در پس صدای بادکنکهای تولدی که برای کودکی بیگناه آماده میشود، شش زن هرکدام داستانی تاریک و خفهشده از زندگی خود را روایت میکنند. از صحنهی بازیگری تا سایهی خشونت، از قطار مترویی که امیر زیرش میرود تا نانی که در آن تکهای طلا جاسازی شده. زنانی که هر کدام بر لبهی پرتگاه ایستادهاند، بین ماندن و رفتن، فریاد و سکوت... و در میان این همه رنج، تنها یک «رنوی زرد» است که شاید مسیر نجات باشد. یا پایان.