شاه ریچارد در بازگشت به کشور رودرروی بالنینبروک، پسرعموی خود، قرار گرفته و بازداشت میشود. ریچارد تحت فشار اعلام میکند که خودخواسته از قدرت کناره خواهد گرفت و در دادگاهی نمایشی سیاههای از گناهان خود را قرایت میکند. مجلس رای به خلع ریچارد میدهد و او به دخمهای در قلعه فرستاده می شود، تا از خاطره ها محو شود. اما در تنهایی، خاطراتش به او هجوم میآورند.