بعضی وقتا که میام جلوی تیاتر شهر به این فکر میکنم چقدر پشت این سکوتها، چقدر پشت این نگاهها قصه هست. چقدر حرف. از زمین و زمان. کاش هر روز یه نفر بلند بلند قصه تعریف میکرد. شاید وقتی چرتکه بندازیم با خودمون بگیم:
«اِاِاِاِاِ میدونی چقدر قصه میشه؟ میدونی چقدر طول میکشه؟» شایدم نه، شایدم خیلی از قصه هامون شبیه هم باشه، شاید هم خیلی مثل هم هستیم. بالاخره هم شهری و هم تقدیر و ... که هستیم! نیستیم؟
- بخشی از اشعار و نثر نمایشنامه از «سهراب کشی» بهرام بیضایی، منظومه سیاوش کسرایی، «هملت» شکسپیر اقتباس شده است.