خانواده فقری که همه چیز زندگیشون تموم شده و دیگه چیزی برای خوردن نداشتن,تصمیم میگیرن تنها داراییشون که گاوشون هست رو بفروشون,مادر از دختر کوچیکش که تازه میخواسته بره مدرسه و درس بخونه میخواد که این گاو رو ببره بازار و بفروشه,دختر نمیخواد و مقابله میکنه ولی مادرمیگه چاره ای نی,دیگه باید جای درس خوندن بری کار کنی.
دختر گاو رو میبره بازار و به پستش چندتا لوطی میخورن که...