ناراحت یک داستان نیست، یک حالت است. یک حالت که شاید نزدیکترین حالت به خوشحالی ست. داستان نمایش، یک «فضا» ست، انباشته از خوشحالی که آیینه ی رفتار یک مرد است، که «ناراحت» است.
یک نفر ناراحت است و بقیه را وادار به خوشحالی میکند. او هی مدام ناراحت است، آنها مدام هی خوشحال اند. او دوباره هی ناراحت تر میشود، آنها مدام هی خوشحال تر میشوند.