داستان از جایی شروع میشود که صادق در کافه ای به هوش میآید که اصلا به خاطر ندارد چگونه به آنجا آمده، در آن مکان با شخصی به نام صمنی ملاقات میکند صمنی به او توضیح میدهد که گویا این فضا یک فضای معمولی نیست و صادق برای خروج از آن باید وظایفی که بهش داده میشود را انجام دهد اما در این مسیر با چالشهایی رو به رو خواهد شد.