در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آیدا یدالهی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:31:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از پس کدام منظره یاب بیابم تو را که هیچ لنزی قدرت وضوحت را نداشت با چه سرعتی شکارت کنم!؟

از: خود
بی هیچ حرفی فقط اولین چیزی که از ذهنم گذشت با خوندن این متن یه
کارتونی بود خیلی کوتاه بود یه روباهی بود یا گرگ نمیدونم میخواست
یه پرنده ای رو بگیره اما هرگز موفق نمیشد این پرنده سرعت زیادی داشت
و وقتی از جلوی روباهه رد میشد میگفت بیگ...بیگ...

حالا من یاد این سرعت گذر حوادث و لحظه ها ای در زندگی افتادم که هرگز
ما فرصت شکار کردنشون رو نداریم و اگر هم داشته باشیم بقول ... دیدن ادامه ›› شما
وضوح تصویر نداره...و آخر سر ما میمونیم با خاطراتی مات از گذشته که
خیلی هاش رو نتونستیم شکار کنیم و در قاب ذهنمون نگه داریم.


باران شبانه را دوست دارم
نیمه های شب
چراغ روشن پارک ها
و ماشینی که دور می شود
به سرعت زندگی.
۰۴ مرداد ۱۳۹۱
درود
ممنون شیرین عزیز هم از برداشت زیبات که واقعا به شرح بهتر این متن کمک کرد... با آخری موافقم این طوری بهتر می شه :
(که هیچ لنزی قدرت وضوح تصویر تو را(تصویرت را)نداشت. )
باز هم کمکت ممنونم دوست عزیز:)
۰۵ مرداد ۱۳۹۱
بسیار زیبا ..
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
...نا گفته هایمان را در پس گفته هایمان پنهان کردیم
و در قلبمان انباشتیم
تا جایی که قلبمان از آن نا گفته هایمان شد
قلبمان شد از درد
شد از رنج...
و ناگفته هایمان هنوز ناگفته باقی است...

از: خود
درد خیلیارو گفتی آیدا جان.سپاس
۲۰ تیر ۱۳۹۱
ناگفته هایمان

مرسی ...
۲۱ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صدای بومپ بومپ تخریب ساختمان بغلی با صدای تاپ تاپ قدم هایم یکی شده بود فکر می کردم که چقدر سنگینم!!!

از: خود
خیلی وقت ها آرزو می کردم که ای کاش این جعبه ی جادویی گوشه ی خانه بمیرد شاید اگر صدای او نبود صداهای ما به یکدیگر می رسید و ما حرف می زدیم دردها بیرون می ریختند بعد همه با هم دردها و چرکها و کثافت های ناشی از آن را می شستیم، خانه تمیز می شد و زندگی حتما شیرین بود...
و آرزو می کردم که ای کاش خانه ی ما پنجره ای داشت پنجره را باز می کردیم نسیم بهاری جای نفس های سرد ما را خنک می ساخت روحمان تازه می شد.
و ای کاش مادر به جای دود سیگار برای ما چای می اورد!
و درخت توت همسایه را کاش قطع نمی کردند تا شاخه هایش بلند می شد آنقدر بلند که داخل خانه می امد و ما همه از توت درخت همسایه می خوردیم....


از: خود
دارم سعی می کنم هر چی می تونم از این جعبه جادویی دوری کنم
زیبا بود
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید