یه بار گفتم من مجروح جراحتم... آثار شکنجه روی تنم.... انجام میدم با بدنم... القای حس خفگی، یا بی وطنی، یا انزجار از آب خوش در گلو، یا مرگ، یا ناگهان فوت کنه کسی به دیار عدم رهسپار... همین جوری الکی... حذف فیزیکی، بی هیچ نشانه از کاری، کسی، یا چیزی... که به خدا خود خودکشی از فرط استیصال.