در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مازیار سلطانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:43:47
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شیوه به قداست رساندن یک اعتراف کننده نامعتبر




چه باید کرد؟
سمیرامیس بابایی

روزنامه اقتصاد

کشیشی که در یک روستای کوچک کارش رسیدگی به امور معمولی کلیسا و گوش دادن به اعترافات مردم است با چالش بزرگی روبرو می ... دیدن ادامه ›› شود و باید تصمیم بگیرد. کشیش از مدت ها قبل در وجودش تردید هایی نسبت به آمرزیده گی مردم ،زندگی یکنواخت و عمل هر روزه خود پیدا کرده است . او در ناخودآگاهش از نسل خود بریده است اما اعتقاد دارد که هنوز می شود به نسل جوان امید بست و جهان بهتری را برای بشر رقم زد کرد و همچنان سعی می کند با تمسک بر آموزه های دینی خود با مردم درست رفتار کند و به قول معروف آدم خوبی باشد. در نمایش سه گفتگو شکل می گیرد . زنی (خاطره حاتمی)که بخاطر پول تن به ازدواج داده و حالا چیزی بیشتر از آن برای زندگی اش می خواهد . نویسنده ای که در تقابل با اخلاقیات مذهبی با او جدال می کند و پسرکی معلول که از کشیش می خواهد به جایش تصمیم بگیرد. «قداست نامعتبر» یک نمایش چالشی اجتماعی و پرسشگر است. چیزی نمیگذرد که مخاطب را با خود شریک می کند تا در دیلما(دو راهی) داستان همگام شود.
قداست تقابل انسانیت و مذهب است. آن جایی که قوانین مذهبی سفت و سخت که هجمه ای است از بایدها و نباید ها، در مقابل چالشی که ابعاد گسترده تری به خود می گیرد از کار افتاده جلوه می کند ؛ و انسان معاصر را با وجدان و اخلاقیات اجتماعی اش برای تصمیم گیری تنها می گذارد. چه باید کرد؟ مثلی هست که می گوید همه آنقدری دل و جرات دارند که به دردهای دیگران گوش کنند. از این جا به بعد قضاوت ها شروع می شود. نویسنده(علی باقری) وجدان شکاک و محکوم کننده کشیش می شود و مخاطب نیز می تواند جای کشیش قرار گیرد و از خود سوال کند چه تصمیمی می تواند بهتر باشد؟
در« قداست» اما کشیش ناخواسته از جایگاه فردی نصیحت گر،انسانی که نماینده شخصیتی است که از او انتظار می رود خوب مطلق باشدعدول کرده به جایگاه فردی انقلابی می رسد. بدین معنا که اخلاقیات از نصایح لفظی به عملگرایی تبدیل می شود و فرد از جایگاه واعظ پایین آمده و کنشگر می شود. انقلابی به معنایی شخصیتی که جسارت تصمیم گیری فردی دارد و فراسوی قضاوت افراد که او را گناهگار، خطاگر یا حتا بدتر از آن بخواند نفع شخصی خود را فدای هدفی می کند که ایمان دارد درست است.پس اخلاقیات نیز همراه با کشیش پوسته سفت خود را می شکافد و همپایه او بعدی انسانی و زمینی پیدا می کند. از ویژگی های نمایش «قداست..» نمایشنامه آن است که پیرنگی ساده و در عین حال جلب کننده دارد . آرش واحدی که کارگردانی متن خود را برعهده دارد توانسته است به خوبی جدال بین کشیش(محمد نادری) و پسرمعلول را که بن مایه اثر را نیز تشکیل میدهد به نمایش در آورد. بازی آذین نظری نیز در نقش پسر معلول درخور توجه است . بدن در حوزه تعادل و بیان همگام با بازی های بیانی و هیستریک او توانسته است در انتقال حس به مخاطب موفقیت شایانی کسب کند. «قداست نامعتبر» حکایت اخلاقی مدرن است، نمایشی که آزادی قضاوت را از تماشاچی خود سلب نمی کند و در واقع این مخاطب است که نتیجه گیری را می سازد. در تصلیب مسیح دو روایت وجود دارد. می گویند مسیح بعد از ریاضت های بسیار وقتی او را عاقبت به صلیب کشیدند و رها کردند، رو به آسمان کرد و گفت«خدایا آن ها را ببخش آن ها نمی فهمند» آلبرکامو اما روایت دیگری را بازگو می کند ، مسیح رو به آسمان می کند و فریاد می کشد« چرا مرا تنها گذاشتی؟»وابسته به اینکه مخاطب کدام روایت را قبول داشته باشد یا با شنیدن کدام روایت تحت تاثیر واقع شود نمایش «شیوه به قداست رساندن یک اعتراف کننده نا معتبر» می تواند تاثیرگذاری و نتیجه گیری خاص خودش را در او ایجاد کند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تنگنای اختیار،
امیر مولاییزاد
یا دلم میخواد جنایت را با دستان خودم خفه کنم.
هفته نامه کرگدن
نوشتهای بر نمایش شیوهء به قداست رساندن یک اعترافکنندهء نامعتبر
کارگردان: آرش واحدی
چند اعترافکننده سرزده، یک کشیش مستاصل، کلیسایی گرفته و تاریک و یک نویسنده سمج، و حاصل کار یک جنایت. جنایتی که از دل پاکی بیرون میزند. وقتی کیت (خاطره حاتمی) پا به صحنه میگذارد کشیش کار و بارش را تمام شده و میخواهد استراحت کند. اما این معترف ناخوانده با دست پر به سراغش آمده. با یک مشت گناه معرکه. گناهان خودش و شوهرش. در طول این صحنه کشیش چند بار گوشزد میکند که دیروقت است و زمان استراحت است، انگار که بخواهد از زیر بار مسیولیت شانه خالی ... دیدن ادامه ›› کند. اما معترف با تشرهایش یادآور میشود که راه فراری نیست و کشیش را وامیدارد تا نقش خود را در این گندکاریها ببیند و به دستهای به ظاهر تمیز و پاک خود شک کند. کتی گاهی چنان از اینکه همسرش مرتکب گناه شده احساس شعف میکند و گویی همیشه منتظر بوده تا همسرش پیش از او تمام بندها را پاره کند. حالا به هر نحو او باخبر شده و این باخبری موجب اشتیاق او به گناه شده، و «قله های رفیع اخلاق» را گودالهای فریب می بیند. تهذیب و والایش قصهای قدیمی است، که سراییده کلیسا و کشیشان است. گفت و گوهای زد و خوردی و گاها طنزآلود و میزانسنهای پرجنب و جوش این پرده را دیدنی از کار درآورده است.
کار نویسنده ها و کشیش ها به هم شبیه است. اغلب از خیر و شر، از خوبی و بدی، از خیانت و خباثت، از ترس و از امید حرف میزنند، فقط چیزی که هست از یک جایگاه به این مسایل نگاه نمیکنند. برای همین هر وقت پیش هم باشند، حرفی برای گفتن دارند. نویسنده سمج، باب، (علی باقری) بدش نمیآید که سر به سر کشیش بگذارد. چیزی که او را آزار میدهد بیخیالی (یا خوشخیالی ) کشیش است که به خیالش نقشه سعادت آدمها را دستشان می دهد. اختلاف در تعریف افسردگی و خلاقیت و تفاوت موضع آنها در برابر این دو موضوع به گویای فاصله کهکشانی این دو نفر است. تقابل و تضاد این دو شخصیت در جنس حرکات و رفتارها و پوشش آنها به خوبی بیان شده است. یادمان باشد کشیشها و نویسندهها با هم فرق دارند. آنجا که کشیش ها باید و نباید میکنند و برای عالم و آدم نسخه مینویسند و خودشان را از مهلکه نجات میدهند، نویسنده ها همدلی میکنند، درک میکنند و به نوعی، دست خود را در هر جنایتی آلوده می بینند. و البته این جنایت را در آثار فریاد می زنند.
از امتیازهای کار این است که آتشفشان کنش در صحنه آخر فوران می کند. جورج (آذین نظری) قهرمان نیست. جوانکی ساده است که با احساساتش رک و راست رو به رو می شود. فراتر از خوب و بدهایی که همه جا توی گوش آدمها خواندهاند. او قهرمان نیست، بلکه زاده اوضاع و احوال دنیایی است که از هر کس و ناکسی قهرمان میتراشد. برای همین نمی تواند شوق آدمکشی را در خود انکار کند یا میل به ویرانگری را در خود بکشد. و همین پاک دستی اوست که کشیش را در تنگنای تصمیم قرار می دهد، راه تنگی که خواه ناخواه به فاجعه ختم میشود. و اینجاست که آدمهای نمایش هریک سیرت و صورت واقعی خود را برملا می کنند، آنکه بیشتر در پشت نقاب پنهان بوده، لاجرم بیشتر فاش می شود. جورج با بازی روان آذین نظری عمق و وسعتی گرفته و ملموس و جاندار از کار در آمده، نقشی است که بیننده با او همذات پنداری میکند.
طرفه کار، قصه پرکشش آن است که بسیاری از ناسازهها حساس دنیای آدم ها و جهان امروز را در قالب شخصیت ها نشان دهد. به تعبیری، آتش و پنبه را در کنار هم قرار داده است. کارگردانی کار بر اساس همین درام بیشتر بر مبنای بازیگران و کنش و واکنش های آنان به یکدیگر بنا شده است و گفت و گوهایی که ناغافل سر از جاهای ناشناخته در میآورد. دیالوگهایی پرنیش و تنش که گاه تصاویر خیالی و آخرزمانی از دنیای پیش رو را ترسیم میکند. طراحی صحنه و نور نیز برای تقویت اصلی داستان بر پررنگ کردن کشمکش های درونی شخصیتها و تقابل میان آنها یاری رسانده است. و اگر بیننده خوب نگاه کند پرهیب و سایه ای از تردیدها و پرسشها و رفتارهای خود را بر روی صحنه میبیند.
SEPIDEH INANLOO این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید