواد مجابی
 فرهاد قائمیان
همایون ارشادی ... دیدن ادامه ››
 رحمت امینی
مسعود دلخواه
محمدرضا خاکی
گلاب آدینه
هادی مرزبان
فرهاد آییش
اصغر همت
سیروس ابراهیم زاده
مائده طهماسبی
حسین محجوب
بهرام ابراهیمی
کورش نریمانی
عطاالله کوپال
رسول نجفیان
حمید رضا نعیمی
پیمان شریعتی ، سیروس همتی، اصغر نوری، کوروش سلیمانی، یوسف باپیری ، شیرین بزرگمهر ، سعید داخ ، خسرو احمدی، هوشنگ هیهاوند ، فارس باقری، کاظم هژیر آزاد ، علی عابدی، بهرام سروری نژاد، علیرضا غفاری، جلیل رفیعی، عباس عبدی، عمار تفتی، عباس اقسامی ، شیرین بینا ، عبدالحی شماسی، حمیدرضا نعیمی، امیرکاوه آهنین جان، کاظم جهانگیری، شعله پاکروان، مسعود آب پرور، مسعود موسوی، ارمغان بهداروند، صمد چینی فروشان، سعید اسدی و ... به تماشای این ننایش نشسته اند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت استاد جواد مجابی برای نمایش «یک فیلم مستند داستانی»

دوست جوانم آقای سعید هاشمی‌پور
دیشب که «یک فیلم مستند داستانی» را که نوشته و کارگردانی کرده‌اید دیدم. سخت شادمان شدم. ذوق کردم که جوانان تئاتر ما، با وجود تمامی تنگناها، با شیدایی پرشور و خودآگاهی، می‌کوشند تا ذهنیت روشنگر هنرمند امروزی را به مخاطب پرسشگر منتقل کنند.
داستان پرکشش و واقع‌نما، در بیان حرکات سنجیده بازیگران مستعد تجسم یافته بود. مساله اجتماعی مهمی را با ما در میان می‌گذاشت و بیننده را به چالشی انسانی فرا می‌خواند.
در سالن کوچک باران، شاهد هنرنمایی ساده اما نیرومند یک گروه فرهنگی هماهنگ و مشتاق بودم. خبر دارم که هفت سال از عمر این نوشته به تقلا گذشته است تا بتواند به صحنه راه یابد، از تمامی بایدها و نبایدهایی که هنر و ادبیات ما را نیمه‌جان کرده آگاهم و آسیب‌های نگرش اداری را که جانکاه خلاقیت ... دیدن ادامه ›› است می‌شناسم.
خوشحالم که شما و دوستان دیگرتان که به انسان و بیم و امیدهای زیستی‌اش می‌اندیشید همچنان پرتلاش وامیدوار دیوارهای نومیدی و کاهلی را پس می‌زنید.
تا زمانی که عاشقانه کار می‌کنید صدای عاشقانه شما در رگ و پی این فرهنگ پیر نفوذ خواهد کرد. همدلی با جامعه‌تان، بهترین پاداش رنج‌های شماست. قلمرو دشوار تئاتر با همین درخشش‌های گاه به گاه، خود را نمایانده و گسترش یافته است، ما که کار می‌کنیم باور داریم که راه همچنان روشن خواهد ماند. تئاتر شما بالاخره روی صحنه آمده است و متعهد به اصالت بیان خود و طرح مساله‌ای ضروری در سطح جامعه هست.
حالا نوبت ما است که کنجکاو مضمونی باشیم که یاران شما می‌خواهند با مردم در میان بگذارند. در برابر کار خوب، وظیفه داریم که واکنشی در حد دیدن و اندیشیدن به آن اثر داشته باشیم و چنین باد.
مجتبی مهدی زاده این را خواند
farhad riazi این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به آگاهی می رساند اچرای نمایش یک فیلم مستند داستانی تا جمعه 22 آبان ماه تمدید شده است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقدر صمد چینی فروشان برن مایش"یک فیلم مستند داستانی"
یک فیلم مستند داستانی
تجربه ای آموزنده از یک درام معمایی مردم پسند
روزیکشنبه، 10 آبان ماه به دعوت سعید هاشمی پور،نویسنده و کارگردان نمایش "یک فیلم مستند داستانی" در فضای کوچک اما دلپذیر "تئاترباران" به تماشای این نمایش نشستم و اکنون،حسب وظیفه و به رسم سپاس و تشکر از هاشمی پور و گروه بسیار توانمند نمایش که بی هیچ فشاریا تظاهری توانستند شبیبه یادماندنی را برای من وبسیاری دیگر رقم بزنند، این چند سطررا،به عنوان نقدی براین اثر،فارغ از تحلیل های هیجانی و با هدف تقویت بنیان های تئاتر کشور به خوانندگان وبخصوص به گروه نمایش ودانشجویان تئاترتقدیم می کنم.

در دقایق اول اجرا، آیرونی جاری در عنوان نمایش را، ازعناصر ذاتی ومحوری طرح دراماتیک نمایشنامه تلقی می کنم. درادامه نیز،همه ی نشانه های صحنه ایرا حاکی ازآن می یابم که این دوپهلویی،که به تدریج خود را درقالب ساختاری پرتعلیق ومعمایی آشکار می سازد ،از منظر نویسنده و کارگردان، کلیدی ترین عنصر ... دیدن ادامه ›› درفرآیند ارتباط میان صحنه و مخاطباست.اما در میانه ی کار،متوجه ی نکته ی تازه ای می شوم؛ وآن اینکه ،تصور چنین مرکزیت و محوریتی برای این متن و این اجرا، قضاوتی عجولانه بوده است.به عبارت دیگر،درمی یابم که برای "یک فیلم مستند داستانی" نفس کاربرد دوربین و مستند سازی لحظاتی از زندگی یک مرد توسط همسرش، علاوه بر فراهم کردن لحظاتی هیجانی و معما گون برای مخاطب، صرفاً بهانه ای شبه دراماتیک برای طرح موادی ازقوانین قضایی بوده است که سرکوبگرحقوق زن درجامعه ی مورد نظرهستند.
نمایش، با صحنه ی مشاجره ی عاطفی یک زن و شوهر(به نمایندگی از سوی زنان و مردان طبقه ی متوسط جامعه) آغاز می شود. زن، هنرمند است و مرد ، حقوق دان و وکیل. این ها گزینه هایی در ساختار طرح دراماتیک نمایشنامه هستند که ازیک جهت، سوخت لازم برای پیش رفت کنش دراماتیک نمایش را فراهم می کنند واز سوی دیگر، به عامل بازدارنده ای در فرآیند باورپذیری مخاطب، درجریان اجرا و بویژه پس ازپایان آن تبدیل می شوند؛ بطوریکه به رغم درگیر سازی لحظه به لحظه ی مخاطب با رویدادها و ترغیب او به پیگیری بی وقفه ی حوادث،هرگونه امکان یا احتمال برقراری یک ارتباط معنا یی و اندیشگی شفاف و روشنگر میان صحنه ومخاطب را - که از ضروریات یک گفت و گوی تئاتری موفق است- با تردید مواجه می سازد.
شوهر،به دلیل شرایط حرفه ای و تجربه هایی که از پرونده های طلاق در دادگاه ها دارد و احتمالاً(با تاکید!) تحت تاثیر ذهنیت و تلقی عوام از زندگی حرفه ای هنرمندان، از زمینه های عینی و ذهنی کافی برای بدبینی و سوء ذن نسبت به همسرش و فراهم کردن شرایط مشاجره آمیز در زندگی مشترک خود برخوردار است؛ او مخالف سفرها ی حرفه ای همسر خود با اکیپ های سینمایی و مانعی برسر راه فعالیت های حرفه ای اوست(پدیده ی آشنایی که نوعی از آن را اخیراً در حوزه ی ورزش بانوان شاهد بوده ایم). اما زن ،هنرمند سینما ست و بازهم احتملاً(با تاکید بیشتر!!) چنانچه ازتلقی عوام در مورد اهالی هنر برمی آید، بسیار حساس و هیجانی است و به همین دلیل هم از شرایط ذهنی و عاطفی لازم برای درک دغدغه های ذهنی و عاطفی شوهر خود و تلاش منطقی برای رفع آن بی بهره است؛ و نیز به همین دلیل هم، به شدت درگیر توهم توطئه یا توهم احتمال خیانت شوهر به خود است. و از همین جاست که "یک فیلم مستند داستا نی"به رغم شرایط طلایی فوق العاده ای که برای طرح یک مسئله ی اجتماعی– فرهنگی جدی و فراگیر در قالب یک درام اجتماعی مدرن دارد، درتوجیه منطق رویدادهای خود دچار ضعف می شود.
زن، که هیچ مدرکی دال برخیانت همسر خود ندارد، درنقطه ای از اتاق خواب آپارتمانشان دوربین کار می گذارد. او از شدت نا امیدی و دلزدگی از رفتار "مردسالارانه !!"ی شوهرش، گرفتار بیماری عصبی و روانی چنان شدیدی شده است که چاره ای جز خوردن قرص های اعصاب قوی در محلولی از آب پرتقال ندارد(ریحانه ی سلامت، این نقش را چنان با عتماد به نفس، پرقدرت ، تاثیرگذار و باورپذیر بازی می کند که هرگونه فرصت تامل درصحت وسقم منطق رفتارشخصیت در جریان اجرای نمایش را از مخاطب سلب می کند. واین یکی از نقاط قوت و دلایل موفقیت اجرای نمایش در قالب یک درام معمایی است) و البته، یکی از همین لیوان های آب پرتقال محتوی محلول قرص است که در پاره ی دوم نمایش، بهانه ای نه چندان باورپذیر و دراماتیک ، برای شکل گیری ماجرایی می شود که به افشای بسیاری از رازهای پنهان نمایش و دلیل انتخاب عنوان آیرونیک:"فیلم مستند داستانی" برای آن می گردد. وقتی مخاطب، پس ازپایان نمایش وگشایش رازهای آن، رفتار عصبی و غیرمنطقی این زن را در برابر رفتار انسانی ، قانونی ، باوقار و متین شوهر(با بازی بسیار زیبا، منطقی، باور پذیر والبته حق به جانب اتابک نادری ) می گذارد، نه تنها ادعای زن در مورد مردسالار! بودن او بی اساس جلوه می کند که حتی حقانیت او در انجام عمل بیمارگون فیلمبرداری از دقایق خصوصی زندگی همسرش نیز به شدت زیرسوال می رود چراکه، بنابر داده های نمایش، گریزهای مرد و معاشرت های او با زنی دیگر، نه از سر خودخواهی مردسالارانه ی او که ازسر نا امیدی و عدم تمایل همسرش برای حل بحران پیش آمده بوده است.
به این ترتیب، درمی یابیم که قهرمان و شخصیت اصلی "یک فیلم مستند داستانی"نباید زن و یا شوهری باشندکه نمایش با کشمکش میان آن ها آغاز می شود بلکه زنی است که در بخش دوم نمایش به همراه برادرش (به نمایندگی از سوی زنان و مردان طبقه ی ضعیف جامعه) و به قصد انتقام گیری به عنوان خریدار وارد خانه این زن و شوهرِ در شرف طلاق شده و ناخواسته، زن صاحب خانه وشوهراو را گرفتارهمان ستمی می کند که خود او بگونه ای هدفمند ازسوی شوهرش و با سوء استفاده از ضعف قوانین موجود ، قربانی آن بوده است.
با این تفاسیر،"یک فیلم مستند داستانی"، با درنظر گرفتن تمرکزش بر معماسازی از مناسبات میان این زن و شوهر و تاکیدات نامتوازنش به ضعف های شخصیتی آن ها،در میانه راه یک درام اجتماعی مدرن و یک درام معمایی عامه پسند گام برمی دارد وعلیرغم فضا سازی های مناسب و تکیه اش برعناصر اجرایی مطلوب و بازی های فوق العاده درونی ،حسی و زیبای بازیگران، بخاطر عدم توازن در پرداخت داستان و ضعف های ملموسش در پی ریزی منطق کنش ها و رفتار دو شخصیت اول نمایش، خود را از جایگاه یک درام اجتماعی – انتقادی ، درموقعیت یک درام معمایی عامه پسند قرارمی دهد .هرچند درچارچوب همین گرایش نمایشی نیز،تجربه ای به یادماندنی و قابل بحث را برای مخاطب خود رقم می زند.
به عبارت دیگر،"یک فیلم مستند داستانی"،ضمن ایجاد شرایط لازم برای غرق شدن مخاطب در رویداد ها و فراموش کردن زمان واقعی ،ازطریق" طراحی تعلیق های حساب شده"1،با ایجاد شکاف در منطق رویدادها و مبانی عقلانی فرآیندهای پاره ی اول خود،از امکان برقراری یک ارتباط عمیق اندیشگی و روشنفکرانه با مخاطب خود، بازمی ماند. به همین دلیل و به دلیل محوریت پاره ی اول در کلیت رویدادهای نمایش،"یک فیلم مستند داستانی"،با همه ی موفقیت اش در فراهم کردن یک تجربه ی نمایشی به یاد ماندنی برای مخاطب عام، چنانکه پیشترگفته شد، درمیانه راه یک درام اجتماعی مدرن و یک درام معمایی عامه پسند به حیات خود ادامه می دهد. واقعیتی که البته تولید کنندگانش هم،آن را پذیرفته اند و هیچگونه ادعایی فراتر ازآننداشته اند.
صرف نظراز نقطه ضعف های اشاره شده درحوزه های معناشناسی و منطق رویدادها و کنش های شخصیت زن داستان (این مسئله در مورد رفتار و کنش های دو شخصیت فرعی که اطلاعات کافی در موردشان ارائه می شود، صادق نیست)، " یک فیلم مستند داستانی"، در پرداخت فضای پرتعلیق ومعمایی، و طراحی رویدادهایی که هریک به گوشه ای از واقعیت های پنهان جامعه ی ما اشاره دارند، و بویژه در طرح بخشی ازمحرومیت های حقوقی زنان جامعه ما موفق است، اما در زمینه ی تلاش های آشکارش برای ارائه ی نقدی مستقیم و غیرمستقیم برجامعه ی مرد سالار مخاطبان خود (حسب ادعای همسر وکیل) ، کاملاً ناتوان و ناموفق باقی می ماند.
وفراموش نکنیم که عامل دوم در تشدید بحران روابط میان این زن و شوهر نیز، بازهم یک زن است (با این تفاوت که این زن، خود، قربانی ضعف ساختاری قوانین موجود در حمایت از زنان در برابر تعرضِ به عنف و سوء استفاده ی متجاوزان بوده است.)
1-از گفت و گوی سعید هاشمی نویسنده و گارگردان نمایش با حوزه ی تئاتر باشگاه خبرنگاران جوان


مجتبی مهدی زاده این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزنامه شهروند/94/8/11

نمایش در خدمت فهم مسائل اجتماعی
عباس عبدی(روزنامه نگار، پژوهشگر اجتماعی و فعال سیاسی)

روز جمعه ۸/8/1394 به دعوت کارگردان محترم تئاتر «یک فیلم مستند داستانی» به همراه همسرم به تئاتر باران رفتم. تئاتر جمع‌وجوری که شاید نزدیک به یکصد نفر جا داشت ولی در مجموع کمتر از نیمی از صندلی‌ها پر شده بود. نمی‌دانم این استقبال کم از این برنامه ارزشمند، محصول کم‌توجهی ما به این برنامه‌هاست یا ناشی از ضعف اطلاع‌رسانی دست‌اندرکاران آن است؟ و شاید هم ناشی از هر دو وجه مذکور باشد. البته خودم هم اگر دعوت نمی‌شدم یا اطلاعی از آن پیدا نمی‌کردم یا رغبت کافی برای حضور نمی‌داشتم ولی آنچه برایم جالب بود، اهمیت این تئاتر و اثرگذاری بیشتر آن از یک فیلم سینمایی مشابه است و در عین حال استقبال بسیار کمتر از آن و شاید به همین دلیل، برخی از دست‌اندرکاران تئاتر در ایران ترجیح می‌دهند که تغییر منزل داده و به سینما اسباب‌کشی کنند. اکنون وظیفه خود ... دیدن ادامه ›› می‌دانم که چند نکته را درباره آنچه دیدم، بیان کنم، شاید ادای دینی باشد به جوانانی که با شور و علاقه می‌کوشند هنر نمایشی را به جایگاه واقعی آن ارتقا دهند.
1- نخستین نکته‌ای که کاملا مشهود بود، کشش فوق‌العاده داستان بود. خلاصه داستان را چنین نوشته‌اند که «زنی که ادعا دارد به او تجاوز شده، می‌خواهد خودش متجاوز را مجازات کند ولی شوهرش مانع او می‌شود زیرا...». داستان از ابتدا با یک مضمون پرکشش آغاز می‌شود. موضوع روابط زن و شوهری، مسأله طلاق و خیانت و بدبینی و قضاوت‌ها و نگاه‌های ناشی از سوءظن. نگاهی که پر از کلیشه‌های جنسیتی است. برخی از تعارضات درونی افراد نیز در سیر ماجرا به خوبی آشکار می‌شود ولی از آن‌جا که همه چیز در ابهام و ایهام و بی‌اطلاعی شکل می‌گیرد، هرکسی برحسب گمان ناقص خود درباره دیگری قضاوت می‌کند. سوءظن و قضاوت‌های ناشی از آن اساس روابط را مخدوش می‌کند، حتی اگر این بدبینی‌ها بعضا واقعی هم باشد، لزوما آن‌طور نیست که گمان می‌رود. در هر صورت اتفاقات غیرمنتظره و پیچیده‌ای در متن داستان (که به نظر می‌رسد بخش‌هایی از آن باید واقعی باشد)، توجه حاضران در سالن را به خود جلب می‌کند. موضوعی که هر روز در مطبوعات می‌خوانیم یا از برخی اطرافیان خود داستان‌های مشابهی را می‌شنویم و درنتیجه دنبال آن هستیم که ببینیم، نتیجه چه می‌شود.
2- نکته مهم دیگر این تئاتر، دقت در بیان داستان و مطابقت داشتن آن با واقعیت‌های حقوقی جامعه است. به‌طور معمول بسیاری از فیلم‌هایی که در حوزه ناهنجاری‌های اجتماعی تولید می‌شوند، فاقد سناریویی دقیق از منظر حقوقی هستند. در این زمینه فیلم «جدایی»، آقای فرهادی از استثناها بودند که دقیقا تمام ظرایف حقوقی را در طرح روابط اجتماعی رعایت کرده و فیلم را با واقعیت بیرونی انطباق داده بود. این تئاتر نیز از این حیث فاقد اشکال بود و نشان می‌داد که کارگردان از مشاوران آگاه در این بخش از ماجرا استفاده کرده است.
3- نقطه قوت تئاتر، سناریوی قوی و معقول و بدون عیب و نقص آن بود. ضعفی که به قول بیشتر ناظران در هنر نمایشی و سینمایی ایران از هر ضعف دیگری برجسته‌تر است. به‌عنوان یک فرد علاقه‌مند به امور اجتماعی و به‌ویژه مسائل مربوط به جرم و خواننده حوادث، معتقدم که سناریوی این نمایش بسیار دقیق و خوب تنظیم شده بود.
4- بازی خوب 4 بازیگر این نمایش بر جذابیت سناریو افزوده بود و نمایش را به سطح بالاتری ارتقا داده بود. اگر یکی از بازیگران در پایان نمایش به روی صحنه حاضر نمی‌شد و با خنده‌اش از حاضران تشکر نمی‌کرد، ممکن بود حس همدردی ناشی از موقعیت تأسف‌آور وی در نمایش همچنان در ذهن تماشاگر باقی مانده باشد. درواقع آن‌قدر طبیعی و خوب بازی می‌کرد که در لحظاتی حس می‌کردیم که درحال دیدن یک واقعیت هستیم و نه یک نمایش.
5- نمایش درصدد طرح مسائل گوناگونی است ولی یکی از مهم‌ترین مسائل آن، طرح ساختار موقعیت ضعیف زن در روابط اجتماعی است. ساختاری که زنان باید هم چوب بخورند و هم پیاز و هم پول را بدهند. این ساختار از یک سو در وجوه قانونی قابل دیدن است و از آن مهم‌تر در ساختار زبانی و منطقی حاکم بر جامعه نیز وجود دارد، به‌طوری که همه حتی زنان نیز در آن چارچوب تنفس می‌کنند و حتی وقتی که برخی از زنان بخواهند گلیم خود را از آب این چارچوب بیرون بکشند، درون همان عمل می‌کنند و خودشان نیز قوام‌دهنده به آن می‌شوند. در چنین چارچوبی، هیچ راه دفاعی برای آنان باقی نمی‌ماند و باید به آن تن دهند. در این چارچوب هیچ راه گریزی از ماجرا وجود ندارد، هر راهی جز تن دادن به واقعیت مسلط، هزینه‌های بیشتری را بر وی تحمیل می‌کند. ولی اگر نصب دوربین را (برای اثبات ادعا) به‌عنوان یک امکان از تمدن جدید و ابزاری در دست همه ازجمله خانم‌ها بدانیم، به راحتی می‌توان بر چارچوب غلبه کرد. من نمی‌دانم که نویسنده و کارگردان تا چه حد این تکنولوژی را با هدف نشان دادن امکان تمدن جدید برای تغییر ساختار استفاده کرده است، تا حقیقت ماجرا را بر همگان روشن کند؟ شاید هم چنین منظوری نداشته است ولی می‌توان چنین استنباطی را هم داشت، زیرا اثبات تعرض به زنان در ساختار فعلی حقوقی و نیز منطق و فرهنگ مرسوم در جامعه کار ساده‌ای نیست، و ظاهرا تنها ضبط فیلم به‌عنوان یک ابزار مدرن است که می‌تواند کل ماجرا را دگرگون کند. آن هم از سوی خانمی که با این امکان آشناست و در کاربرد این تکنولوژی متبحر است.
6- و بالاخره اینکه این نمایش با این تعداد اندک تماشاگر نشان می‌دهد که ظرفیت‌های هنری ما به‌ویژه در میان جوانان بسیار بالاست ولی حیف که از این ظرفیت‌ها به درستی استفاده نمی‌کنیم. هزینه‌های چنین نمایشی به اندازه هزینه تولید یک سکانس از یک فیلم نبود ولی در ایجاد ارتباط با تماشاگر و انتقال حس و مفهوم و حتی میخکوب کردن بیننده تا پایان نمایش بسیار موفق‌تر از برخی از فیلم‌هایی بود که تاکنون دیده‌ام.

رضا چراغی و تئاتر بین این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزنامه جام حم- 94/8/11-علی رستگار ‌‌- گروه فرهنگ و هنر
گفت‌وگو با اتابک نادری، بازیگر «یک فیلم مستند داستانی»
آقای جنتی آب پاکی را روی دست هنرمندان ریخت!

اشاره: اتابک نادری در سال‌های گذشته مدیریت دو مجموعه مهم تئاتری کشور، یعنی تئاترشهر و تالار سنگلج را برعهده داشت و در ماه‌های اخیر هم به عنوان مدیر هماهنگی تئاتر استان‌های مرکز هنرهای نمایشی فعالیت می‌کند، اما او پیش و بیش از آن که مدیر باشد، بازیگر است و او را در نمایش‌ها و فیلم و سریال‌های مختلفی دیده‌ایم. نادری این روزها در نمایش «یک فیلم مستند داستانی» نقش یک وکیل را بازی می‌کند که به دلیل لغزش، زندگی مشترک با همسرش در معرض خطر فروپاشی قرار می‌گیرد. این نمایش که نویسندگی و کارگردانی آن را سعید هاشمی‌پور به عهده دارد، هر روز ساعت 18 در تئاتر باران اجرا می‌شود و به‌جز نادری، بازیگران دیگری چون ریحانه سلامت، سولماز نادری و مهران مرادی هم در آن بازی می‌کنند. به بهانه اجرای این نمایش و نقش متفاوت نادری با او به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه ... دیدن ادامه ›› می‌خوانید.

در نمایش «یک فیلم مستند داستانی» نقش وکیلی به نام فرهاد را بازی می‌کنید که دچار خیانت یا به عبارت بهتر لغزش و اشتباه شده است. از این که یک وکیل خطاکار را نشان می‌دهید، از زمان شروع اجرا تا این لحظه با اعتراض ویژه‌ای از سوی وکلا و حقوقدانان روبه‌رو نشده‌اید؟

نه، چون من پیش از بازی در این نقش با چند وکیل مجرب صحبت کردم تا بتوانم شخصیت باورپذیری را روی صحنه ارائه دهم. ضمن این که حقوقدانان و وکلا جزو معصومین که نیستند و مثل هر حرفه دیگری ممکن است میان آنها چند خطاکار هم باشد. فرهاد می‌توانست وکیل نبوده و مثلا پزشک یا معلم باشد و همین اشتباهی را مرتکب شود که الان در نمایش می‌بینیم. مهم این است که این آدم به اشتباهش پی می‌برد و دچار تردید می‌شود و ما لغزش و تردید را توامان در وجود او می‌بینیم. ما این نگاه را به قشر خاصی محدود نکردیم و می‌خواستیم بگوییم چنین لغزشی می‌تواند در طیف تحصیلکرده جامعه هم وجود داشته باشد. باورپذیری نقش و اثر هم به این دلیل است که ما چنین نگاهی را از جامعه گرفته و در نمایش به آن پرداخته‌ایم.

این سوال را به این دلیل پرسیدم که هنگام پخش برخی سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی، عده‌ای از صنوف مختلف تاب انتقاد ندارند و یک خطای شغلی در اثر نمایشی را به کل حرفه تعمیم می‌دهند. فکر می‌کنید چرا این اتفاق می‌افتد و مثلا پزشکان به آن شکل به «در حاشیه» مهران مدیری اعتراض می‌کنند و جامعه پرستاری درباره «شوکران» بهروز افخمی موضع می‌گیرد؟

این چیزی که می‌گویم نظر شخصی من است و به عنوان یک شهروند مطرح می‌کنم؛ این مساله به سطح شعور و آگاهی اجتماعی ما برمی‌گردد. ما در جامعه ظرفیت انتقاد بسیار کمی داریم، شما این موضوع را حتی در مناظره‌های سیاسی و مدیریتی هم می‌بینید که چهار تا آدم تاب انتقاد را در یک برنامه زنده تلویزیونی و جلوی دوربین نمی‌آورند. اینها ناشی از نوع نگاه و فرهنگ کلی جامعه است. همه ما ضمن این که اذعان داریم جامعه ما روند رو به رشد خود را هم دارد، واقفیم که کاستی‌ها و نواقصی هم موجود است. پس طبیعی است که نقدی هم می‌تواند وجود داشته باشد و در این میان هیچ طیف و قشری هم مبرا از نقد نیست. شاید ما پلیس خطاکار هم داشته باشیم، ولی در فیلم و سریال‌های تلویزیونی شاید اصلا پلیس خطاکار نشان داده نشود. این یک واقعیت اجتماعی است، اما هنوز به آن سطح از آگاهی نرسیدیم که ظرفیت طرح آن را داشته باشیم. این یک مساله عمومی و به فرهنگ ما مربوط است و ربطی به یک نهاد یا ارگان یا صنف خاص ندارد. شما به همین خاطر می‌بینید که صنف تحصیلکرده‌ای مثل پزشکان چه برخوردی با سریال آقای مدیری می‌کنند. ما در نمایش «یک فیلم مستند داستانی» با یک صنف خاص کار نداریم و فرهاد با این که یک وکیل است، اما نماینده وکلا نیست، بلکه نماینده یک قشر از جامعه است. تازه ما او را بد نشان نمی‌دهیم و او آدم بد و خبیثی نیست، بلکه فقط دچار لغزش و اشتباهی در زندگی شخصی خودش شده است. با این حال می‌بینیم خودش ترمز دستی خودش را می‌کشد و در صحنه‌ای از نمایش می‌گوید: من دارم با زندگی خودم چه کار می‌کنم؟ نویسنده اینجا می‌خواسته خردمندی این آدم را نشان دهد، شاید اگر کس دیگری بود و فرهاد این هوش را نداشت، این لغزش عمق بیشتری در زندگی‌اش پیدا می‌کرد، اما فرهاد جایی پی به اشتباه خود می‌برد و به نوعی به عامل بازدارنده خودش تبدیل می‌شود و با اتفاق پیش آمده منطقی برخورد می‌کند. در واقع فرهاد به صورت استدلالی با قضیه روبه‌رو می‌شود، حالا ممکن است تماشاگر به او حق بدهد یا ندهد. شاید نویسنده هم از بابت این نگاه قانونی و منطقی، وکالت را به عنوان حرفه فرهاد تعیین کرده است.

نمایش به واسطه شخصیت فرهاد این نگاه مشکوک جامعه به حرفه سینما را هم منعکس می‌کند و مرد به همسر کارگردانش اتهامات اخلاقی می‌زند که به نوعی محرک و انگیزه لغزش و خیانت خودش می‌شود. از نظر کسی که خودش در این فضا نفس می‌کشد، چه چیزی ضامن سلامت در این فضای مستعد التهاب است؟

تئاتر ما مثل اقتصاد‌ سیاست و فرهنگ و سینمای ماست و همه چیز به همدیگر ربط دارد. اگر حال همه بد است، تئاتر هم بد است، اگر همه‌ در حال خوب شدن هستند‌ حال تئاتر هم در حال خوب شدن است‌

ببخشید اگر صریح صحبت می‌کنم، اینجور سوءتفاهم‌ها در جامعه ما طبیعی است. مثلا ما از عملکرد جامعه پرستاران خبر نداریم، اما ممکن است حرف و حدیث‌هایی درباره آن در جامعه مطرح باشد.این برمی‌گردد به همان سطح شعور و فرهنگ اجتماعی ما. چیزهایی در جوک‌ها و طنزهای اجتماعی مطرح می‌شود که زاییده تفکرات جامعه است. دیالوگ فرهاد هم که به همسر کارگردانش می‌گوید سر لوکیشن‌ها چه خبره؟ ناشی از عدم شناخت است و پیش خودش فکر می‌کند وقتی یک گروه هنری با هم کار می‌کنند، حتما روابطشان هم نامتعارف و نامعقول است. شاید او هم حق دارد، چون در یک فضای اداری نفس می‌کشد و وقتی سرصحنه می‌آید و می‌بیند آقا و خانم در فضای راحت‌تری کار می‌کنند، برایش ایجاد شبهه می‌شود. این مساله اینقدر باید باز شود و پشت صحنه فیلم و سریال‌ها به مردم نشان داده شود تا همه ببینند و آگاه شوند. فکر کنم ماکسیم گورکی گفته است که ترس انسان از ‌ جهل اوست. ما همیشه از چیزی می‌ترسیم که نمی‌دانیم چیست و ناشناخته‌ها برایمان رعب آور است و به همین خاطر درباره آن قصه‌سرایی می‌کنیم. قضیه صنف هنری هم همین است، چون برای خیلی‌ها قابل لمس نیست و نمی‌توانند از نزدیک این فضا را ببینند و حرف‌های نادرستی درباره آن می‌زنند. اگر ما هم مثل موزه‌ها بازدید مردمی داشته باشیم و مردم عام بتوانند پشت صحنه فیلم و سریال و تئاتر را ببینند، خیلی از این قضاوت‌ها و اظهارات نادرست دیگر وجود نخواهد داشت. فرهاد هم چون شناخت درستی از صنف همسرش ندارد و احتمالا فقط یکی دو بار به پشت صحنه فیلم‌های او رفته است، تصورات دیگری سراغش می‌آید. چه‌بسا برخی موکلانش هم در این زمینه حرف‌هایی به او زده‌اند یا حتی خودشان در کار سینما بوده‌ و حرف‌های بدی از این صنف به او گفته‌اند، این ذهنیت در فرهاد تقویت هم شده باشد. معضلی هم اگر وجود دارد، فقط مربوط به تئاتر و تلویزیون و سینما نیست و به فرهنگ عمومی جامعه مربوط می‌شود. فرهنگ که مال وزارت ارشاد نیست، همان طور که هنوز نتوانسته‌ایم این تفکر را جاری کنیم تئاتر فقط متعلق به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیست، بلکه متعلق به فرهنگ کشور است و فرهنگ این کشور هم مال همه است. کما این که تعزیه فقط متعلق به ارشاد نیست، تعزیه متعلق به حوزه هنری، میراث فرهنگی و کانون‌های مساجد هم است. همان تصوری که نسبت به تعزیه داریم باید به هنر مردمی نمایش هم داشته باشیم.

یک فیلم مستند داستانی ایده جذابی دارد، اما گمان می‌کنم اثر همپای سوژه پیش نمی‌رود و می‌توانستیم به‌خصوص در میزانسن و چیدمان صحنه و آن فیلم با اجرای جذاب‌تر و ویژه‌تری روبه‌رو باشیم.

جسارتا این پرسشی است که بهتر است کارگردان به آن جواب بدهد، اما به عنوان بازیگر کار می‌گویم همه تلاش خودمان را برای ارائه نمایشی جذاب انجام داده‌ایم. اتفاقا در چند نقد مثبتی که درباره نمایش نوشته شده، روی همین چیدمان و طراحی صحنه تاکید کرده‌اند. ما در این نمایش مثل سینما، زاویه را به واسطه تغییر دکور عوض می‌کنیم و هربار بخش جدیدی از صحنه را پیش روی تماشاگر می‌گذاریم. در واقع ما دیوار چهارم را برداشته‌ایم تا تماشاگر خودش را در دل جریان اصلی قصه حس کند. به نظرم در حد همین امکانات هم اجرای خوب و جذابی را به مخاطب عرضه می‌کنیم، ولی طبیعی است که می‌شد نمایشی جذاب‌تر از این هم روی صحنه ببریم، چون در هنر چیز مطلقی وجود ندارد.

شما سابقه مدیریت در دو مجموعه تئاتری مهم کشور را داشتید. برخوردهای دوستان تئاتری با شما پس از این دو دوره مدیریت فرق کرده است؟

این سابقه تاثیری در کارم نگذاشته است و دوستان چه قبل و چه بعد از این دوران، برخورد یکسان و دوستانه‌ای با من داشتند و دارند. به هر حال من پیش از این که مدیر شوم، بازیگر بودم.

به عنوان کسی که همچنان سمت اجرایی و مدیریتی در تئاتر دارید، در اوایل آبان 94 چشم‌انداز تئاتر کشور را چگونه می‌بینید؟

تئاتر ما مثل اقتصاد، سیاست و فرهنگ و سینمای ماست و همه چیز به همدیگر ربط دارد. اگر حال همه بد است، تئاتر هم بد است، اگر همه در حال خوب شدن هستند، حال تئاتر هم در حال خوب شدن است. به هر حال همچنان امیدواریم وضعیت تئاتر خوب شود.

رفع تحریم‌ها ربطی به بهبود وضعیت تئاتر دارد؟

چه تحریم باشیم چه نباشیم، هنرمند تئاتر دارد کار خودش را می‌کند، اما چیزی که برای ما اهمیت دارد، حمایت‌های مالی دولت است. در جشن ملی سینما که من هم آنجا بودم، آقای وزیر ارشاد فرمودند تحریم‌ها برداشته شده، ولی این بودجه تا بیاید امسال دستمان را نمی‌گیرد. در واقع با این جمله آب پاکی را روی دست همه ما ریختند دیگر! (می‌خندد) امیدواریم دست‌کم در بودجه سال 95 اتفاقات خوبی برای تئاتر بیفتد.
تئاتر بین این را خواند
رضا چراغی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزنامه شرق- 94/8/11
محمد باقر نباتی(روزنامه نگار و نویسنده و کارگردان تئاتر)

نکاتی درباره نمایش ‏«یک فیلم مستند داستانی»
داستان مستند یک غافلگیری
ما غافلگیر شده‌ایم؛ یک روز صبح از خواب بیدار شده و خود را در میان‌ هزاران ‌هزار مفهوم تازه یافته‌ایم. دنیای مدرن مقتضیات خود را دارد، اما تابع آن شدن، بی‌هیچ پرسشی و برنامه‌ای برای ارتباط‌گیری با آن یا برخورد با مضراتش به صلاح است؟ گویی هرچه را از شبکه‌های ارتباطی یافته‌ایم خوب است و می‌توان به کار بست. قضیه البته به‌ همین‌ سادگی‌ها نیست. سیستم‌های ارتباطی مجازی در ١٠ سال اخیر چنان رشد سریعی داشته که در جوامعی مانند جامعه ما تا کسی بجنبد از برای تحلیل و شناخت و برنامه‌ریزی برای نوع و شیوه دریافت و پاسخ به آن، سیل خروشانش خیلی‌ها را ربوده و بسیاری را بی‌خانمان کرده. قضیه به این شدت از یأس و منفی‌انگاری نیز نیست. دنیا، دنیای مدرن است با همه اقتضائات خوب و بدش و تجربه‌های توسعه‌یافته و نتیجه‌بخشش. البته سیاه و سفید دیدن چنین اموری ... دیدن ادامه ›› ره به جایی نمی‌برد، اما این سؤال مطرح است که آیا ما در برابر پدیده‌های نوظهور اجتماعی و اشکال رفتاری جدید، نقشه‌ای اندیشیده‌شده داریم یا نه؟ و اگر نه، زمان بررسی آن کی خواهد بود؟ آیا باید اجازه دهیم هجمه رفتارهای گونه‌گون ما را اسیر وهم و دلربایی‌های خود کند یا که نه، بیندیشیم به عواقب بی فکری درباره چیزهایی که بنیان‌های اخلاقی جامعه ما را به خطر می‌اندازد؟ و در این سال‌ها نیک دانسته‌ایم که سانسور و حذف در این مقوله نه‌تنها کارساز نیست، بلکه کارخراب‌کن هم هست. در همین مقدمه این هم بایسته گفتن است: تعریف ما از اخلاق در جامعه امروز ایران و نسبت آن با دنیای بدون مرز و در حال گسترش چیست؟ گرچه پاسخ به این پرسش‌ها مقالی جدا می‌طلبد و محفلی دیگر. نمایش «یک فیلم مستند داستانی» نوشته و کار سعید هاشمی‌پور؛ از آن دست نمایش‌هایی است که غافلگیرت می‌کند. هم جهان داستانی و روایی آن غافلگیر‌کننده است هم در اجزای اجرائی و نمودی‌اش عنصر غافلگیری را با خود دارد. نمایشی است که به اخلاق توجه می‌کند، بی‌آنکه آن را قضاوت کند.
زن و مردی در آستانه جدایی، آگهی فروش آپارتمان منتشر کرده‌اند و همین آگهی روزنامه‌ای تبدیل شده به آگاهی از روزمره‌های یکدیگر که با ورود افراد دیگر به جامعه کوچک خانواده‌شان تبدیل به چالشی اساسی درباره راستی و ناراستی رفتار و گفتار انسان‌ها و امر اخلاقی می‌شود. داستان گرچه ساده و بی‌تکلف است، اما چنان در پیچ‌وتاب تفکرات هریک از شخصیت‌ها تاب می‌خورد که مخاطب فعال را به تفکر درباره درستی و نادرستی کردار کاراکترها وا‌می‌دارد و اینک این مخاطب است که در ورای صحنه به خود و دیگران می‌اندیشد و به جامعه‌ای می‌نگرد که درگیر پنهان‌کاری‌هاست. همه ما چیزی برای پنهان‌کردن داریم، اما دنیای مدرن دنیای اتاق‌های شیشه‌ای است و گویا قرار نیست هیچ‌چیز پنهان بماند. همان‌طور که دولت‌ها و شبه‌دولت‌ها به سرقت اطلاعات یکدیگر مبادرت می‌کنند و اسنودن‌هایی پیدا می‌شوند که محرمانه‌ترین اطلاعات دولت‌ها را فاش می‌کنند؛ در سوی اجتماعی و سطوح میانی جوامع نیز با بهره‌گیری از امکانات مدرن رفتارها مبرهن و پندارها حدس‌زدنی شده‌ است؛ گرچه شاید همه‌اش یک حدس و گمان فانتزی بنماید! در «یک فیلم مستند داستانی» پشت تصویر ویدئویی، رفتاری جریان دارد که گویا پنهان است، اما فاعلان بی‌خبر از زیرنظر بودن‌اند و گمراهان در پی داوری هستند. قضاوت‌کردن آدم‌ها تبدیل به امری عادی شده و قبح ارتباط با دیگری شکسته شده است. این در جریان سیلاب رفتارهای شبکه‌ای، اینک امری مذموم به شمار نمی‌رود، اما اگر تب‌وتاب این سال‌های هیجان‌آلود فرو بنشیند آیا باز جامعه خواهد توانست به رفتارهای خارج از عرف چراغ سبز نشان دهد؟ خیانت در هر درجه و طبقه‌ای خیانت است و اسم دیگری ندارد. هیچ لغت‌نامه‌ای نزد ملل و ادیان مختلف درباره این موضوع تصوری مغایر با هم ندارد، اما اکنون، خائنان برای فعل خود اسامی مفرحی انتخاب می‌کنند؛ یک دوستی ساده! نیازمند تمدید قوا! محتاج یک هوای تازه‌تر! تفنن مدرن! آسودن از عادت‌های روزمره! و... .
در «یک فیلم مستند داستانی» خیانت نضج گرفته است و وسیله‌ای منتسب به دنیای مدرن آن را ثبت کرده است. راه فراری نیست. توجیهی لازم نیست، اما همان عمل خائنانه می‌تواند در اثر بی‌توجهی یا شدت عصیان یکی از طرفین، به جنایت بینجامد. در «یک فیلم مستند داستانی»، جنین جنایت منعقد نمی‌شود، اما دو قلب همراه از هم منفک می‌شوند. زن و مرد که عاشقانه با هم زندگی می‌کرده‌اند، اینک در بزنگاه جدایی عاطفی، حرف زیادی برای گفتن ندارند، بلکه این اسناد و مدارک است که افشاگرانه پیش می‌تازد و به تخریب اعتماد ناچیز باقی‌مانده بین طرفین منجر می‌شود. شاید اگر در بهره‌گرفتن از ابزار مدرن ضبط و ثبت، کمی منصفانه‌تر یا حتی مقتصدانه عمل می‌شد، چنین فاجعه اخلاقی بروز نمی‌کرد. این می‌تواند همان فصل مجزای اخلاق و تعهدات اخلاقی در دنیای قدیم و جدید باشد.
دنیای قدیم در اعتلای اخلاق چنان سخت‌گیرانه پیش می‌رفت که پنهان‌کردن امر غیراخلاقی سر‌زده از افراد را مباح می‌شمرد، اما در جهان معاصر، شفافیت حرف اول و آخر را می‌زند و علنی‌شدن چنین اموری، ضامن سلامتی جوامع شمرده می‌شود؛ چراکه همه تحت نظریم و بر یک کشتی آبگینه‌ای سواریم در دریایی متموج از اطلاعات شبکه‌ای! جامعه کوچک چهار نفره‌ای که در «یک فیلم مستند داستانی» شکل می‌گیرد، چنان بیمار و ناقص است که هیچ دوامی نمی‌یابد و هریک با تردیدهای‌شان به راهی می‌روند. راهی که در روایت این نمایش، پایان محتومی ندارد و مخاطب فعال‌تر از گذشته می‌تواند به راه‌های مختلفی برای پایان داستان بیندیشد. شاید همه اینها یک بازی است؛ بازی‌دادن یکدیگر برای دریافت‌های شخصی. پازلی با چند تکه گمشده که حریصانه در پی یافتنش هستیم و البته نمی‌دانیم پازلی که تکمیل خواهد شد، شاید تصویری اعوجاج‌گونه و معناباخته از خود ما و زندگی‌مان باشد. شاید همه درگیر یک بازی خطرناک هستیم با سندسازی‌ها و مستندکردن‌ رفتار همدیگر؛ بی‌توجه به مبانی حقوقی و جزایی‌اش. حتی وکیل داستان نیز در برابر ضبط تصویر، دعوای حقوقی نمی‌کند، شاید بازی را باخته است و شاید به راهی دیگر می‌اندیشید. چنین است که نمایش، در راه بردن مخاطب برای نگریستن از زوایای متعدد موفق عمل می‌کند. شرایط بغرنج اجتماعی و خانوادگی می‌تواند افراد را به سمت طراحی توطئه‌های ریز و درشت سوق دهد. به اینکه چگونه از کار عضو دیگر جامعه کوچکش سر در بیاورد یا دستش را رو کند! این وقتی رخ می‌دهد که اعتماد از میان رفته و کاسه صبر افراد سرریز شده است. در چنین وضعیتی است که خانواده و خانه به جای آنکه جامعه‌ای کوچک و مؤثر در اعتلای عمومی باشد به سلولی سرطانی بدل می‌شود که می‌تواند ریشه‌دار شده و بیماری را گسترش دهد. بخشی از جامعه نیز در وضع بد اقتصادی و زیر فشارهای مالی به ناهنجاری‌های دیگر رو می‌آورند و گاهی چنان می‌اندیشند که باید داد خود از بیدادگران بستانند و در چنان قاموسی، بیدادگر همان طبقه متوسطی است که بهره‌ای از دارایی دارد. بخشی از جامعه با این نگاه علیه بخش دیگر به نظر خود ستمگر، می‌آشوبد و حتی اگر نتوانست کار مهمی انجام دهد، قالپاق‌دزد می‌شود، اما شرایط همیشه بر یک مدار ازپیش‌تعریف‌شده استوار نیست.
«یک فیلم مستند داستانی» بی‌هیچ تکلفی و البته با هوشمندی و ظرافت، گوشه‌ای از تبعات زندگی پیچیده و درگیر در مشکلات گوناگون را نشان می‌دهد و نشان می‌دهد که اگر زنجیره ارتباط اخلاقی بگسلد، فردای تیره‌ای در پیش است. بازیگران به‌دور از ادا و اصول نقش می‌آفرینند و زندگی قابل تصوری برای مخاطب خلق می‌کنند؛ به‌ویژه اتابک نادری که در خلق «آن» نمایش، بسیار موفق عمل می‌کند و ظرافت‌های بازی‌اش ستودنی است. از سویی طراحی صحنه بسیار کاربردی و موجز توانسته است به درگیرشدن مخاطب با داستان و نمایش کمک کند و حواس تماشاگر را پرت نکند. این حتی در کارگردانی و تغییرات صحنه نیز به چشم می‌خورد، ما از زوایای مختلف، زندگی جاری در صحنه را می‌بینیم و حتی ما نیز به ورطه قضاوت‌کردن درمی‌افتیم، اما باز راهی تازه پیش پای خود می‌یابیم. راهی که می‌گوید قضاوت نکن و فقط بیندیش. ما از درون پرده نمایش یک فیلم، وارد دنیایی مملو از تردید آدم‌هایی می‌شویم که در زندگی روزمره‌مان بسیار با نمونه‌هایی از این نوع روبه‌رو هستیم و می‌توان پس از دیدن «یک فیلم مستند داستانی» به مستندهایی اندیشید که لازم است از رفتارهای متعارض و دگرگونه و ناسالم، ساخت و نمایش داد؛ چرا که اکنون، زمان بی‌توجهی به رخدادهای متأثر از رسانه‌های مجازی نیست. مواظب باشیم غافلگیر توفان‌های دائمی تردیدهای مجازی نشویم.
رضا چراغی و تئاتر بین این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزنامه شرق- 94/8/11
محمد باقر نباتی(روزنامه نگار و نویسنده و کارگردان تئاتر)

نکاتی درباره نمایش ‏«یک فیلم مستند داستانی»
داستان مستند یک غافلگیری
ما غافلگیر شده‌ایم؛ یک روز صبح از خواب بیدار شده و خود را در میان‌ هزاران ‌هزار مفهوم تازه یافته‌ایم. دنیای مدرن مقتضیات خود را دارد، اما تابع آن شدن، بی‌هیچ پرسشی و برنامه‌ای برای ارتباط‌گیری با آن یا برخورد با مضراتش به صلاح است؟ گویی هرچه را از شبکه‌های ارتباطی یافته‌ایم خوب است و می‌توان به کار بست. قضیه البته به‌ همین‌ سادگی‌ها نیست. سیستم‌های ارتباطی مجازی در ١٠ سال اخیر چنان رشد سریعی داشته که در جوامعی مانند جامعه ما تا کسی بجنبد از برای تحلیل و شناخت و برنامه‌ریزی برای نوع و شیوه دریافت و پاسخ به آن، سیل خروشانش خیلی‌ها را ربوده و بسیاری را بی‌خانمان کرده. قضیه به این شدت از یأس و منفی‌انگاری نیز نیست. دنیا، دنیای مدرن است با همه اقتضائات خوب و بدش و تجربه‌های توسعه‌یافته و نتیجه‌بخشش. البته سیاه و سفید دیدن چنین اموری ... دیدن ادامه ›› ره به جایی نمی‌برد، اما این سؤال مطرح است که آیا ما در برابر پدیده‌های نوظهور اجتماعی و اشکال رفتاری جدید، نقشه‌ای اندیشیده‌شده داریم یا نه؟ و اگر نه، زمان بررسی آن کی خواهد بود؟ آیا باید اجازه دهیم هجمه رفتارهای گونه‌گون ما را اسیر وهم و دلربایی‌های خود کند یا که نه، بیندیشیم به عواقب بی فکری درباره چیزهایی که بنیان‌های اخلاقی جامعه ما را به خطر می‌اندازد؟ و در این سال‌ها نیک دانسته‌ایم که سانسور و حذف در این مقوله نه‌تنها کارساز نیست، بلکه کارخراب‌کن هم هست. در همین مقدمه این هم بایسته گفتن است: تعریف ما از اخلاق در جامعه امروز ایران و نسبت آن با دنیای بدون مرز و در حال گسترش چیست؟ گرچه پاسخ به این پرسش‌ها مقالی جدا می‌طلبد و محفلی دیگر. نمایش «یک فیلم مستند داستانی» نوشته و کار سعید هاشمی‌پور؛ از آن دست نمایش‌هایی است که غافلگیرت می‌کند. هم جهان داستانی و روایی آن غافلگیر‌کننده است هم در اجزای اجرائی و نمودی‌اش عنصر غافلگیری را با خود دارد. نمایشی است که به اخلاق توجه می‌کند، بی‌آنکه آن را قضاوت کند.
زن و مردی در آستانه جدایی، آگهی فروش آپارتمان منتشر کرده‌اند و همین آگهی روزنامه‌ای تبدیل شده به آگاهی از روزمره‌های یکدیگر که با ورود افراد دیگر به جامعه کوچک خانواده‌شان تبدیل به چالشی اساسی درباره راستی و ناراستی رفتار و گفتار انسان‌ها و امر اخلاقی می‌شود. داستان گرچه ساده و بی‌تکلف است، اما چنان در پیچ‌وتاب تفکرات هریک از شخصیت‌ها تاب می‌خورد که مخاطب فعال را به تفکر درباره درستی و نادرستی کردار کاراکترها وا‌می‌دارد و اینک این مخاطب است که در ورای صحنه به خود و دیگران می‌اندیشد و به جامعه‌ای می‌نگرد که درگیر پنهان‌کاری‌هاست. همه ما چیزی برای پنهان‌کردن داریم، اما دنیای مدرن دنیای اتاق‌های شیشه‌ای است و گویا قرار نیست هیچ‌چیز پنهان بماند. همان‌طور که دولت‌ها و شبه‌دولت‌ها به سرقت اطلاعات یکدیگر مبادرت می‌کنند و اسنودن‌هایی پیدا می‌شوند که محرمانه‌ترین اطلاعات دولت‌ها را فاش می‌کنند؛ در سوی اجتماعی و سطوح میانی جوامع نیز با بهره‌گیری از امکانات مدرن رفتارها مبرهن و پندارها حدس‌زدنی شده‌ است؛ گرچه شاید همه‌اش یک حدس و گمان فانتزی بنماید! در «یک فیلم مستند داستانی» پشت تصویر ویدئویی، رفتاری جریان دارد که گویا پنهان است، اما فاعلان بی‌خبر از زیرنظر بودن‌اند و گمراهان در پی داوری هستند. قضاوت‌کردن آدم‌ها تبدیل به امری عادی شده و قبح ارتباط با دیگری شکسته شده است. این در جریان سیلاب رفتارهای شبکه‌ای، اینک امری مذموم به شمار نمی‌رود، اما اگر تب‌وتاب این سال‌های هیجان‌آلود فرو بنشیند آیا باز جامعه خواهد توانست به رفتارهای خارج از عرف چراغ سبز نشان دهد؟ خیانت در هر درجه و طبقه‌ای خیانت است و اسم دیگری ندارد. هیچ لغت‌نامه‌ای نزد ملل و ادیان مختلف درباره این موضوع تصوری مغایر با هم ندارد، اما اکنون، خائنان برای فعل خود اسامی مفرحی انتخاب می‌کنند؛ یک دوستی ساده! نیازمند تمدید قوا! محتاج یک هوای تازه‌تر! تفنن مدرن! آسودن از عادت‌های روزمره! و... .
در «یک فیلم مستند داستانی» خیانت نضج گرفته است و وسیله‌ای منتسب به دنیای مدرن آن را ثبت کرده است. راه فراری نیست. توجیهی لازم نیست، اما همان عمل خائنانه می‌تواند در اثر بی‌توجهی یا شدت عصیان یکی از طرفین، به جنایت بینجامد. در «یک فیلم مستند داستانی»، جنین جنایت منعقد نمی‌شود، اما دو قلب همراه از هم منفک می‌شوند. زن و مرد که عاشقانه با هم زندگی می‌کرده‌اند، اینک در بزنگاه جدایی عاطفی، حرف زیادی برای گفتن ندارند، بلکه این اسناد و مدارک است که افشاگرانه پیش می‌تازد و به تخریب اعتماد ناچیز باقی‌مانده بین طرفین منجر می‌شود. شاید اگر در بهره‌گرفتن از ابزار مدرن ضبط و ثبت، کمی منصفانه‌تر یا حتی مقتصدانه عمل می‌شد، چنین فاجعه اخلاقی بروز نمی‌کرد. این می‌تواند همان فصل مجزای اخلاق و تعهدات اخلاقی در دنیای قدیم و جدید باشد.
دنیای قدیم در اعتلای اخلاق چنان سخت‌گیرانه پیش می‌رفت که پنهان‌کردن امر غیراخلاقی سر‌زده از افراد را مباح می‌شمرد، اما در جهان معاصر، شفافیت حرف اول و آخر را می‌زند و علنی‌شدن چنین اموری، ضامن سلامتی جوامع شمرده می‌شود؛ چراکه همه تحت نظریم و بر یک کشتی آبگینه‌ای سواریم در دریایی متموج از اطلاعات شبکه‌ای! جامعه کوچک چهار نفره‌ای که در «یک فیلم مستند داستانی» شکل می‌گیرد، چنان بیمار و ناقص است که هیچ دوامی نمی‌یابد و هریک با تردیدهای‌شان به راهی می‌روند. راهی که در روایت این نمایش، پایان محتومی ندارد و مخاطب فعال‌تر از گذشته می‌تواند به راه‌های مختلفی برای پایان داستان بیندیشد. شاید همه اینها یک بازی است؛ بازی‌دادن یکدیگر برای دریافت‌های شخصی. پازلی با چند تکه گمشده که حریصانه در پی یافتنش هستیم و البته نمی‌دانیم پازلی که تکمیل خواهد شد، شاید تصویری اعوجاج‌گونه و معناباخته از خود ما و زندگی‌مان باشد. شاید همه درگیر یک بازی خطرناک هستیم با سندسازی‌ها و مستندکردن‌ رفتار همدیگر؛ بی‌توجه به مبانی حقوقی و جزایی‌اش. حتی وکیل داستان نیز در برابر ضبط تصویر، دعوای حقوقی نمی‌کند، شاید بازی را باخته است و شاید به راهی دیگر می‌اندیشید. چنین است که نمایش، در راه بردن مخاطب برای نگریستن از زوایای متعدد موفق عمل می‌کند. شرایط بغرنج اجتماعی و خانوادگی می‌تواند افراد را به سمت طراحی توطئه‌های ریز و درشت سوق دهد. به اینکه چگونه از کار عضو دیگر جامعه کوچکش سر در بیاورد یا دستش را رو کند! این وقتی رخ می‌دهد که اعتماد از میان رفته و کاسه صبر افراد سرریز شده است. در چنین وضعیتی است که خانواده و خانه به جای آنکه جامعه‌ای کوچک و مؤثر در اعتلای عمومی باشد به سلولی سرطانی بدل می‌شود که می‌تواند ریشه‌دار شده و بیماری را گسترش دهد. بخشی از جامعه نیز در وضع بد اقتصادی و زیر فشارهای مالی به ناهنجاری‌های دیگر رو می‌آورند و گاهی چنان می‌اندیشند که باید داد خود از بیدادگران بستانند و در چنان قاموسی، بیدادگر همان طبقه متوسطی است که بهره‌ای از دارایی دارد. بخشی از جامعه با این نگاه علیه بخش دیگر به نظر خود ستمگر، می‌آشوبد و حتی اگر نتوانست کار مهمی انجام دهد، قالپاق‌دزد می‌شود، اما شرایط همیشه بر یک مدار ازپیش‌تعریف‌شده استوار نیست.
«یک فیلم مستند داستانی» بی‌هیچ تکلفی و البته با هوشمندی و ظرافت، گوشه‌ای از تبعات زندگی پیچیده و درگیر در مشکلات گوناگون را نشان می‌دهد و نشان می‌دهد که اگر زنجیره ارتباط اخلاقی بگسلد، فردای تیره‌ای در پیش است. بازیگران به‌دور از ادا و اصول نقش می‌آفرینند و زندگی قابل تصوری برای مخاطب خلق می‌کنند؛ به‌ویژه اتابک نادری که در خلق «آن» نمایش، بسیار موفق عمل می‌کند و ظرافت‌های بازی‌اش ستودنی است. از سویی طراحی صحنه بسیار کاربردی و موجز توانسته است به درگیرشدن مخاطب با داستان و نمایش کمک کند و حواس تماشاگر را پرت نکند. این حتی در کارگردانی و تغییرات صحنه نیز به چشم می‌خورد، ما از زوایای مختلف، زندگی جاری در صحنه را می‌بینیم و حتی ما نیز به ورطه قضاوت‌کردن درمی‌افتیم، اما باز راهی تازه پیش پای خود می‌یابیم. راهی که می‌گوید قضاوت نکن و فقط بیندیش. ما از درون پرده نمایش یک فیلم، وارد دنیایی مملو از تردید آدم‌هایی می‌شویم که در زندگی روزمره‌مان بسیار با نمونه‌هایی از این نوع روبه‌رو هستیم و می‌توان پس از دیدن «یک فیلم مستند داستانی» به مستندهایی اندیشید که لازم است از رفتارهای متعارض و دگرگونه و ناسالم، ساخت و نمایش داد؛ چرا که اکنون، زمان بی‌توجهی به رخدادهای متأثر از رسانه‌های مجازی نیست. مواظب باشیم غافلگیر توفان‌های دائمی تردیدهای مجازی نشویم.
رضا چراغی و تئاتر بین این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به نمایش «یک فیلم مستند داستانی»
فراتر از یک قصه معمایی
کاظم هژیرآزاد. بازیگر و منتقد
سعید هاشمی‌پور، نویسنده و کارگردان نمایش «یک فیلم مستند داستانی»، موضوع نمایش‌نامه خود را به صورت موجز و مفیدی در یادداشت کوتاهی چنین توصیف می‌کند: «زن و شوهری خانه خود را برای فروش، آگهی می‌کنند. افرادی به بهانه بازدید، اما با هدف سرقت به خانه آنها می‌روند. زن یکی از آنها را ‌گیر می‌‌اندازد و از شوهرش می‌خواهد که او را بکشد، به‌طور حتم نمی‌توان کسی را به جرم سرقت چند تکه جواهر کشت؛ مگر آنکه جرمی بسیار بزرگ‌تر مرتکب شده باشد که در همه فرهنگ‌ها مجازاتی بسیار سنگین دارد»... . این نمایش‌نامه اثری رئالیستی و به‌روز است که باوجود گذشت سال‌ها، به‌لحاظ مضمون هنوز هم به‌شدت تازه و دارای طراوت است، با آنکه داستانی معمایی و پیچیده دارد، اما روابط زناشویی و شک‌‌ها و تردیدهایی که در یک زندگی مشترک به وجود می‌آید را واکاوی می‌کند. اما این یادداشت مفید همه آنچه را که می‌توان درباره این نمایش گفت بیان نمی‌کند. آنچه از دیدن این نمایش به مخاطب دست می‌دهد، یک تأثیر ساده از شنیدن و دیدن یک قصه معمایی و حادثه‌ای نیست. بلکه نمایش مخاطب را با مسائل ریزتر روانی یک ارتباط مثلثی و زمینه اجتماعی و تربیتی و روان‌شناسانه درخصوص سردی روابط بین زن و شوهر و تبعات محتمل آن در یک جامعه پرتناقض آشنا می‌کند. نویسنده و کارگردان در یادداشتش آورده نمایشش واقع‌گرایانه است. می‌توان گفت که ماهیت و درون‌مایه این نمایش واقع‌گرایانه است، اما استفاده از عنصر غیرمعمول سینما در تئاتر، آن را از واقع‌گرایی منفصل می‌کند. اما این فاصله زیر سلطه مسئله پیچیده‌ای که مطرح ... دیدن ادامه ›› می‌کند اهمیت خود را از دست می‌دهد و به‌عنوان یک قرارداد پذیرفته می‌شود. روبه‌روی مخاطب، اتاق نشیمن یک آپارتمان معمولی است اما پرده نقره‌ای نمایش فیلم درست روبه‌روی تماشاگر که جابه‌جا در خلال نمایش فلش‌بک مناسباتی که بر این زن و شوهر می‌رود را نشان می‌دهد ماهیتی دوگانه می‌یابد. فیلمی که دوربینش توسط زن برای کشف روابط نامشروع شوهرش در کمد کار گذاشته شده است.
دوربینی که قرار است نقش برملاسازی رابطه شوهر را افشا کند اما ناخواسته و اتفاقی ارتکاب به دزدی را هم ضبط کرده است. این ترفند گره‌گشا و غافلگیرکننده، اگرچه در روند قصه واقع‌گرایانه غیرعادی است اما تمهید جذابی برای ذهن تماشاگر است و در جای خود کمک خوبی به روند و پیشبرد و اکتشاف پیچ‌های نمایش قصه می‌کند. جابه‌جایی مبلمان برای نشان‌دادن گذشت زمان و زاویه دید تماشاگر، زمان زیادی می‌برد. البته زاویه دیدی که در ورودی به اتاق خواب یا ورودی خانه عوض نمی‌شود! تغییر این زاویه دید و تعویض مکان نمایش خاطره حسرت‌بار را در ذهن بیدار می‌کند که ٧٠ سال پیش یعنی در سال ١٣٢٥ «عبدالحسین نوشین» در ساخت سالن نمایش «فردوسی»، با همکاری «ولی‌اله خاکدان»، صحنه‌گردان، از آن استفاده کرد تا معضل نمایش‌هایی که نیاز به تعویض دو دکور یا بیشتر را دارد حل کند و اکنون... بگذریم.
قصه وصف اتفاقاتی است که می‌تواند هم خیالی و هم واقعی باشد. چیزی که شاید بتوان گفت این است که نویسنده و کارگردان تنها و صاف بی‌غرض است یا قضاوتش به‌کلی پنهان است. به این اعتبار می‌توان گفت که رئالیسمی غیرفعال است. او علت‌ها را به جز اشاره کوچکی از طرف فرهاد - شوهر- که اظهار می‌کند مویت را چرا رنگ نمی‌کنی تا تنوع و تاز‌گی در تو ببینم، به علت‌های دیگری اشاره نمی‌کند که به نظر می‌رسد مهم‌ترین نکته در محتوای فکری اثر باشد که کمبود یا نبود آن قصه را فقط به قصه‌ای حادثه‌ای تبدیل می‌کند. مرجان هرجوری خواستی آرایش کردم و لباس پوشیدم... می‌خواهی موهامو بلوند کنم و وزنم‌رو زیاد کنم که شبیه کی بشم؟ شوهر در پاسخ می‌گوید: فرهاد هیچی فقط یه‌کم تنوع... . این دو جمله مختصر نکته‌ای را در دل خود نهفته دارد و علت را روشن‌تر می‌کند که شوهر طالب تنوع در صورت و سیرت زن است و زن اگرچه پی به رابطه همسرش برده، اما دچار نوعی بیماری شیزوفرنیک و بدگمانی مفرط است که قدرت حل معضل را از او گرفته به‌طوری‌که به‌جای جست‌وجو و تلاش در جهت حل مشکل به خودزنی می‌پردازد و مرتب به داروی خواب‌آور پناه می‌برد تا آلام خود را تسکین دهد. زن که به تنوع در رفتار و کردار و آرایش سروصورت و سلوک شخصی اعتقادی ندارد، از مرد دوری می‌کند. این ناآگاهی مشکل را دوبرابر کرده و مرد که زنش را دوست دارد و مطابق شعور باطنی‌اش رابطه نامشروع را نمی‌پسندد اما رفتار غیرمعقول زن او را در مواجهه با یک مورد تازه سردرگم می‌کند و بیش‌ازپیش به‌سوی رفتار غیرمتعارف سوق می‌دهد.
بنابراین نمایش تنها یک اثر حادثه‌ای و معمایی نیست بلکه بیشتر اثری روان‌شناسانه عبرت‌آموز و ایضا حادثه‌ای است. بزرگان گفته‌اند هنرمند، پزشک روح جامعه است. اگر به این قول باورمند باشیم، به نظر می‌رسد که «هاشمی‌پور» این نمایش را- که از ساختار خوبی در طیف نوشته‌هایی از این دست برخوردار بوده و دارای ارزش‌های مشخصی نیز هست- اگر به یک روان‌شناس کارکشته نشان می‌داد و کمی درخصوص علت‌های این سردی بین زن و شوهر کنکاش می‌کرد و سخن می‌گفت، قصه‌اش فعال‌تر و عبرت‌آموزتر و به گفته تولستوی که گفت: «نقش هنر سرایت است»، مؤثر‌تر بود. این نمایش را اتابک نادری، ریحانه سلامت، سولماز نادری و مهران مرادی بازآفرینی می‌کنند.
تیاتر باران این را خواند
رضا چراغی و تئاتر بین این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت دکتر رحمت امینی درباره نمایش "یک فیلم مستند داستانی"
خوشبختانه فرصت پیدا کردم و نمایش "یک فیلم مستند داستانی "به کارگردانی "سعید هاشمی پور" را در تماشاخانه ی "باران " دیدم
نوشتن یادداشتی کامل و مفصل را به فرصتی دیگر و پس از تماشای دوباره ی این اثر موکول می کنم اما دراین مجال توصیه می کنم که دیدن این نمایش اجتماعی جسورانه را از دست ندهید.
هاشمی پور توانسته است با نگارش نمایشنامه ای
مبتنی بر طرحی جذاب وتعلیقی مناسب و با عبور از لبه ی تیغ مسائل مبتلابه اجتماع که امروزه به جز صحنه ی تئاتر نمی توان آن را به این وضوح به نمایش گذارد،سویه ای هشداردهنده به اثر ببخشد
بازیگران نیز که از اهالی باتجربه ی تئاتر هستند(اتابک نادری، ریحانه سلامت و....) بادرک درست موقعیت و ارائه ی بازی های منطقی و باورپذیر ، اثری موفق را در برابر چشم مخاطبان قرار می دهند
امیدوارم این نمایش در روزهای آینده با رونق حضور مضاعف تماشاگران روبه رو شود.
عاطفه میرزانجفی و سحر غنی زاده این را خواندند
حامد شریفی و رضا چراغی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یاداشت سیروس همتی (نویسنده، کارگردان و بازیگر تاتر و سینما) درباره نمایش یک فیلم مستند داستانی
در روزگاری که اطراف تاتر ما را اجراهای خارجی و داخلی(البته نه از نوع جنایی)پر کرده است. نمایش یک فیلم مستند داستانی یکی از بهترین ها در ژانر معمایی است. متن اثر یک متن هیچکاک وار و سراسر تعلیق است. دلهره و اضطراب. نمایش، همان دلهره و اضطراب امروز بشر است. خیانت و دلهره  بعد از آن... نمایش، نمایشی است قابل قبول. بدون اغراق از هر بابت. طراحی صحنه کاربردی، با ان چرخش ۳۶۰ درجه. بازیگری، یا ان صداقت و روانی اش. کارگردانی راحت و بی غش؛ عین زندگی. استفاده درست و بهینه از فیلم و ویدیو پروجکشن و... با همه این تفاسیر، انچه اهمیت دارد کلیت کار است ک دست مریزاد دارد. تبریک و دو صد تبریک.
عاطفه میرزانجفی و سحر غنی زاده این را خواندند
رضا چراغی و حامد شریفی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت شیرین بزرگمهر درباره نمایش یک فیلم مستند داستانی
دیروز (27 مهرماه) ساعت 6 عصر همراه با تعدادی از دانشجویان کارگردانی و بازیگری دانشکده سینما- تئاتر، به سالن باران برای  دیدن نمایش«یک فیلم مستند داستانی» که نویسنده و کارگردانش سعید هاشمی پور بود رفتیم. داستان با موضوعی تکراری و متداولِ یعنی خیانت مرد به همسرش یا تصور خیانت مرد به همسرش شروع می شد. با خود گفتم آه این غروب خسته کننده را چگونه خواهم گذراند ... اما ابدا این طور نگذشت. خلق داستانی دیگر درون این متن و روایت های گوناگونی که توسط تک تک شخصیت ها بیان می شد این نمایش ساده را به سوی پیچیدگی هایی که تعلیق های فراوان و جذابی داشت پیش می برد و تماشاگر را دایم در انتظار روایتی دیگر می نشاند و فیلم که خود روایتی دیگر را بیان می کرد به گیرایی کار کمک بسیار می کرد و شخصیت پردازی دوگانه شخصیت ها که بازیگران سعی در بازآفرینی آن ها داشتند، نشان از درک کارگردان از متن خودش داشت. این کار که را به سعید هاشمی پور که در دوران دانشجویی اش هم خلاقانه کار می کرد تبریک می گویم.

  
حمیده صمدی و عاطفه میرزانجفی این را خواندند
رضا چراغی و حامد شریفی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد احمدرضاحجارزاده بر "نمایش یک فیلم مستند داستانی"
روزنامه هفت صبح/دوشنبه 27 مهر
جدایی مرجان از فرهاد
چرا باید این نمایش را دید؟/ طی ده سال گذشته، تولید و اجرای نمایش‌های اجتماعی افزایش چشم‌گیری داشته و این رویداد،نشان از التهابی است که جامعه را فرا گرفته و هنرمندان را به واکنش یا اعتراض با ابزار موثر هنر وا داشته است. سعید هاشمی‌پور در نمایش «یک فیلم مستند داستانی» سراغ یکی از شدیدترین و مهم‌ترین معضل‌های اجتماعی این سال‌ها، یعنی خیانت رفته،و چه خوب که پرداختن به این موضوع، بهانه‌یی شده تا پای دیگر مسائل و مصائب اجتماعی مثل تعرض به نوامیس، بی‌کاری،فقر و سرقت نیز به میدان کشیده بشود. نمایش «یک...»،اثری ساده و بی‌ادعاست و مانند نام نمایش،اصل را بر صداقت و مستندگرایی گذاشته است.از این‌رو در هیچ‌کجای نمایش،ردی از اغراق و خیال‌پردازی نمی‌بینیم. جهان اثر مطابق بر همان است که در فضای جامعه و اطراف خود می‌بینیم.داستان با یک گره کوچک شروع می‌شود.مرجان ـ ریحانه سلامت ـ نسبت به همسرش فرهاد ـ اتابک نادری ـ شک کرده و دچار توهم خیانت از سوی او شده.در حالی‌که به تدریج و برحسب آنچه از روابط کاری و اجتماعی فرهاد می‌بینیم،سؤظن مرجان برای ما تبدیل به حقیقت می‌شود و از این پس تا پایان کار، باید به تماشای اثبات ادعای مرجان در مورد خیانت همسرش و احقاق حق او بنشینیم.هاشمی‌پور در نمایشنامه «یک...»، با طرح چنین داستانی و قراردادن مرجان و تیم تک‌نفره‌اش برابر لشکر فرهاد و هم‌دستانش،موقعیتی دراماتیک برای نمایش مظلومیت زنان کشور و نقد جامعه مردسالار خلق کرده است.کارگردان نمایش در این فرصت علاوه بر طرح موضوع،از دلایل خیانت برخی مردها و بی‌تفاوتی ... دیدن ادامه ›› و بی‌تعهدی ـ بخوانید بی‌غیرتی ـ آنها به زنان‌شان می‌گوید،و جالب این‌که مساله خیانت یا درک همسران را به یک طیف و طبقه خاص معطوف نکرده،چه این‌که می‌بینیم حتی در سطوح پایین‌تر جامعه،افرادی مانند اعظم ـ سولماز نادری ـ نیز از بدرفتاری و بی‌اعتمادی شوهران‌شان مصون نمانده و ناخواسته به ورطه جنایت و بزه‌کاری کشیده شده‌اند.از این منظر،در نقطه مقابل اعظم،خشونت مرجان ـ در مقام زنی تحصیل‌کرده و هنرمند ـ و اصرارش برای کشتنِ مجرم هم منطقی جلوه می‌کند،چون او حتی از شوهر قانونی‌اش بی‌مهری دیده و جایی که انتظار می‌رفته،او را بی‌مسوولیت در قبال ناموس خود دیده است.هرچند چنین نمایش‌هایی علاوه بر هشدار عمومی به مردم،ناخواسته موجب ایجاد نوعی بدبینی به هم‌نوعان و ترویج ناامنی در جامعه می‌شود. برای نمونه دقت بکنید به صحنه‌یی که اعظم و برادرش به عنوان خریدار،وارد خانه مرجان می‌شوند،ولی ناگهان به او حمله کرده و اموالش را به سرقت می‌برند.البته پیداست که هاشمی‌پور در نشان‌دادن چنین موقعیت واقع‌گرایانه‌یی ناگزیر بوده و مرتکب اشتباهی نشده،چراکه مخاطب می‌تواند آسیب‌های اجتماعی از این‌دست و بدترش را هر روز در صفحه حوادث روزنامه‌ها بخواند. بدِ ماجرا آنجاست که هاشمی‌پور،در پایان ماجرا و پس از بُرد ـ یا باخت؟! ـ مرجان در این بازی تلخ،هیچ راه‌کاری برای حل معضل نمی‌دهد.او تنها نمایش‌گر یک موقعیت موجود در جامعه است و درمان آن را به مسوولان و متولیان امر واگذار می‌کند. بی‌شک نگاه چندبعدی نویسنده «یک...» به جامعه و آسیب‌های برخاسته از آن،امتیاز طلایی نمایش است.در کنار متن اما کارگردانی هم تا حد قابل‌قبولی سرشار از ایده‌های خلاقه و کاربردی است؛ از دکور پرتابل و دوسویه نمایش گرفته تا کاربرد ویدیوپروجکشن و تیتراژ نمایش در فیلم پایانی.دکور نمایش که گاهی تغییر جهت می‌دهد تا مخاطب زندگی فروریخته فرهاد و مرجان را از زوایای مختلف ببیند و قضاوت بکند،ایده خوبی برای ایجاد تعلیق و گره‌افکنی در داستان و ساختار نمایش است. بازیگران با وجودی که در نقش‌هاشان پذیرفتنی‌اند و خوش نشسته‌اند،ولی در کیفیت بازی‌شان دوگانگی دیده می‌شود.اتابک نادری و ریحانه سلامت در یک سوی ماجرا خیلی خوبند و مهران مرادی و سولماز نادری در دیگرسو چند پله پایین‌ترند،گرچه بازی آنها به هیچ‌وجه ضعیف و آزارنده نیست، بلکه می‌‌‌‌توانستند کمی قدرتمند و هم‌سطح هم‌بازی‌هاشان ظاهر بشوند. با وجود این، نباید کتمان کرد «یک فیلم مستند داستانی» جزو نمایش‌های اجتماعی خوب دهه نود است که باید به لحاظ متن و شیوه اجرایی مورد توجه ویژه قرار بگیرد تا با جذب مخاطبان فراوان،زنگ خطر یکی از مهم‌ترین آسیب‌های اجتماعی امروز کشور را به صدا درآورد و سبب هوشیاری زوج‌ها و مسوولان بشود.
واقعا با نظر آقای حجار زاده موافقم. یکی از بهترین نمایش‌های اجتماعی که تا حالا دیدم. البته در موقع تماشای نمایش انقدر جذب قصه و پیچیدگیهای اون بودم که به بعد اجتماعی و وجه نقادانه اش فکر نکردم اما بعدش خیلی درگیر شدم. واقعا دستشون درد نکنه بخصوص نویسنده که متنی بدیع و جسورانه نوشته
۰۳ آبان ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد محمد سیمزاری( نویسنده و کارگردان تئاتر) بر نمایش یک فیلم مستند داستانی
روزنامه آفتاب یزد/ یکشنبه 26 مهر
یک تئاتر مسئول
یک فیلم مستند داستانی نوشته و کار سعید هاشمی‌پور است که با بازی اتابک نادری، ریحانه سلامت، سولماز نادری و مهران مرادی در تماشاخانه باران روی صحنه رفته است.این نمایش ساده و صمیمی و جذاب توان آن را دارد که با یک داستان بسیار ملموس از جامعه امروز ما و با بهره‌گیری از یک اتفاق بسیار ساده و کوچک، مشکل اجتماعی بزرگی را مطرح کند. ژوزف مورفی می‌گوید: در عصر ما طرح پرسش خوب بسیار مهمتر از دادن پاسخ است. هاشمی‌پور با نمایش «یک فیلم مستند داستانی» پرسش بزرگی را مطرح می‌کند و آن اینکه تا چه زمانی دیدگاه‌های سنتی و مردسالارانه، زنان سرزمین‌مان و به تبع آن فرزندان ‌مان را به قربانگاه یاس و شکست خواهد فرستاد؟ حتی زمانی که تکنولوژی بی‌اذن و اجازه سنت‌های ما، به طرز وحشتناکی در زندگی‌مان نفوذ کرده و حیاتمان را به گونه ای رقم زده که همه ما مانند ماهی‌های درون آکواریوم زندگی می کنیم و آیا در زمانی که به برکت نطلبیده تکنولوژی، تمامت‌ مان از هر جهت، مقابل دید و قضاوت دیگران است،صادق‌بودن و صادقانه ‌زیستن بهترین شیوه زندگی نیست؟ یا همچنان می‌توانیم با خودمان و زنان مظلوم سرزمین‌مان مانند عهد قاجار که در آن، زن، تنها یک چادر بود با یک دریچه کوچک توری برای دیدن کل جهان رفتار بکنیم؟ آیا زمان آن نیست که نگاه جنسیتی از فرهنگ ما رخت بربندد و به هر انسانی به ماهو انسان نگریسته شود؟ نمایش «یک فیلم مستند داستانی» از درامی ساده اما ارزشمند بهره می‌برد. نویسنده کار به راحتی توانسته از عهده یک روایت داستانی تو در تو برآید.این نمایش را نمی‌توان در زمره ... دیدن ادامه ›› نمایش‌های مدرن دید، چراکه نمایشنامه دقیقا از ساختار ارسطویی بهره برده، اما هاشمی‌پور با تلفیق فیلم و تصویر زنده توانسته زمان را به عقب و جلو کشیده و نمایشی بدیع و جذاب خلق کند. هاشمی‌پور در کارگردانی نمایش هم موفق عمل کرده است. او منزل یک زوج را، از روبه‌ رو و پشت سر نشان می‌دهد و این اتفاق به راحتی و با جابه جا کردن مبل و یک میز می‌افتد اما این اتفاق ساده در بیان معنی و مراد نمایش کمک شایانی می‌کند و به تماشاگر القا می‌کند که تو نه تنها در حال دیدن ظاهر زندگی زوج نمایش هستی، بلکه باطن زندگی آنها را نیز می‌بینی و از طرفی همین طراحی خوب در قسمتی از نمایش که مرد (کاراکتر اصلی) به همسر خود خیانت کرده، باعث می‌شود چهره دختری که به صورت نامشروع در خانه مرد حضور دارد، دیده نشود و بدین وسیله یک تعلیق تصویری بسیار مناسب در کار ایجاد شود. طراحی صحنه نیز هم‌ جنس نمایشنامه ادامه ی نقد محمد سیمزاری( نویسنده و کارگردان تئاتر) در آفتاب یزد: طراحی صحنه نیز هم‌ جنس نمایشنامه است، زیرا مانند نمایشنامه، ساده و در عین حال بسیار به جا و منطقی استفاده شده، طوری ‌که به راحتی می‌تواند ظاهر و باطن زندگی یک زوج متمدن ایرانی را به ما نشان دهد. زندگی مرد وکیلی که با موکل خود ارتباط نامشروع برقرار می‌کند و زن هنرمندی که کوچکترین شک به همسر خود را حمل بر توهم کرده و به قرص‌های اعصاب پناه می‌برد.این طراحی ساده و خوب صحنه نه تنها درون و برون زندگی کاراکتر اصلی زن را که یک بدبخت قربانی است نشان می‌دهد، که زندگی معشوقه نامشروع همسر وی را که بدبخت‌تر و له‌شده‌تر است در زیر نگاه سنگین مردسالاری می‌نمایاند. بازی خوب و روان اتابک نادری، که در آن نه اغراق به چشم می‌خورد و نه ساده‌پنداری و سهل‌انگاری، نقش اصلی نمایش را برای مخاطب باورپذیر و ملموس کرده است. اتابک نادری در کنار کارگردان، نمایشنامه و داستان آن را به خوبی درک کرده ، لذا جنس بازی‌اش همان چیزی است که برای نمایش لازم است. ریحانه سلامت در نقش همسر و کاراکتر زن اصلی نمایش،اغراق‌هایی در بازی دارد که البته به جا و منطقی است، چرا که از طرف شوهرش به عصبی‌بودن، آنرمال بودن و داشتن توهم محکوم می‌شود. سولماز نادری و مهران مرادی نیز نقش‌هایشان را خوب و باورپذیر ارائه می‌کنند، طوری‌که نمایش نه تنها مخاطب را آزار نمی‌دهد، که به خاطر ساختار دراماتیک قوی،کارگردانی مناسب و بازی‌های روان، مخاطب را تا آخرین لحظه نمایش بر صندلی تماشاخانه میخکوب می‌کند و داستانی را برای او نقل می کند که با روح و فکر و روانش آشناست و او را ساعت‌ها به فکر وا می‌دارد و شاید به خاطر زنان سرزمینش اندوهناکش می‌کند. پیرامه توشار در کتاب «تئاتر،اضطراب بشر» می‌نویسد: «وقتی نیمی از جامعه صدای نیم دیگر آن را نشنود، در این زمان است که تئاتر مسئول زاده می‌شود». می‌توان گفت در جامعه ‌ای که زنان و مردان هر کدام دیدگاه‌های خاص خود را دارند و از شنیدن صدای هم عاجزند، نمایش یک فیلم مستند داستانی یک تئاتر مسئول است.
عاطفه میرزانجفی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید