شاه غلام میوه فروش میدون، عاشق مه لقا دختر حاج صالح که از کاسبان و معتمدان بازار بوده می شود ولی مه لقا به دلیل اینکه شاه غلام برای پدرش پاپوش درست کرده و باعث مرگ پدرش شده عشق او را رد می کند و عاشق سیاوش که از کاسبان با مرام محله است می شود. در ادامه مه لقا از سیاوش می خواهد ک به یاد پدرش که از تعزیه گردانان بوده، مراسم تعزیه بر پا کند ولی در ادامه ...