پوف داستان زنی است که خسته از جور، در برابر ستمی که سالها نسبت به او روا شده است، عصیان میکند و دست به اقدامی خرق عادت میزند. حادثه چنان غریب است که پذیرفتنش دور از ذهن مینماید، لاجرم زن از دوست و همدم خود کمک میگیرد.
پوف دو زن را در میان امواج متلاطم زندگی به تصویر میکشد که در فضایی گروتسک، اشک و خنده را به هم میآمیزند. در این بین شاهد واکاوی درونیات زندگی این دو هستیم که در نهایت منجر به خلق حادثهای عظیم میشود که فراتر از زندگی شخصی آنها، تمام جهان را در بر میگیرد.