روزهای تعطیل گالری: شنبهها
عنوان: رابطه نامشترک
ساعت ۱۶ تا ۲۰
وبسایت هنرمند : www.esfandyar.net/main.html
استیتمنت:
کیکاووس یاکیده در یادداشتی برای این نمایشگاه مینویسد: «دو چشم سبز زیبا به کرانه خیره است و اسب بارداری پوزه در درخششِ خورشیدِ در حال طلوع، از رود مینوشد. بی آنکه مادیان دردی ژرف و جان فرسا را بخواهد، زایمان آغاز شده است. خواست پنهان دو چشم زیبا درزیر تلألو خورشید، هییت تمساحیِ خود را عریان میکند. مادیان میگریزد و نخستین نقشِ نقش بسته در چشم کره اسبی که هنوز نیمیاز خود را در زهدان مادر دارد، برق دندانهای زیبای دو چشم سبز تمساح و موجها و قطرههای سیمینِ آب بی رنگ است.
خورشید هرگز طلوع نکرده است و نخواهد کرد؛ زمین، محزون این تعریفِ انسانی است. همانگونه که هیچ مادیانی نزاییده و نخواهد زایید، حتی هرگز اسبی ندویده و نخواهد دوید. همواره ارزشها در چمبر تعریف، در تنگنا زیست میکنند و سست و نامطمین، دقیق نخواهند شد. تساوی چیست؟ آیا برابری ممکن است؟ پیش از تدقیقِ تعریف تمام آنچه در دو سوی این ترازوی تراژدی قرار میگیرد؟
با گامهای مردد، مسخِ نقشِ متغیرِ آنچه از خود در آینده میسازیم، به سوی نامعلومیترسناک، به سوی شکل تقدیس شدهٔ خود پیشمیرویم. و تعریفی دیگر؛ حرکت، از دست دادن خودخواستهٔ تعادل و بازیابی دوبارهٔ آن است. آیا نامتعادل در خود میتواند به تعادلی با خارج از خود دست یابد؟
این دیگرانِ خارج از من، مترجمانِ هستِ من، در ازای انعکاس آنچه میخواهم باشم چه میخواهند؟ آیا خواست آنها را پایانی هست؟
آیا از تصویر من به تعریفی دقیق در ذهن خود میرسند؟ آیا برای رسیدن به خواست خود تصویری فریب کار و دگرگون از من پیش روی من نمیآورند؟ هیچ تمساحی با آن پیشانی و دستان کوتاه نتوانسته است اسبی را رام کند. اما میتواند آن را بگریزاند، ترسی بزرگ به ترسهایش بیافزاید. زخمیعمیق و درمان ناپذیر بر چهره اشبگذارد. یا آنکه آن را ببلعد.
انسان چه میکند؟ ما برای آنکه اسب به خواست ما رفتار کندبا شناسایی نقاط آسیب پذیر حیوان، مهمیز و دهانه میسازیم، و شکل دهانه به میزان پذیرش خواست ما در ذهن اسب تغییر میکند. دهانههای قطور و میخ دار تا نازک وصیغلی، دامنهٔ تشخیصِ میزان رام بودن اسب و تمدن انسان را نمایش میدهد.
برای آنکه دیگرانِ خارج ما به خواست ما رفتار کنند چه میکنیم؟ آنها چه میکنند؟ از شیوهٔ تمساحیان که بگذریم، انتخاب دهانهٔ مناسب با ذهن بسیار مهم است. گرچه شاهینهای بازیگوشِ ترازوی انسان، بی توجه به سنگینیِ سُربی که گلوله میشود یا سبکیِ سربی که حرفی از حروف، برای رسیدن، آگاه و نا آگاه، بالا و پایین رانده میشوند. و تنها لحظهای کوتاه میتوانند مبهوت شاهینی شکسته بمانند که پشت زخمیبزرگ، گم شده است