«کەیکوو» درختی است تنها که بر یال کوه میرویَد.
نه سایهای دارد که ارزانیِ رهنوردی کند، نه باری که تشنه یا گرسنهای را شاد.
گویی به عمد، تنهایی گزیده، نوعی تنهایی وجودی که هیچش، مرحم نباشد.
البته، اسطوره، نفرینِ فردی بزرگ را دلیل نازایی «کەیکوو» میداند، به جرم گناه کبیر غرور.
که اگر چنین باشد، راه مقابله -البته جز تسلیم- پذیرش تنهایی و دوریگزینی است. کجا بهتر از یالِ در مسیرِ بادِ کوه، که هیچ، گیاه، نروید.
تنها میزیَد، از دور، ناظر است و در گرمای تموز، تنها، میسوزد.
تا در بهاری دیگر، باز، سر برآرد و دورانِ محکومیت خویش را، صبورانه و اگزیستانسیال، پی بگیرد.
هەر دارێگ ئۊشێد خوەزێمەو «کەیکوو»
تەنیا دارێگە لە بەرزی ئاسوو..
(بیت پایانی از منظومه «کهیکوو» از علی الفتی)