در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حسن انصاری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:04:22
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
گرچه بازیها خوب بودند ولی مفهوم کار اصلا قابل درک نبود و من متوجه نشدم کارگدان و نمایشنامه نویس چه مفهومی را میخواستند برسونند. شاید بشه گفت با کج سلیقه ای محض مفهوم دژاوو رو منتقل کردند. در کل ضعیف ترین کاری بود که تاحالا دیده بودم
دوست عزیز پیشنهاد میکنم این متن رو که آقای کیارش خوشباش در باره این نمایش نوشته اند رو مطالعه کنید:

این نمایش جزء بهترین نمایشهایی است که تا کنون دیدم

مطمئنم هیچ کس نمیتونه به سادگی اشکالی از این نمایش با دلیل بگیره
همه چیز به جا و منظمه

بازیگران هماهنگی خیلی خوب و تمرین خوبی ... دیدن ادامه ›› دارند . با وجودی که روزی که من این نمایش رو دیدم روزهای اولش بود اما تپق زدن در کار نبود

چرخش صحنه و تکرار آن با معنی بود و از زوایای گوناگون ماجرا را برای بیننده مطرح میکرد

موسیقی کار چیز خاصی نداشت اما اون هم با دقت انتخاب شده بود و به کار میومد

چیزی که از همه برای من مهم بود و با اون ارتباط برقرار کردم فلش بک های بسیار مناسب و به جای نمایشنامه بود

و از اون مهمتر مفهومی که نمایش میخواست برسونه...

مفهوم اصلی این نمایش این بود که اگر زمانی به مشکلی بر میخورید برای حل آن نباید در زمان حال یا گذشته نزدیک جستجو کنید ، باید خیلی عقبتر بروید که ریشه اصلی مشکل را بیابید

در بخشی از نمایش مشاهده میشود که مرد به خراشی که روی دست زن افتاده ابراز احساسات میکند ولی با برخورد تند زن مواجه میشود ؛ زمان کمی به عقب برمیگردد و مرد اینبار به نوع دیگری ابراز احساسات میکند اما باز با همان برخورد تند مواجه میشود . بارها زمان برمیگردد و مرد انواع برخوردها را آزمایش میکند اما باز همان برخورد تند زن را میبیند...
مرد گمان میکند که اگر در همان لحظه چیز دیگری بگوید یا برخورد دیگری داشته باشد ممکن است با محبت زن روبرو شود ، در صورتی که مشکل از همان لحظه نیست...مشکل از خیلی قبلتر است که اکنون با هر نوع برخوردی ، زن تند برخورد میکند
و موضوع اصلی نمایش هم به همین مسئله اشاره داشت
بارها زمان به عقب بازمیگردد که به هر ترفندی از مرگ داداش جلوگیری شود
یک بار سیب به او نمی دهند ، یک بار شکلات نمی دهند ، یک بار آب نمی دهند ، یک بار حتی می گویند نیا به خانه ، اما باز داداش میمیرد
سطحی ترین برداشت این است که بگوییم با تقدیر نمی توان جنگید و قسمت داداش این بوده که بمیرد...
اما نمایش در پایان نشان میدهد که ریشه همه این مشکلات از گذشته بسیار دورتر است و با درست کردن آن است که به طور کلی همه چیز دگرگون میشود و هم خانواده فضایی صمیمی به خود میگیرد هم داداش نمی میرد و هم دیگر دستگاه بازگشت زمانی وجود ندارد که خانواده را دچار چنین مشکلی کند...

به گروه اجرای این نمایش بسیار تبریک میگم که اجرای بی نقصی داشتند
پیشنهاد میکنم ببینید
۲۰ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشته ای از پیمان معادی بازیگر نقش نادر در فیلم جدایی نادر از سیمین


سلام کردن گاه رسمیتی میدهد که نمیشود از دل حرف زد بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقش آرایی شما روی پرده هایی که روزگاری نه چندان دور پاره اش میکردید حرف بزنم .ما نه گوسفندیم و نه خود را

به خریت زده ایم. تنها تفاوتمان اینست که بلندگو ها را به شما داده اند و تماشاچیگری را به ما پیش فروش ... دیدن ادامه ›› کرده اند .

شما میتازید وگرد و خاک میکنید ... ما چشمهایمان از غبار ِشما و اشک هایمان گِل میشود اما چیزی نمی توانیم بگوییم . نه اینکه آزادی بیان نداریم ....
چرا داریم ، مشکل اینجاست که آزادی پس از بیان نداریم . روی سخنم با شماست که گیشه ها را در دست گرفته اید و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته تدوین و میکس کنید تا عید ها کنار

سفره هفت سین برای فرزندانتان از خستگی های یکسال زحمت بگویید و آنها به شما افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت میزنید .دلم از روزگاری میگیرد که " آدم برفی" ، جرم بود ، " مارمولک" به زیر پا ها

خزید ، گربه های اشرافی ایرانی در زیرزمین ها بایگانی شد ." دایره" را دو سال دور زدید و دم از سینمای خلاق زدید.ناصر تقوایی این روز ها خاک میخورد... مخملباف پای ماندن نداشت ... . بهرام بیضایی با

تمام دنیا قهر است. مسعودکیمیایی هنوز خواب اسطوره هایش را میبیند ... پرویز فنی زاده که در خاک باشد ، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه معتمد آریا مفقود الاثر ..باید پرچمدار سینمای ما حامد کمیلی شود ...

باید مسعود ده نمکی اپرای مجلل در گیشه ها به راه بیندازد... باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه ترور شخصیت بازیگر های ما را بکشد . بگذار این فریاد نصفه ای باشد که از گلوی یک

نسل بیرون پریده است . نسل ما را ببخشید ... ما خواستیم نفهم بمانیم ... نشد ... به خدا نشد ... وقتی "داش آکل" به غیرتمان زد ... وقتی "قیصر" به پاشنه های خوابیده ی ما خندید ... وقتی "مسافران" را نفس

کشیدیم .. وقتی "هامون" را به جان نا خود آگاهمان انداختند … دست ما که نبود . ما "گاو ِ " مهرجویی را دیده ایم که گاو نمانیم.... ندانستیم از" باشو" هم غریبه ای کوچکتر میشویم. ما را ببخشید که طعم سینمای

خوب را چشیده ایم .... ما را ببخشید اگر دستهای لرزان اکبر عبدی در "مادر" از یادمان نرفت ... اگر کمر خمیده معتمد آریای "گیلانه" را تا خوردیم .. اگر با حاج کاظم " آژانس شیشه ای" ، عذاب وجدان گرفته

ایم ... اگر در" مهاجر" ، جبهه هایمان را دید زده ایم .اگر طعم ناب گیلاس را چشیده ایم . اگر پای " بایسیکل ران" ، خوابمان گرفت و به خود فحش دادیم. اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد

…. شما اهل به خود آمدن نیستید ، نبودید ... اما بدانید سکوت ما از سر بی کسیست ... مارا در این بی کسی گِل گرفته اید و دل این نسل برای " ناخدا خورشید" ها تنگ است ... ما خون دل میخوریم و بزرگان

این سینما سکوت میکنند .... شما هم می تازید .... آقای اخراجیها آقای پایان نامه آقای ضد سینما اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است کاش این نسل آنقدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه طلبکار
آفرین به پیمان معادی
۰۶ بهمن ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید