نمایشنامه‌خوانی›کمد

خلاصه: در این نمایشنامه، آقای «بالتازار فرولیش» که به او «بابا» می‌گویند، همراه با همسرش «ایدشن»، فرزندانش «فیلیپ» و «ماری»، و خواهرزن مسنّش «کلرشن»، در محله‌ای در آلمان مرکزی زندگی می‌کنند. بالتازار سرپرست آرایشگران و گریمورهای محلی است که روزی «هوف تئاتر» نامیده می‌شد. محبوبیت او و ارتباطش با هنرپیشه‌ها باعث احترام مردم به وی شده است. بالتازار از کلرشن حمایت می‌کند. روزی، خواهر رئیس با بهانه‌ای برای دیدن کمد عتیقه کلرشن می‌آید و با رفتاری حاکی از خشونت از سوی کلرشن مواجه می‌شود. کلرشن به زودی فوت می‌کند و جنجال‌ها بر سر تصاحب کمد عتیقه بین خانواده‌ها شکل می‌گیرد. نویسنده در این نمایشنامه به‌طور انتقادی و طنزآمیز، نقاط ضعف‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان‌ها را به تصویر کشیده است.